كودتاي مارك‌دار

موسي حقاني

       سوم اسفند ماه يادآور واقعه‌اي تلخ و سرنوشت‌ساز در تاريخ معاصر ايران است. هر فرد آشنا با تحولات ايران مي‌داند كه در سوم اسفند 1299شمسي تهران ــ پايتخت كشور ما ــ براساس طرحي از پيش آماده شده به اشغال قواي قزاق درآمد و كودتاگران به سرعت و به راحتي موفق به قبضه كردن امور شدند. كودتاگران مدعي بودند كه براي سر و سامان دادن به وضعيت آشفته كشور قيام كرده و خواهان پيشرفت وترقي كشور و قطع ريشه فساد مي‌باشند. استقرار امنيت از طريق ايجاد قشون قوي، اصلاح وضعيت اقتصادي، تأمين حقوق كارگران، كنترل تورم، اصلاح امور شهري، لغو كاپيتولاسيون، الغاي قرارداد 1919 براي حفظ دوستي با انگلستان و رفع سوءتفاهمات فيمابين دو كشور شعارهاي ديگري بود كه كودتاگران به عنوان اهداف خود اعلام نمودند. (1)

     اين اظهارات هر چند بعدها دستمايه تاريخنگاري رژيم پهلوي و مورخين وابسته به آنها شد، اما هيچ وقت نتوانست اذهان پرسشگر ملت ايران، به ويژه آگاهان سياسي را نسبت به منشأ و اهداف كودتا قانع سازد. شواهد فراواني حكايت از آن مي‌كرد كه دست پنهان انگلستان در وراي تحولات منجر به كودتا دخيل بوده است. لذا كودتاي سوم اسفند 1299 به رغم تمامي تلاش عوامل آن در پنهان داشتن نقش انگلستان از همان ابتدا به كودتايي انگليسي شهرت يافت. (2) گذر زمان نيز نه تنها اين انديشه را كمرنگ نكرد بلكه با انتشار اسناد و شكل‌گيري اقدامات كودتاگران كه منجر به تحكيم موقعيت انگلستان در ايران شد. اين مسئله در قالب يكي از مسلمات تاريخي تجلي پيدا كرد تا جايي كه رضاخان نيز مجبور به اعتراف شد و اظهار داشت: ” انگليسي‌ها من را بر سر كار آوردند اما ندانستند با چه كسي طرف هستند“  دكتر مصدق كه خود شاهد اين اعتراف بود اضافه مي‌كند : ”  همان كسي كه او را آورد چون ديگر مفيد نبود او را برد“. (3) متأسفانه در تاريخنگاري عصر پهلوي و بقاياي آن اعتراف صريح عامل كودتا نه تنها در نظر گرفته نمي‌شود بلكه كودتاي 1299 را ”قيام ملي“ معرفي مي‌نمايند.  دربار پهلوي و وابستگان رضاخان در اين زمينه گوي سبقت را از ديگران ربوده و به ستايش كودتا و عامل آن مي‌پردازند. محمدرضا پهلوي اقدامات پدر خود را ناشي از ” نداي وجدان“ مي‌داند. (4) برخي از مأموران انگليسي نظير اسكراين كه مأمور تبعيد رضاخان بود نيز صراحتاً دخالت انگليسي‌ها را در كودتا منكر مي‌شوند. (5) برخي ديگر عمليات هماهنگ و جهت‌دار كودتا را همسويي اتفاقي نيروهاي ملي و وطن‌پرست ايراني با سياست انگلستان مي‌دانند كه در مجموع به نفع ايران تمام شد. براي روشن شدن موضوع دخالت انگلستان در كودتا لازم است به سابقه حضور انگلستان و منافع آن كشور در ايران توجه و سپس با توجه به منابع مستند عملكرد كانونهاي رسمي و غيررسمي وابسته به انگلستان را در اين خصوص مورد بازبيني قرار دهيم. دخالت آشكار و مستقيم انگلستان در امور ايران به اوايل دوره قاجار بازمي‌گردد. با تصرف هندوستان، ايران علاوه بر جايگاه اقتصادي و موقعيت استراتژيك از جهت همسايگي با انگلستان در هندوستان و اينكه كليد تصرف هندوستان در دست ايرانيان بود مورد توجه ويژه قرار گرفت. كشف نفت و ظهور قدرت جديدي در روسيه موقعيت استراتژيك ايران را براي حفظ منافع انگلستان در هند و منطقه افزايش داد. به همين جهت انگليسي‌ها در تمامي تحولات ايران حضوري جدي و قوي پيدا كردند لرد كرزن در خصوص اهميت ايران مي‌گويد: ” موقعيت جغرافيايي ايران، عظمت منافع ما در آن كشور و امنيت آتي امپراطوري شرقي ما امروز هم درست مانند 50 سال گذشته ـ به ما اجازه نمي‌دهد خود را از آنچه در ايران رخ مي‌دهد بركنار نگه داريم. (6) عظمت منافع انگلستان را در ايران با مروري بر فهرست امتيازات آنها در كشورمان به راحتي مي‌توانيم به دست بياوريم:

1. شعبه تلگراف هند و اروپا و كمپاني تلگراف هند و اروپا

2. بانك شاهنشاهي

3. تجارت دريايي در خليج فارس

4. شركت نفت ايران و انگليس

5. امتياز شركت لينچ بروس در كارون و جاده اهواز به اصفهان

6. امتياز سنديكاي راه‌آهن ايران

7. مؤسسات مختلف بازرگاني بريتانيا در هند

      يكه تازي انگلستان در ايران پس از سقوط رژيم تزاري روسيه به منظور حفظ منافع فوق‌الذكر و تعميق سلطه بر ايران تمام تحولات ايران را تحت‌الشعاع خود قرار داد. طرح قرارداد 1919 از سوي لرد كرزن در همين فضا صورت گرفت. لرد امپرياليست با تكيه بر روشهاي سنتي امپراطوري‌داري قصد داشت ايران را در زمره مستعمرات رسمي انگليس درآورد. با اجراي قرارداد ماليه و ارتش ايران و به تبع آن تماميت كشور در اختيار انگليسيها قرار مي‌گرفت. اجراي اين طرح مستلزم حضور نيروهاي انگليسي در ايران و تقبل هزينه‌هايي بود كه از ابتدا با مخالفت بخشهايي از حاكميت انگلستان مواجه شد. به رغم اين مخالفت‌ها كرزن طرح خود را دنبال مي‌كرد. از همان زمان سياست سابق انگلستان در ايران كه بر تقويت گرايشات گريز از مركز و تضعيف حكومت مركزي استوار بود، تبديل به تقويت حكومت مركزي و از بين بردن گرايشان گريز از مركز شد. شعار انگليسي‌ها و حاميان داخلي سياست آنها ايجاد ” دولت مقتدر“ شد و اولين نشانه‌هاي آن نيز با متلاشي كردن كميته مجازات و سركوبي شورش نايب حسين خان كاشي نمودار گرديد. لازم به ذكر است كه ايجاد ديكتاتوري منور و استفاده از مشت آهنين شعار مشروطه‌خواهان غربگرا نيز بود كه چند سال قبل از كودتا از طريق روزنامه كاوه اشاعه داده مي‌شد. اين دسته از مشروطه‌خواهان عمدتاً در جريان كودتا و پس از آن در زمره همكاران رضاخان قرار گرفتند. آنان تلاش  مي‌كردند با استفاده از قدرت نظامي رضاخان كليه خواسته‌هاي خود در جهت غربي كردن جامعه ايران را تحقق ببخشند. قرارداد 1919 به دليل مقاومت و مخالفت گسترده ملت ايران، مخالفت بخشي از هيأت حاكمه انگلستان با شكست مواجه شد. هزينه بالاي حضور مستقيم و آشكار انگلستان در ايران و خطرات اين مسئله كه باعث مواجهه جدي مردم ايران با استعمارگران مي‌شد از همان ابتدا حكومت هند بريتانيا، وزارت مستعمرات و شاخه‌هاي اينتليجنس سرويس را به مخالفت با قرارداد كشاند. اختلاف ديدگاه شخص وزير خارجه يعني لرد كرزن با ساير اعضاي كميته شرق كه در 1297ش/ 1918م به منظور بررسي مسائل ايران، قفقاز، افغانستان و تركستان و سرزمينهاي عربي شرق سوئز تشكيل شده بود و محدود به جلسات كميته نشد و به عرصه‌هاي سياسي و بيروني نيز كشيده شد. درگيري اردشير جي سرجاسوس انگلستان در ايران با

حسن وثوق‌الدوله عاقد قرارداد 1919 گوشه‌اي از بازتاب نزاع كانونهاي قدرت در انگلستان بود كه در ايران بروز پيدا كرد.

مخالفين كرزن يعني لرد بالفور، ادوين مونتاگ (وزير امور هندوستان)، لرد ريدينگ (نايب‌السلطنه و فرمانفرماي هندوستان)، سر هربرت ساموئل (نخستين كميسر عالي فلسطين) و جرج چرچيل (وزير جنگ) معتقد به دخالت محدود در ايران و كنترل سياست ايران از طريق حكومت هند بريتانيا بودند. اين گروه به نحو آشكاري در ارتباط با كانونهاي صهيونيستي قرار داشته و نقشه خاورميانه را مطابق با منافع اين كانونها طراحي كردند.

     فروپاشي امپراطوري عثماني، غصب اراضي فلسطين و تشكيل دولت غاصب اسرائيل، ايجاد حكومت لائيك در تركيه و كودتاي 1299 رضاخان شمه‌اي از اقدامات اين گروه بود. اينان به اين نتيجه رسيدند كه كودتا بهترين گزينه در برابر قرارداد غيرعملي 1919 بود كه مي‌توانست منافع انگلستان را در ايران تأمين نمايد. آيرونسايد عامل اجرايي كودتاي 1299 صراحتاً اظهار مي‌دارد كه ” كودتا و تشكيل يك دولت نظامي و مقتدر از هر چيز ديگر براي انگلستان بهتر است “. براي آماده كردن زمينه‌هاي كودتا، عوامل انگلستان از مدتها قبل دست به كار شدند. عده‌اي وظيفه داشتند با دامن زدن به بحرانهاي سياسي ـ اقتصادي وضعيت كشور را بحراني كرده تا تشكيل دولتي مقتدر به آرزويي همگاني تبديل شود. ايجاد ديكتاتوري نظامي دركشوري كه هنوز پانزده سال از تأسيس مشروطيت در آن نگذشته بود احتياج به زمينه‌سازي گسترده‌اي داشت. برخي ديگر وظيفه داشتند با نفوذ در بريگاد قزاق قوة نظامي كودتا را تأمين نمايند، اين دسته همچنين وظيفه داشتند از بين نيروهاي قزاق فردي را به عنوان فرمانده نظامي كودتا انتخاب و به افراد مافوق خود معرفي كنند. مجموعه اقدامات اين گروهها كه شرح آن خواهد آمد نهايتاً منجر به وقوع كودتا و روي كار آمدن دولتي نظامي در ايران شد. موقعيت و نفوذ انگلستان در ايران در آن دوره  به حدي بود كه هيچ ناظر خارجي و داخلي تصور اينكه بتوان بدون موافقت آن كشور دست به تغييرات گسترده در ايران زد را به ذهن خود نيز راه نمي‌داد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  

1. حسين مكي. تاريخ بيست ساله ايران. تهران نشر ناشر، 1363. ج 1، صص 244-250. (اولين بيانيه ضياءالدين طباطبايي)

2. تاريخ روابط ايران و انگليس در دوره رضاشاه. علي‌اصغر زرگر. مترجم كاوه بيات. تهران، انتشارات پروين ـ معين 1372. ص 75.

3. صورت مذاكرات مجلس در دوره چهاردهم قانونگذاري روز سه شنبه 16 اسفند 1322. ص 40.

4. منوچهر شوكت صدري. پنجاه سال سلطنت بر دلها. ناشر مستند. ص 81.

5. كلارمونت اسكراين. شترها بايد بروند. مترجم حسين ابوترابيان. تهران، نشر نو، 1362. صص 54-55

6. دنيس رايت. انگليسيان در ايران. ترجمه غلامحسين صدري افشار. تهران، دنيا، 1357. صص 18-17.

 

 

 









 












 
www.iichs.org