سخن نخست

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ دیرینه ملت افتخارآفرین ایران مشحون از حوادث تلخ و شیرینی می باشد که خود حاکی از اهمیت جایگاه این آب و خاک و اهالی شریف آن در تحولات جهانی است. پیشگامی و حضور فعال ایرانیان در بسیاری از تحولات و مسائل علمی - فرهنگی و سیاسی- اجتماعی جهان بیانگر هوشیاری این ملت تمدن ساز می باشد که در تداوم حیات خود به انقلابی بزرگ دست زد و با برپایی حکومتی خدامحور و مردمسالار پیام آور عصری جدید در جهان معاصر شد. آنچه در بهمن 1357 به ثمر نشست حاصل دهها سال مبارزه مردم ایران برعلیه استعمار خارجی و استبداد داخلی بود که یکی از مهم ترین فرازهای آن انقلاب  مشروطیت است. یکصد سال پیش ملت ایران در پی چندين تکان بزرگ سیاسی نظیر نهضت تحریم تنباکو،  برای تداوم حیات خود که توسط استعمار خارجی و استبداد داخلی تهدید می شد به این نتیجه رسید که می بایستی طرحی نو دراندازد. حرکت توفنده مردم به رهبری روحانیت در بستر طبیعی تحولات ایران یعنی دین گرایی و اسلام با طرح عدالتخانه و سپس مشروطیت توانست موانع را یکی پس از دیگری از سر راه بردارد و شاه قاجار را در 14 جمادی الثانی 1324 مجبور به امضای فرمان مشروطیت نماید. مشروط شدن حکومت به قواعد دینی و قانون، تاسیس مجلسی با حضور اقشار مختلف مردم متدین ایران، حفظ دين، احیای وطن اسلامی و آبادانی مملکت و ترقی ملت، رفع ظلم، حفظ مرزها، تقویت نیروهای دفاعی کشور و... خواسته ها و آرزوهای مشروع و به حق ملت ایران بود که متاسفانه به علت بروز اختلافات داخلی و فتنه انگیزی بیگانگان و عوامل آنان که ایرانی آباد، مستقل و قوی و دین مدار را نمی توانستند تحمل کنند به ثمر ننشست. اکنون در آستانه 28 سالگی انقلاب شکوهمند اسلامی و در پی گذشت یکصد سال از آن واقعه بزرگ موضوعاتی نظیر نقش رهبران و انجمنها در مشروطیت، تلقی ایرانیان از غرب و مشروطیت، استعمارگران و مشروطیت، اسناد مشروطیت، تلاش ایرانیان برای تمدن سازی، ساختار سیاسی ایران در عصر مشروطیت، دغدغه های اصلی روحانیت و جریانات دینی، روابط و مناسبات آیت الله آخوند خراسانی و حاج شیخ فضل الله نوری و... را با یکدیگر به گفت وگو می نشینیم. هدف ما فراهم کردن بستری برای گفت وگو درخصوص این واقعه تاریخی است و امیدواریم این اقدام زمینه ای باشد برای برداشتن گامهای جدی تر در زمینه بازشناسی تاریخ معاصر ایران. باشد که از تجارب پیشینیان درس گرفته و به سوی تحقق تمامی اهداف انقلاب اسلامی که متضمن استقلال، آزادی و پیشرفت و تعالی ایران عزیز است آگاهانه و قدرتمندانه ره بسپاریم.

                                                                                                                                      والسلام

       

 

 

 

 

 

 

 

       

ديدار حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با

شورای مركزی و كمیته‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت

 

    

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز در دیدار شورای مركزی و كمیته‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت و همچنین همایش یكصد سال قانونگذاری در ایران، ضمن تأكید بر لزوم شناخت واقعیت ماجرای مشروطیت، نقش و خواسته علماء در این نهضت، علل منحرف شدن حركت مشروطیت از هدف اصلی خود و كامیابی انگلیسی‌ها، خاطرنشان كردند: باید به مسئله مشروطیت و تجربه اندوزی از آن توجه جدی و بر همین اساس تاریخی مستند، جامع، روشن و دقیق از مشروطیت ارائه شود.

 

ایشان در تبیین صحنه واقعی مشروطیت، نقش علما را در این حركت، انكارناپذیر و غیرقابل مقایسه با نقش دیگر گروهها ارزیابی كردند و افزودند: مهمترین رویكرد علما در جریان نهضت مشروطیت، وجهه ضد سلطه بیگانه و وجهه ضد استبدادی آنان بود كه این مسئله در بررسی ماهیت مشروطیت نباید مورد غفلت قرار گیرد.

 

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شعار عدالتخواهی علما در حركت مشروطیت، این شعار را فراتر از توقعی اخلاقی دانستند و تأكید كردند: عدالت مورد نظر علما در مشروطیت، عدالت در حكومت و تشكیل یك دستگاه قانونی تأمین كننده عدالت براساس قوانین اسلامی و با اختیارات و قدرتی بود كه بتواند حكومت و سلسله مراتب آنرا تحت نظارت و مراقبت دقیق قرار دهد.

 

حضرت آیت الله خامنه ای، خواست مردم را نیز كه تحت هدایت علما بودند، اجرای احكام و قوانین اسلامی برشمردند و خاطرنشان كردند: استعمار انگلیس در مدت چهارده سال حركت مشروطیت، با فرصت طلبی از این نهضت و با استفاده از روشنفكرهای غرب زده و برخی رجال حكومتی و حذف تدریجی جنبه های دینی و ملی مشروطیت و همچنین ایجاد هرج و مرج در ایران، زمینه را برای حكومت استبدادی مطلق و روی كار آمدن رضاخان فراهم كرد.

ایشان، علت اصلی كامیابی غربیها بویژه انگلیسی ها را در این ماجرا از بین بردن حساسیت در میان برخی چهره های جبهه عدالتخواهی دانستند و افزودند: متأسفانه برخی از چهره های جبهه عدالتخواهی فریب سخنان روشنفكران غربزده و عمال حكومت را خوردند و گرفتار نوعی حسن ظن و تغافل شدند و در نهایت میان جبهه عدالتخواهی اختلاف بروز كرد و انگلیسی ها با استفاده از این اختلاف بر امور مسلط شدند.

 

رهبر انقلاب اسلامی، بزرگترین هنر امام خمینی (ره) را در هدایت نهضت و انقلاب اسلامی ایران، گرفتار نشدن به تغافل و اشتباه حركت مشروطیت ارزیابی و تأكید كردند: امام (ره) از همان ابتدا مستقیم و صریح به طرف هدف انقلاب اسلامی حركت كردند بنابراین باید همواره هدف اصلی انقلاب اسلامی با صراحت و بدون مجامله مدنظر باشد.

 

در این دیدار پیش از سخنان مقام معظم رهبری، آقای حداد عادل رئیس مجلس شورای اسلامی، با اشاره به ارتباط مجلس در ایران با نهضت مشروطیت و آثار این حركت در تحولات پس از مشروطیت، گزارشی از اقدامات مجلس شورای اسلامی بویژه كمیته های علمی دو همایش یكصدمین سالگرد مشروطیت و یكصد سال قانونگذاری در ایران ارائه كرد.

 

همچنین برخی از اعضای كمیته های علمی این دو همایش مطالبی درخصوص مشروطیت و نقش آن در تاریخ معاصر ایران و تاریخ نگاری مشروطیت بیان كردند.

 

مشروح کامل بيانات مقام معظم رهبري بدين شرح است:

   

                                                                                                                                                                       

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم

اولاً از آقايان خيلى متشكريم. هر دو مقوله، حقاً و انصافاً در خور توجه فكرهاى نقادِ محققان و صاحب‏نظران هست.

من در مقوله‏ى خودِ مسأله‏ى مشروطيت چند نكته در ذهنم هست، كه آنها را عرض مى‏كنم. آقاى نجفى درست گفتند كه اگر ما چشم‏انداز گذشته را درست تشخيص بدهيم، براى ترسيم چشم‏انداز آينده، خيلى مؤثر خواهد بود؛ و اصلاً معرفت و شناخت جريان‏ها جز با اين كار ممكن نيست. بنابراين، نگاهى بكنيم و ببينيم چه اتفاقى در مشروطيت افتاد. البته با دوستان در دو سال قبل هم كه جلسه داشتيم، صحبت‏هايى در اين زمينه‏ها شد و من، فى‏الجمله، در جريان تفكرات و اقدامات آقايان هستم، كه جهت‏گيرى‏هايشان كاملاً درست است؛ منتها حالا آنچه كه به ذهنم مى‏رسد، عرض كنم:

 

در مشروطيت، نقش علما نقشى نيست كه قابل مقايسه با نقش ديگران باشد. در سال‏هاى پيش از مشروطيت - يعنى سال‏هاى سلطنت مظفرالدين شاه - انجمن‏هاى پنهانى تشكيل مى‏شد و نشست‏هاى گوناگونى بود كه هم علما، هم غيرعلما بودند و آثار آنها در مشروطيت منعكس بود؛ منتها آن چيزى كه مشروطيت را به ثمر رساند، اين انجمن‏ها نبود؛ آن حضورِ مردمى‏اى بود كه جز با فعاليت و تأثير علما امكان‏پذير نبود؛ يعنى اگر فتواى آخوند نبود، فتواى آشيخ عبداللَّه مازندرانى و امثال اينها نبود، اصلاً امكان نداشت اين حركت در خارج تحقق پيدا كند. علاوه بر اين‏كه در همان كارهاى دسته‏جمعىِ خواصى - نه عوامى - هم باز علما نقش غالب را داشته‏اند. شما نگاه كنيد ببينيد در همان وقتى كه انجمن‏هاى مشروطيت - يعنى انجمن‏هاى بعد از فرمان - تشكيل شد، مؤثرترين آدم‏ها در مهم‏ترين مراكز كشور، علمايند. انجمن تبريز را ببينيد، انجمن مشهد را ببينيد، انجمن رشت را ببينيد؛ اينها جاهاى حساسند كه عناصر اصلى و مؤثرشان، علما هستند. بنابراين، نقش روحانيت در مشروطيت، اولاً نقشى نيست كه قابل انكار باشد، ثانياً قابل مقايسه باشد با نقش ديگرانى كه بودند؛ روشنفكرها، و در مرحله‏ى بعد، بعضى از صاحبان قدرت و متنفذان دولتى.

 

وقتى به علما نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم سابقه‏ى فعاليت علما خيلى بيش از دوره‏ى مشروطيت است. شاخصه‏ى آن فعاليت‏هاى قبلى، «ضد بيگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادى در فعاليت‏هاى علما، يك وجه منطوى در جنبه‏ى ضد بيگانه و ضد استعمارى بود. مثلاً فتواى مرحوم ميرزاى شيرازى، اقدام مرحوم ملاعلى كنى در قضيه‏ى رويتر و از اين قبيل، قبل از آنها در قضاياى مبارزه‏ى با روس‏ها، اصلِ حركت مرحوم آخوند در جهت تهديد روس‏ها براى اشغال ايران و بقيه‏ى اين كارهايى كه شما مى‏بينيد، وجه غالب و اصلى بوده است و البته در مسأله‏ى مشروطيت هم وجه ضد استبدادى در حركت علما واضح و روشن شد، كه حالا عرض مى‏كنم كه چگونه اين مسأله شكل گرفت.

 

ما از اين مقدمه چه نتيجه‏اى مى‏گيريم؟ نتيجه اين است كه اگر كسى وجه ضد سلطه‏اى بيگانه را در حركت مشروطه نديده بگيرد، مثل اين است كه ماهيت و هويت اين حركت را نديده گرفته. خودِ اين، مى‏تواند براى ما تفسير و تحليل كند دعواهايى را كه علماى داخل در مشروطه با غير خودشان داشته‏اند؛ در درجه‏ى اول مرحوم شيخ فضل‏اللَّه و كسانى از قبيل ايشان؛ در درجه‏ى بعد، مرحوم سيد عبداللَّه بهبهانى و مرحوم سيد محمد طباطبايى و بقيه‏ى كسانى كه باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتيجه، مسأله‏ى ضدسلطه‏ى بيگانه را بايد حتماً در نظر گرفت.

 

من حالا يك نگاهى مى‏كنم به حركت مشروطيت؛ يعنى از سال 1285 شمسى تا 1299؛ چهارده سال است. آقاى حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالى كه آن را اصلاً به حساب نياوريد. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتاى 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانى را - سردار سپه بود - مثل يك ميوه‏ى رسيده‏اى در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذاريد.

 

اين حركت انگليسى كه فعال مايشاء در قضيه‏ى مشروطيت و مابعد مشروطيت بودند، در چه دوره‏اى از تاريخ غرب و تاريخ انگليس واقع مى‏شود؟ از وقتى كه غربى‏ها و اروپايى‏ها در اوج نشاط تمدن و پيشرفت علمى و سياسى‏اند؛ يعنى يك حركت پُرنشاط اميدوارِ مهاجمى به همه‏ى دنيا دارند، كه شما ببينيد دوران استعمار در اين‏جا به اوج رسيده؛ يعنى همه‏جا، در واقع همه جاى مناطق زرخيزِ عالم، تحت استعمار است و يكى از جاهايى كه بايد تحت استعمار قرار بگيرد، اين منطقه‏ى نفت‏خيز است. در آن زمان، نقش نفت تازه به‏مرور داشت براى غربى‏ها واضح مى‏شد و شايد در آن روز مهمتر از نفت براى آنها مسأله‏ى ايجاد يك حائلى براى هندوستان بود؛ چون هندوستان براى انگليس‏ها خيلى مهم بود و مناطق ايران و عراق حائلى بودند كه نگذارند روس‏تزارى به هندوستان دست پيدا كند. بنابراين، ايران يكى از آماج‏ها و اهداف حتمى انگليس‏ها بود.

 

در آن چهارده سال اينها چه كار كردند؟ اول، فرصت‏طلبى كردند و تا اين حركت عدالت‏خواهى مشروطيت را در ايران به‏وسيله‏ى عوامل‏شان از نزديك حس كردند، خيلى ماهرانه روى اين حركت دست گذاشتند و آن را در اختيار گرفتند. جزو اولين كارهايى هم كه كردند، اين بود كه اركان اصلىِ جنبه‏ى ديگرِ اين حركت را كه جنبه‏ى دينى و ملى باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجى كه در ايران به وجود آمد - مى‏توان احتمال داد كه خيلى از اين موارد هرج و مرج (حوادث آذربايجان، حوادث شمال غربى كشور و مسأله‏ى اروميه) با تحريك خود اينها بوده، كه قرائنى هم دارد. اتفاقاً «كسروى» حوادث شمال غربى كشور را خيلى خوب تشريح مى‏كند و انسان مى‏بيند چه اتفاقى آن‏جا افتاده - زمينه را براى يك حكومت استبدادى مطلق، يعنى همان چيزى كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 اين مستبد را آوردند سر كار؛ يعنى چهارده سال طول مى‏كشد تا جامعه‏ى استبدادى‏اى را كه به‏وسيله‏ى نهضت ملى و اسلامى مردم داشت مضمحل مى‏شد، با مقدماتى كه خودشان انجام دادند، به يك جامعه‏ى استبدادىِ غير قابل اضمحلال تبديل كنند.

 

در اين اثنا، جنگ جهانى اول هم اتفاق مى‏افتد كه با پيروزىِ جبهه‏اى كه انگليس‏ها در آن هستند، به انگليس‏ها يك قدرت جديدى مى‏دهد و اينها مى‏توانند آزادانه هر كارى بكنند. مى‏دانيد كه اينها در همين سال‏ها عراق را هم فتح كردند؛ يعنى مابين سال‏هاى 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمرى تا 1338 قمرى. اينها درباره‏ى عراق يك سلسله اقداماتى را شروع كردند كه انسان مى‏فهمد كه اين اقدامات، اولاً با پشتگرمى اينها به پيروزى در جنگ بوده، ثانياً به دليل تسلط بر ايران بوده است. اينها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرينِ» - انقلاب 1920 - عراقى‏ها كاملاً سركوب شد و اينها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - يعنى تقريباً در يك سال؛ حالا شايد از لحاظ ماه‏هاى ميلادى يك مقدارى اين‏ور و آن‏ور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 يا 21، ملك فيصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهى، كاملاً در مشت انگليس‏ها بود و به وسيله‏ى خودِ آنها در آن‏جا به وجود آمده؛ يعنى يك حركت كاملاً حساب‏شده‏ى دقيقِ خوبى را انگليس‏ها انجام دادند.

 

من البته نمى‏خواهم از اهميت مشروطه - كه آقايان فرموديد - در تاريخ كشورمان، كه درست است، صرف‏نظر كنم؛ اين چيز خيلى مهمى است و قابل انكار نيست؛ مثل خيلى از كارهايى كه دشمنان يك ملتى كرده‏اند، اما آن كار به‏مرور تبديل شده به چيزى كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنيد كه حزب كنگره‏ى هند را انگليس‏ها به وجود آوردند، ولى استقلال هند به‏وسيله‏ى حزب كنگره انجام گرفت! يعنى خود اين به‏مرور زمان تبديل شد به پايگاهى عليه انگليس‏ها. اين، ممكن است و ايرادى ندارد.

 

شما به مشروطه افتخار بكنيد و مشروطه را جزو نقاط عطف تاريخ ايران بدانيد؛ اما حقيقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، اين است. حالا ما ببينيم نهضت علما چه بود. به نظر من روى آن خيلى كار نشده و يكى از نقاطى كه حتماً بايد رويش تكيه بشود، اين است؛ اين‏كه نهضت علما چه بود؟

 

نكته‏ى اول اين است كه شعار علما، «عدالت‏خواهى» بود. به طور مشخص آنچه كه مى‏خواستند، «عدالت‏خانه» بود. درست است؟ اين، يك توقع اخلاقى نبود؛ چون خواست عدالت چيزى نبود كه اين همه سر و صدا بخواهد. اگر يك درخواست و توصيه‏ى اخلاقى بود، اين چيزى است كه هميشه بوده و هميشه علما و بزرگان، مردم را به عدالت يا حكام را به عدالت تشويق مى‏كردند؛ اما اين جنجالى كه به وجود آمد و آن تحصن‏ها، آن ايستادگى‏ها و بعد مقابله‏هايى كه با دستگاه استبداد شد و فداكارى‏هايى كه انجام گرفت، فقط يك درخواست اخلاقى محض نبود، بلكه آنها چيز ديگرى را كه فراتر از يك درخواست اخلاقى بود، مى‏خواستند.

 

نكته‏ى دوم اين‏كه آن عدالتى كه اينها مى‏خواستند، دقيقاً و مستقيماً عدالت در زمينه‏ى مسائل حكومتى بود؛ چون مخاطب اينها حكومت بود. مى‏دانيد قضايا از عملكرد حاكم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد سيد عزيزاللَّه و مسجد جامع ظاهراً. البته همه‏ى اينها زمينه‏هاى تاريخى دارد و معلوم است؛ اما اين غده اين‏جا بود كه سر باز كرد و منفجر شد. بنابراين، مخاطب اين عدالت‏خواهى، حكومت و دولت بود و آحاد مردم - تجار، بقيه‏ى كسانى كه ظلم مى‏كنند در خلال جامعه - نبودند؛ بلكه محور و مركز اصلى، حكومت بود.

 

نكته‏ى سوم اين است كه آنچه اينها مى‏خواستند، يك بنياد تأمين‏كننده‏ى عدالت بود، كه اسمش را مى‏گذاشتند «عدالت‏خانه». حالا اين عدالت‏خانه چه‏جور تفسير مى‏شد، ممكن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمى‏كنيم كه آنها مثل نسخه‏ى مشروطيت كه در نظر اروپايى‏ها و غربى‏ها يك نسخه‏ى عمل‏شده‏ى واضحى بود، روشن بود كه چه مى‏خواهند؛ ما نمى‏گوييم كه در نظر علما و متدينين، نسخه‏ى عدالت‏خانه به همين وضوح بود؛ نه، ليكن فى‏الجمله اين بود كه مى‏خواستند يك دستگاه قانونى‏اى وجود داشته باشد كه بتواند پادشاه و همه‏ى سلسله مراتب حكومتى را تحت كنترل و نظارت خودش قرار بدهد، تا اينها ظلم نكنند؛ تا عدالت تأمين بشود؛ يعنى يك دستگاه اين‏جورى مى‏خواستند. حالا اين مى‏توانست تفسير شود به مجلس شوراى ملى يا مجلس شوراى اسلامى؛ مى‏توانست تفسير شود به يك چيز ديگر. آنچه آنها مى‏خواستند يك نهاد عملى و يك واقعيت قانونى بود كه قدرت اين را داشته باشد كه جلوى شاه را بگيرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت كه اگر مى‏خواستند جلوى او را بگيرند، طبعاً بايستى اين دستگاه قدرتى فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد. اينها را بايست فكر كرد، كه اگر مى‏خواستند، دنبال اين بودند، لابد قاعدتاً فكر اين را هم مى‏كردند؛ يعنى طبعاً منابع مالى و منابع نظامى در اختيار او قرار مى‏گرفت، تا بتواند اجراى عدالت كند و عدالت را بر حكومت و بر شخص شاه تحميل كند.

 

نكته‏ى آخر هم اين‏كه معيار اين عدالت، قوانين اسلامى بود؛ يعنى عدالت اسلامى مى‏خواستند؛ در اين هيچ ترديدى نيست و اين را بارها و بارها گفته بودند. آنچه كه مورد درخواست مردم بود اين بود، كه متنش هم مواد اسلامى و احكام اسلامى و قوانين اسلامى است. انگليس‏ها همان‏طور كه شما فرمول واقع شده‏ى خارجى‏اش را به‏روشنى مى‏دانيد، آمدند بر اين موج فرصت‏طلبانه مسلط شدند و اين را گرفتند و از شاه عبدالعظيم هدايتش كردند به سفارت انگليس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهام‏دهندگان معلوم بود كه معنايش چيست! كسانى كه تحت تأثير اينها بودند، در درجه‏ى اول روشنفكرهاى غرب‏زده بودند كه البته قدرت‏طلبى هم در آنها مؤثر بود؛ يعنى اين‏طور نبود كه ما فرض كنيم روشنفكرهاى آن زمان از قبيل همين افرادى كه اسم آورديد كه تاريخ‏ها را نوشته‏اند و در انجمن‏ها حضور داشته‏اند، صرفاً مى‏خواسته‏اند نسخه‏ى غربى مشروطيت در ايران تحقق پيدا كند؛ ولو خودِ آنها كنار بمانند؛ نه، به‏هيچ‏وجه اين را نمى‏خواستند. آنها مى‏خواستند در حكومت باشند؛ كما اين‏كه براى اين كار تلاش هم كردند و كسانى كه به اينها ملحق شدند؛ از قبيل تقى‏زاده و غير او، مى‏خواستند در حكومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفكر اين طور بودند. علاوه بر اين، عده‏اى از قدرتمندان و رجال حكومتى هم به‏تدريج وارد اين ماجرا شدند. بنابراين، حقيقت آنچه كه در صحنه اتفاق افتاد، اين است.

 

نكته‏اى كه در كنار اين مسأله، مورد توجهم هست، اين است كه چه شد كه غربى‏ها، مشخصاً انگليسى‏ها، در اين مسأله كامياب شدند؛ از چه شگردى استفاده كردند كه كامياب شدند. در حالى كه مردم كه جمعيت اصلى هستند، مى‏توانستند در اختيار علما باقى بمانند و اجازه داده نشود كه شيخ فضل‏اللَّه جلو چشم همين مردم به دار كشيده شود؛ قاعده‏ى قضيه اين بود. به نظر من مشكل كار از اين‏جا پيش آمد كه اينها توانستند يك عده‏اى از اعضاى جبهه‏ى عدالت‏خواهى - يعنى همان اعضاى دينى و عمدتاً علما - را فريب بدهند و حقيقت را براى اينها پوشيده نگه دارند و اختلاف ايجاد كنند. انسان وقتى به اظهاراتى كه مرحوم آسيد عبداللَّه بهبهانى و مرحوم سيد محمد طباطبايى در مواجهه و مقابله‏ى با حرف‏هاى شيخ فضل‏اللَّه و جناح ايشان داشته‏اند، نگاه مى‏كند، اين مسأله را درمى‏يابد كه عمده‏ى حرف‏ها به همين است كه اين‏طور مى‏گفته‏اند. اين حرف‏ها به نجف هم منعكس مى‏شده و شما نگاه مى‏كنيد كه همين اظهارات - انسان در كار مرحوم آقا نجفى قوچانى، در آن كتاب و در مذاكراتى كه در نجف در جريان بوده، اينها را مى‏بيند - و حرفهايى را كه از سوى روشنفكرها و به‏وسيله‏ى عمال حكومت گفته مى‏شد و وعده‏هايى را كه داده مى‏شد، حمل بر صحت مى‏كردند. اين‏طور مى‏گفتند كه: شما داريد عجله مى‏كنيد؛ سوءظن داريد؛ اينها قصد بدى ندارند؛ اينها هم هدف‏شان دين است! اين مسائل در مكاتبات، نامه‏هاى صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعكس شده است. انسان مى‏بيند كه حساسيت آنها را در مقابل انحراف كم كرده‏اند؛ اما حساسيت بعضى‏ها مثل مرحوم آشيخ فضل‏اللَّه باقى ماند؛ اينها حساس ماندند؛ اصرار كردند و در متمم، آن مسأله‏ى پنج مجتهد جامع‏الشرايط را گنجاندند و مقابله كردند. يك جمع ديگرى از همين جبهه، اين حساسيت را از دست دادند و دچار خوش‏باورى و حُسن‏ظن و شايد هم نوعى تغافل شدند. البته انسان حدس مى‏زند كه بعضى از ضعف شخصيتى‏ها و ضعف‏هاى اخلاقى و هواى نفس بى‏تأثير نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سيد عبداللَّه يا سيد محمد؛ اما در طبقات پايين، بلاشك بى‏تأثير نبوده كه نمونه‏ى واضحش امثال شيخ ابراهيم زنجانى‏ست. اينها بالاخره جزء علما بودند. شيخ ابراهيم هم تحصيلكرده‏ى نجف بود، هم مرد فاضلى بود؛ اما تحت تأثير حرف‏هاى آنها قرار گرفتند و غفلت‏زده شدند و مقدارى هواى نفسانى در اينها اثر گذاشت و اختلاف از اين‏جا شروع شد.

 

من به انقلاب خودمان كه نگاه مى‏كنم، مى‏بينم هنر بزرگ امام اين بود كه دچار اين غفلت نشد؛ اساس كار امام اين است. امام اشتباه نكرد كه حرفى را كه گفته بود و هدفى را كه اتخاذ كرده بود، در سايه‏ى تنبيه و ظاهرسازى‏هاى شعارهاى ديگران گم كند و فراموش كند. اين، اساس كار موفقيت امام بود كه مستقيم به طرف هدف پيش رفت؛ صريح و عريان آن را جلوى چشمش قرار داد و به طرف آن حركت كرد. متأسفانه اين كار را زعماى روحانى و مشروطه نكردند و بر ايشان غفلت ايجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف كه به وجود آمد، آنها تسلط پيدا كردند. وقتى قدرت دست آنها آمد، ديگر كارى نمى‏شد كرد. عين همين قضيه را من در قضاياى عراق ديدم. در قضاياى عراق هم اول علما به طور جدى وارد شدند، بعد تعبير و توجيه شروع شد: حالا شايد اينها راست بگويند! شايد هدف بدى نداشته باشند!انگليس‏ها در آن‏جا بين مردم عراق شعارهايى را پخش كردند: «جئنا محررين لا مستعمرين!»؛ ما نيامده‏ايم براى استعمار شما، ما آمده‏ايم شما را از دست عثمانى‏ها آزاد كنيم! همين حرفى كه حالا آمريكايى‏ها در اين برهه‏ى اخير به عراقى‏ها مى‏گفتند: ما آمده‏ايم شما را از دست صدام آزاد كنيم، نيامده‏ايم براى اين‏كه بر شما تسلط پيدا كنيم! آن وقت آنها در آن‏جا از 1920 تا 1958 ظاهراً يا 57، سى‏وهشت سال عراق را آن‏چنان فشردند كه وقتى انسان اين سال‏هاى طولانى را نگاه مى‏كند و مى‏خواند، گريه‏اش مى‏گيرد كه اينها در عراق و البته غالباً هم به‏وسيله‏ى خودِ همين عناصر عراقى چه كرده‏اند: از كشتار مردم، از نهب مردم، از غارت كشور، عقب نگه داشتن كشور و ذلت‏هايى كه بر ملت عراق تحميل كردند.

 

در اين‏جا هم همين‏جور است؛ در اين‏جا هم آمدند و شعارهاى برّاقى را مطرح كردند و عده‏اى را غافل كردند، كه ما اگر مى‏خواهيم از تجربه‏ى مشروطيت استفاده كنيم، نبايد بگذاريم اين اشتباه تكرار شود؛ يعنى بايستى آن هدفى را كه انقلاب اسلامى ترسيم كرده، صريح و بدون هيچ‏گونه مجامله در نظر داشته باشيم. البته رعايت اقتضائات زمان غير از اين حرف‏هاست؛ غير از اين است كه ما هدف را فراموش و گم كنيم و به شعارهاى ديگران دل ببنديم.

 

آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله‏ى تاريخ‏نگارى مشروطه است كه از سال‏ها پيش با دوستان متعددى اين را درميان گذاشته‏ام و بحث كرده‏ام. ما واقعاً احتياج داريم به يك تاريخ مستندِ قوىِ روشنى از مشروطيت. مشروطيت را بايد درست تبيين كنيم، كه البته وقتى اين تاريخ تبيين شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانش‏آموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقيقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقيقت اين است كه ما هنوز از مشروطيت يك تاريخ كامل جامعى نداريم؛ اين در حالى است كه نوشته‏هاى مربوط به مشروطيت از قبيل همان نوشته‏ى ناظم‏الاسلام يا بقيه‏ى چيزهايى كه از آن زمان نوشته شده، در اختيار مردم است؛ دارند مى‏خوانند و برداشتهايى از قضيه‏ى مشروطيت مى‏كنند كه اين برداشتها غالباً هم صحيح نيست.

 

ان‏شاءاللَّه موفق باشيد.

 

 

 

 

 

 

صد سند

 

تحريم تنباكو

 

1- استفتاء از آيت‌الله محمدحسن شيرازي درمورد كشيدن قليان و حكم نامبرده در حاشيه نامه مبني بر حرام بودن استعمال توتون و تنباكو به هر صورت ممكن     (1)    (2)

2- نامه‌اي به ظل‌السلطان درباب مسائل مختلف از جمله مختل شدن عمل انحصار تنباكو به دليل وجود حكم حرام بودن استعمال آن

3- نامه‌اي مبني بر ضرورت اجراي حكم شرعي آيت‌الله ميرزا حسن شيرازي در مورد تحريم استعمال تنباكو جهت قطع ايادي بيگانگان     (1)    (2)

4- تلگراف ناصرالدين شاه به ظل‌السلطان دائر بر اظهار تعجب از تحريم استعمال تنباكو و مخالفت مردم با بانك و بيگانگان و تهديد مردم به اتخاذ تصميماتي ديگر در صورت دخالت در امور كشور        (1)    (2)

5- تلگراف امين‌السلطان صدراعظم ناصرالدين شاه مبني بر لغو امتياز انحصار تنباكو

6- استفتاءاز آيت‌الله ميرزا محمدحسن شيرازي درباره استعمال تنباكو و يا رفع امتياز، همراه با پاسخ نامبرده در حاشيه نامه مبني بر حرام بودن آن به هر شكل و عدم منع آن در صورت لغو امتياز، و تأييد حكم توسط شيخ فضل‌الله نوري

7- جوابيه آيت‌الله ميرزا محمدحسن شيرازي دائر بر لغو منع استعمال تنباكو در صورت رفع امتياز آن

8- رونوشت تلگراف سالسبوري درباره مذاكرات خود با ناصرالملك مأمور رسيدگي به خسارات كمپاني رژي راجع به عدم توانايي دولت ايران در پرداخت اقساط در صورت استقراض از خارج      (1)    (2)

9- عريضه پنج نفر روحاني متحصن در سفارت عثماني به محمدعلي شاه مبني بر درخواست اعاده مشروطيت و قانون اساسي، هشدار نسبت به وضعيت رو به زوال كشور و بي‌اطلاعي وي از اوضاع، ابراز تمايل به بقاي سلطنت

 

 

بست نشيني در مشروطه

 

1- سواد دستخط مظفرالدين شاه در پاسخ به محمدعلي ميرزا وليعهد مبني بر عفو كليه متحصنين كنسولگري انگلستان در تبريز

2- عريضه متحصنين سفارت عثماني مبني بر اعلام وجود اتحاد با هيئت متحصنين حرم حضرت عبدالعظيم علي‌رغم بي‌توجهي به پيشنهادات كميته واسطه كه جهت بهبود روابط مردم با حكومت ايجاد شده است (1)    (2)

3- تلگراف آيات الله محمدكاظم خراساني و عبدالله مازندراني به عليرضا عضدالملك و درخواست مطمئن نمودن متحصنين حرم حضرت عبدالعظيم و سفارت عثماني نسبت به افتتاح مجلس شوراي ملي و اجراي قانون اساسي (1)    (2)

4- درخواست رسيدگي به عزل مسيو نوز، امنيت متحصنين در سفارت، اعاده تبعيديها و...

5- عريضه متحصنين به محمدعلي شاه مشعر بر مشروطه‌خواهي و درخواست اعلان انتخابات با توجه به حكم مراجع تقليد عتبات عاليات درباره مشروطيت

6- نامه سيدحسين كرمانشاهاني درخصوص توهين به روحانيون نجف و مشروطه‌خواهان توسط مستبدين از جمله معين‌الرعايا در كرمانشاه و پناهندگي در كنسولگري انگلستان (1)    (2)

7- توصيه آيت‌الله سيدمحمد بهبهاني مبني بر عزيمت علماي تهران به حرم حضرت عبدالعظيم جهت استحكام اتحاد بين خود و قرآن و مخالفت با وضع قوانين مخالف اسلام

 

 

مشروطيت و انجمنهاي ايالتي و ولايتي

 

1- تلگراف انجمن ولايتي قوچان مبني بر درخواست جلوگيري از دخالت روسيه در امور مربوط به برقراري مشروطه در ايران

2- گواهي انجمن نظارت بر انتخابات كاشان مبني بر انجام مرحله اول انتخابات دومين دوره مجلس شوراي ملي

3- گزارشهاي مربوط به اعضاي انجمن نظارت مركزي انتخابات شهرهاي مختلف كشور در مورد تأييد صحت برگزاري انتخابات نمايندگان مجلس شوراي ملي از حوزه‌هاي مختلف (1)   (2)   (3)   (4)   (5)   (6)   (7)

4- گزارش اخبار مملكتي دفتر انجمن ايالتي خراسان در خصوص تجديد انتخاب هيئت رئيسه كميسيونها و شعبات مجلس شوراي ملي و تصويب قانون شرايط حمل اسلحه در مجلس

5- نامه انجمن ايالتي خراسان به دارالشورا و هيئت وزراء مبني بر ابراز تنفر از اقدامات محمدعلي ميرزا به دليل مخالفت با مشروطيت و لزوم ممانعت دولت روسيه از ورود نامبرده به خاك كشور براساس قرارداد منعقده

6- متن تلگرافي به سفارتخانه‌هاي تهران در مورد انعقاد انجمن اسلامي توسط مشروطه‌خواهان و القاي ضدمشروطه بودن افكار عامه

7- نامه سالارمكرم به امناي انجمن ايالتي مبني بر اعلام وفاداري آقاي سردار نسبت به اساس مشروطيت

8- اطلاعيه مجاهدين و انجمن اصناف در مورد حمايت از اجراي قوانين مشروطه

 

 

مشروطه

 

1- استفتاء از سيد ريحان الله موسوي در باب مشروطيت

2- سوگند نامه جمعي از اهالي خراسان دائر بر اعلام همبستگي با مشروطه خواهان و مبارزه با مخالفان مشروطيت

3- نامه آيت الله عبدالله مازندراني به نايب السلطنه مبني بر در خواست اجراي مشروطه و جلوگيري از فساد در امور كشور، وضع قوانين مملكتي با حضور هيئت مجتهدين مطابق قانون اساسي، عفو زندانيان سياسي، نظارت هيئتي از عارفين به شرع و سياست بر امور مطبوعات، ... (1)   (2)   (3)   (4)

4- نامه عبد الله مازندراني مبني بر ارسال لايحه دولتخواهانه راجع به اهداف برقراري مشروطيت از قبيل اصلاح حال متصديان مملكتي، ايجاد اتحاد بين دولت و مملكت، فراهم نمودن زمينه پيشرفت علوم با حفظ عقايد اسلامي جوانان،ايجاد امنيت،عفو عمومي، ...  (1)   (2)   (3)   (4)   (5)   (6)   (7)   (8)   (9)   (10)

5- متن فرمان مشروطيت  (1)   (2)

 

 

ستارخان

 

1- تلگراف ستارخان و باقرخان (از تبريز) به انجمن ايالتي خراسان مبني بر پناهنده شدن بالاجبار در شهبندري عثماني از شدت تجاوزات استيلاجويانه مهمانان جديد [قواي روسيه]

2- نامه جوابيه جواد سعدالدوله كفيل رياست وزرا به انجمن ايالتي خراسان مبني بر تحصن ستارخان و باقرخان در شهبندري عثماني در اعتراض به تصميم توقيف اموال‌شان به بهانه خسارات وارده به راه تبريز در جريان درگيري مشروطه‌خواهان با مستبدين، و قول خروج قواي روس از تبريز در آينده نزديك  (1)   (2)

3- نامه ستارخان و باقرخان به نايب‌السلطنه دائر بر لزوم تبعيد عناصر مخل در مشروطه  (1)   (2)

4- نامه ستارخان به عضدالملك نايب‌السلطنه مبني بر اعلام پايداري در حراست از مشروطه و برحذر داشتن اشخاص مغرض از مداخله در امور مجلس

5- اعتراض ستارخان، باقرخان، و... به عليرضا عضدالملك نايب‌السلطنه به جهت مسامحه دولت در حل مشكلات و برخورد با ناقضين امنيت و دستگيري قاتلين حجت‌الاسلام بهبهاني علي رغم قول اقدام پس از افتتاح مجلس و تشكيل كابينه  (1)   (2)

6- متن تلگراف حضوري تهران به تبريز مبني بر شرح نحوه درگيري قواي دولتي با مجاهدين متحصن در پارك اتابك جهت خلع سلاح آنان، مجروح شدن ستارخان و انجام خلع سلاح  (1)   (2)   (3)   (4)

7- گزارشي مبني بر شايعه بروز اغتشاش در آذربايجان در صورت عدم توجه دولت به آراء ستارخان؛ نياز كشور به نايب‌السلطنه‌اي كاردان و هوادار مشروطه جهت اداره كشور به واسطه ناتواني مجاهدين در اين زمينه (1)   (2)

8- نامه وزارت ماليه به رياست وزرا: عدم وجود محلي در وزارت مذكور جهت پرداخت شهريه سال قبل مرحوم ستارخان 

9- نامه رياست وزرا به ميرزامحسن و اعلام ناممكن بودن پرداخت شهريه ورثه مرحوم ستارخان به يدالله خان فرزند ايشان

10- درخواست حاج عظيم، برادر ستارخان از مجلس جهت تأمين مخارج خود و ساير بازماندگاني از خانواده‌ي آن مرحوم كه تكفل آنان را عهده‌دار است، با توجه به مخالفت دولت با واگذاري يكي از دهات شجاع‌الدوله به آن در ازاي خسارات مالي و جاني وارده بر آنها توسط نامبرده در جريان نهضت مشروطه

11- پاسخ رياست وزرا به وزارت ماليه: تسريع در تهيه لايحه برقراري ماهانه 60 تومان مقرري براي عظيم خان برادر ستارخان جهت ارائه به مجلس به پاس فداكاريهايش در جريان نهضت مشروطه، و كافي نبودن سوابق دولتي وي به منظور برقراري حقوق بازنشستگي

12- نامه‌اي به مجلس شوراي ملي متضمن فداكاريهاي افراد مبارزي چون ستارخان و باقرخان جهت برقراري عدالت، مشروطيت، آزادي افكار و حفظ مجلس شوراي ملي، ضمن بيان خدمات خويش، درخواست برقراري مقرري در حد شهريه ستارخان و باقرخان و يا پرداخت خسارات وارده به خود  (1)   (2)

13- درخواست از مجلس شوراي ملي به منظور موظف نمودن وزارت ماليه به پرداخت ده ماه شهريه‌ي معوقه‌ي ماهانه پانصد تومان پنجاه نفر بازماندگان ستارخان و عدم وقفه در اعاده مقرري ماههاي بعدي

 

 

اعدام ثقةالاسلام تبريزي

 

1- نامه تجار تبريز به جرايد و سفارتخانه‌هاي خارجي مستقر در تهران دائر بر اعتراض به اقدامات قواي روسيه به خاطر سلب امنيت و لطمه زدن به كسب و تجارت از طريق تهاجم به منزل ثقةالاسلام و اهانت به ساحت روحانيت و نيز بازداشت صاحب منصبان و افراد نظميه در باغ شمال

(1)   (2)   (3)  

2- نامه‌اي مبني بر به ستوه آوردن از سختگيري‌هاي مهمانهاي ناخوانده (قواي روس)، هجوم قزاقها به منزل ثقةالاسلام تبريزي جهت دستگيري قزاق طالب پذيرش اسلام، اعتراض مخبرالسلطنه به استقرار افراد نظميه (توسط نويسنده نامه) در محل به منظور حفظ امنيت

3- رونوشت نامه صدرالاسلام به ابوالقاسم قراگزلو نايب‌السلطنه در مورد درخواست ميرزا يحيي فرزند ارشد ثقةالاسلام مبني بر صدور فرمان اعطاي لقب نامبرده به برادرش ميرزا محمد، و برقراري مستمري در حق ورثه ايشان   (1)   (2)

4- نامه نجفقلي بختياري رئيس‌الوزرا به ابوالقاسم قراگزلو نايب‌السلطنه مبني بر صدور فرمان لقب جهت آقا ميرزا محمد برادر ثقةالاسلام، تأمين هزينه تحصيل ميرزا يحيي فرزندش در ايران و نيز دو برادر و فرزند كوچكش در بروكسل، اتخاذ تصميم در مورد مقرري همسر و صباياي ايشان

5- رونوشت نامه سركنسولگري روسيه در تبريز به كارگزاري آذربايجان مبني بر اعتراض به تحويل ” مهر، كليد، حلقه فولادي و ساعت نقره‌ي “ ثقةالاسلام شهيد به بازماندگانش، درخواست استرداد و تحويل آنها به سركنسولگري با عنايت به اعدام شدن به حق وي به خاطر ايجاد آشوب و تحريك عليه قشون روسيه در تبريز

6- نامه رياست وزرا به وزارت ماليه و دستور تحقيق و گزارش نمودن اقدامات انجام شده راجع به تأمين مخارج تحصيل و حقوق مصوبه بازماندگان ثقةالاسلام

7- نامه وزارت معارف و اوقاف به رياست وزرا مبني بر مراجعت ميرزا عبدالحسين و ميرزا رفيع فرزندان ثقةالاسلام به اتفاق ساير دانشجويان به ايران به محض پرداخت هزينه موردنظر به وزارت مذكور

8- دستور رياست وزرا به وزارت ماليه دائر بر تعجيل در پرداخت شهريه خانواده‌ي تحت عسرت مرحوم ثقةالاسلام  (1)   (2)

 

 

كميته مجازات

 

1- پاسخ وستداهل به فتح‌الله اكبر رئيس‌الوزرا و ردّ هرگونه دخالت نظميه در آزادي عماد همايون از زندان

2- رونوشت حكم دادگاه ويژه نظامي در مورد محاكمه و محكوميت متهمين به شركت در ترور ماژور احمد استوار  (1)   (2)   (3)  

3- رونوشت نامه وستداهل رئيس نظميه به حسنعلي نصرالملك وزير عدليه و ابراز نارضايتي از عدم رسيدگي به شكايت خود از ميرزامحمود پهلوي جهت ايراد اتهام شركت خود (وستداهل) در ترور ماژور استوار  (1)   (2)   (3)

4- نامه اكبر نخجواني (از زندان) به حسن مشيرالدوله رئيس‌الوزرا در اعتراض به اعلام محكوميت خود به سه سال زندان، بدون بازجويي و محاكمه با وجود سپري نمودن دو سال در زندان

5- پاسخ ابوالفتح طباطبايي وزير داخله به حسن مشيرالدوله رئيس‌الوزرا و اعلام محكوميت غلامحسين افضلي رئيس سابق كميسارياي ناحيه 4 به پانزده سال حبس مقيد در قلاع خارج تهران

6- درخواست محمدبن زين‌العابدين، يحيي خويي و محمد موسوي جهت آزادي غلامحسين افضلي متهم به ترور ماژور استوار از زندان

7- نامه محمدبن زين‌العابدين امام جمعه تهران به فتح‌الله اكبر رئيس‌الوزرا و درخواست آزاد نمودن غلامحسين افضلي از زندان به شرط حضور جهت استنطاق در موعد لزوم

8- نامه محمد بن زين‌العابدين امام جمعه تهران به احمد قوام رئيس‌الوزرا و درخواست آزادي غلامحسين افضلي و حاج اسماعيل ايراني، متهمين ترور ميرزا احمدخان استوار از زندان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صد سند 

 

 

  آلبوم 1

 

5

 

4

3

2

 

1

10

 

9

 

8

 

7

6

 

15

 

14

13

 

12

11

 

20

19

18

 

17

16

 

 

  آلبوم 2

 

5

 

4

 

3

2

 

1

10

9

 

8

 

7

 

6

15

14

 

13

 

12

 

11

 

20

19

18

17

16

 

 

  آلبوم 3

5

4

3

2

1

10

 

9

 

8

 

7

 

6

 

15

 

14

 

13

12

 

11

20

19

18

17

16

 

 

  آلبوم 4

 

5

4

3

 

2

 

1

 

10

 

9

 

8

7

 

6

 

15

14

13

12

11

 

20

 

19

 

18

17

 

16

 

 

 

  آلبوم 5

5

 

4

 

3

2

1

 

10

 

9

 

8

 

7

6

 

15

 

14

 

13

12

11

20

19

 

18

17

 

16

 

 

 

صد سند 

 

 

 

 

 

       









 












 
www.iichs.org