علما و مشروطه

سيدمصطفي تقوي

     جنبشها و نهضتهاي سياسي بدون حضور مردم ميسر نمي‌گردد. نهضت مشروطيت نيز اين چنين بود، اما در جامعه‌اي با ساختار فرهنگي ـ اجتماعي ايران، بسيج سياسي توده‌ها و حضور آنان در صحنه مبارزه بدون نظر و رهبري علماي ديني انجام نمي‌پذيرفت. همه مورخان بر نقش علما در بسيج و رهبري مردم در نهضت مشروطيت تأكيد دارند. مرحوم آيت‌الله آقا سيدعبدالله بهبهاني يكي از علماي پيشتاز نهضت بود و در همه مراحل آن حضور مؤثري داشت. شجاعت و دليري او در برخي از هنگامه‌هاي نهضت، تحسين مورخان را برانگيخت. در مراسم عزاداري سيدعبدالحميد هنگامي كه مردم مورد هجوم مأموران دولت قرار گرفتند، ترس و وحشت بر آنان مستولي گشت. كسروي با اشاره به اين واقعه مي‌نويسد: هر كس پناهگاهي مي‌جست. علماء هم با رنگهاي پريده و دست و پاي لرزان، از صحن مسجد به ايوان و شبستان گريختند، و هر يكي در جست وجوي فرزندان و كسان خود بودند.

 آيت الله طباطبايي و فرزند ارشد وي به اتفاق آيت الله شيخ فضل الله نوري

     در اين هنگام از شادروان بهبهاني رفتاري ديده شد كه دليري و بزرگي او را نيك مي‌رساند. بدين سان كه بي درنگ خود را به روي يك بلندي رسانيد و سينه خود را باز كرد و رو به مردم گردانيده و به آواز بلند چنين گفت: «اي مردم نترسيد، واهمه نكنيد، اينها كاري داشته باشند با من دارند، اين سينه من، كجاست آنكه بزند؟! ... شهادت و كشته شدن ارث ماست.» چندان ايستاد و از اين سخنان گفت كه مردم را دوباره باز گردانيد و به دلها آرامش باز آورد.

     در پي پيروزي نهضت، قانون اساسي نوشته شد و مجلس شوراي ملي تشكيل گرديد. پس از مدتي مرحوم آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري، يكي ديگر از رهبران نهضت، براي اعتراض به برخي از انحرافات مشروطه‌خواهان سكولار، به حضرت عبدالعظيم مهاجرت كرد و در آنجا بست نشست. آقا سيدمحمد طباطبايي و آقا سيدعبدالله بهبهاني براي بازگرداندن او به تهران، به حضرت عبدالعظيم رفته با ايشان گفت و گو كردند. سخنان مفصلي ميان آنان گذشت. در نهايت، شيخ همراه آنان به تهران نيامد و اظهار داشت در صورتي به تهران خواهد آمد كه مجلس و مطبوعات اصلاح بشوند.

     در اين ميان، برخي از گفته‌هاي رد و بدل شده ميان شيخ فضل‌الله و طباطبايي و بهبهاني جالب به نظر مي‌رسد. شيخ خطاب به آقايان مي‌گويد: «اين مردم (گروه سكولار) گيج نيستند با شما راه مي‌روند. امروزه چون محتاج به شما هستند اين است كه شما را با لفظ به مراتب عاليه رسانده‌اند. براي اين است كه قوه و قدرتي به دست بياورند. آن وقت شما را از درجات عليا به مرتبه سفلي برمي‌گردانند. اولين علامتش اين است كه ميانه شما را با من چنان برهم زده‌اند كه هيچ وقت اصلاح نشود. امروز نوبت من است، چند روز ديگر نوبت شما مي‌رسد.» در پايان گفت وگو آن گاه كه آقايان از بازگرداندن شيخ نااميد شده بودند هنگام خداحافظي آقا سيدعبدالله رو به شيخ كرده شال كمر او را گرفت و به او گفت: «آقا بيا برويم شهر، شق عصاي مسلمين نكنيد.» شيخ در پاسخ او گفت: «جناب آقا اگر از من مي‌شنوي شما اينجا بمانيد، والله والله والله مسلم بدان هم مرا مي‌كشند و هم تو را. اينجا بمانيد تا يك مجلس شوراي ملي اسلامي درست كنيم و از اين كفريات جلوگيري كنيم.» سيد گفت: «نه خير چنين نيست.» شيخ گفت: «اكنون باشد تا معلوم شما خواهد شد.»

اايت الله سيد عبد الله بهبهاني يكي از رهبران مشروطه

 

تقدير چنين بود كه اين پيش‌بيني شيخ به حقيقت بپيوندد. پس از فتح تهران، در مشروطه دوم ابتدا مرحوم شیخ فضل الله نوري در 13 رجب 1382 به شهادت رسيد. و يك سال پس از آن در 9 رجب 1329 مرحوم سيدعبدالله بهبهاني به دستور تقي‌زاده و به دست گروه حيدر عمواوغلي در پيش چشم اعضاي خانواده‌اش به شهادت رسيد. كسروي در تقبيح اين اقدام مي‌نويسد: «خوب بود به ياد مي‌آوردند روز سوم تير (روز بمباردمان مجلس) را كه در چنان روزي تقي‌زاده در خانه خود نشست و رو ننمود. ولي سيدعبدالله دليرانه به مجلس آمد و ايستادگي كرد و آن همه گزند ديد.»









 












 
www.iichs.org