ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » گفت و گو با آیت الله مظاهری پیرامون ویژگیهای رهبر فقید انقلاب اسلامی

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

گفت و گو با آیت الله مظاهری پیرامون ویژگیهای رهبر فقید انقلاب اسلامی 

 

یکی از ویژگیهای امام خمینی (ره)، احاطه ایشان به علوم مختلف همچون فقه، اصول، تفسیر، اخلاق، فلسفه، عرفان و حدیث بود که از معظم‌له چهره‌ای منحصر به فرد می‌ساخت و به همین دلیل شاگردان زیادی در محضرشان زانوی تلمذ زدند و از آن بحر عظیم به قدر وسع و توانایی خود بهره گرفتند. ویژگی دیگر رهبر کبیر انقلاب، تربیت شاگردانی عالم و مهذب بود که از برجسته ترین آنان می‌توان حضرت آیت الله مظاهری را نام برد که سالیان دراز از فضل و علم امام راحل خوشه‌ها چید. وقتی از ایشان حضور در این مصاحبه را درخواست کردیم، با سماحت و فروتنی و به دلیل ادای دین به امام بزرگوار درخواست ما را پذیرفتند و سؤالات را به شکل مکتوب پاسخ دادند.

 

نحوه آشنایی حضرت تعالی با مرحوم امام خمینی (ره) چه زمان و چگونه بود و چه درسهایی به چه مدت با معظم له داشتید؟

من ابتدای تحصیلم در حوزه علمیه اصفهان بود. در همان زمان یعنی قبل از سال 1329 و 30، آوازه امام به عنوان یک مدرس برجسته به ما رسیده بود و من تعریف ایشان را از نظر علمی و تقوایی، زیاد شنیده بودم و در عمل، مجذوب ایشان شده بودم. گرچه خدمت ایشان نرسیده بودم. پس از گذراندن عمده تحصیلات دوره سطح در اصفهان در حوالی سال 1330 شمسی، به حوزه علمیه قم هجرت کردم و در خدمت ایشان حاضر شدم و از ایشان خواستم که مرا بپذیرند. ایشان هم تبسم مهربانانه‌ای کردند و در حقیقت خواسته مرا اجابت فرمودند.

 

سالهای متمادی تا زمان تبعیدشان در دروس فقه و اصول ایشان شرکت و این درسها را تقریر کردم و الحمدلله صدها صفحه از آن دروس را در همان سالها نوشته‌ام و موجود است. البته متأسفانه در آن وقتی که خدمت امام رسیدیم، ایشان دیگر دروس  معقول یعنی فلسفه و عرفان را تدریس نمی‌کردند. اما در برخی از مباحث اصولی، به خوبی تسلط ایشان بر این گونه مباحث و صاحب نظر بودن ایشان پیدا بود. به خاطرم هست که در بحث طلب و اراده، در یکی از روزها بعد از درس از ایشان خواهش کردم که جزوه خودشان را که در این بحث نوشته بودند به من لطف کنند تا استنساخ کنم و یک نسخه از آن را برای خودم بنویسم. ایشان اگر چه در آن سالها مدتها بود که از طرح مباحث فلسفی و عرفانی، پرهیز می‌کردند، ولی با محبت و لطفی که داشتند آن نوشته‌های خودشان را به من امانت دادند و فرمودند که بعد از استنساخ، به کسی ندهید، چون به دلایلی از این جهات ابا داشتند. البته بعد از انقلاب که شرایط تغییر کرد آن مطالب، هم به عربی و هم به فارسی منتشر شد.

 

نکته‌ای که در دروس امام چشمگیر بود یکی آن جهات تحقیقی بود که بحق درس ایشان چه فقه و چه اصول، یک مجمع علمی تحقیقی بود و ایشان وقتی وارد عرصه بحث و ارائه نظریات دیگران و تثبیت یا رد آن می‌شدند و همچنین وقتی وارد عرصه اظهار نظر و رأی خودشان می‌شدند، انسان ملاحظه می‌کرد که چقدر قوی و عمیق هستند.

 

بُعد دیگر دروس امام، توجه به مسائل اخلاقی بود، امام از هر فرصتی برای تذکر و نصیحت استفاده می‌کردند. فراموش نمی‌کنم بارها در نصایح خودشان در درسها به آیه شریفه «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموالله» استفاده می‌کردند و گویی یک علاقه وافری به این آیه مبارکه داشتند، چنان که خود آن وجود مبارک، عامل به این آیه بودند. همچنین فراموش نمی‌کنم که درس ایشان به علت استقبال بسیار خوبی که از طرف فضلای حوزه داشت، درس شلوغ و پر جمعیتی بود و به خاطر همین، چند جا عوض شد برای اینکه گنجایش این جمعیت زیاد را نداشت. امام هم با آن تواضع خاصی که داشتند، رسمشان بود که در هنگام تدریس، مثل سایرین روی زمین می‌نشستند و از نشستن روی میز پرهیز می‌کردند. بالأخره به علت کثرت جمعیت و تقاضای زیاد شاگردان، پذیرفتند که روی منبر بنشینند، ولی همان روز، این قضیه را هم تبدیل به فرصت کردند برای نصیحت کردن و موعظه به طلاب فرمودند: «بزرگان پرهیز می‌کردند از روی منبر نشستن و معتقد بودند اینجا، جایگاه پیامبر و ائمه علیهم الصلواة و السلام است. اما باید متوجه بود که بالا رفتن از مراتب مختلف، موجب عجب نشود بلکه فرصتی برای خدمت به اسلام باشد» و خلاصه، این نصیحتها همه شاگردان ایشان را تحت تأثیر قرار داد و به گریه انداخت، و از این موارد در دروس ایشان، بسیار زیاد بود و تأثیرات بالایی بود که همه را مجذوب می‌کرد.

 

چه زمینه‌هایی باعث شد که امام از سال 41 آن طور فعالانه وارد عرصه سیاسی شوند که حتی به تبعید ایشان منجر شود؟ اگر از آن دوران خاطره خاصی نیز دارید بیان فرمایید.

آنچه در امام بزرگوار قدس سره بیش از هر چیز دیگری نمایان است احساس وظیفه دینی و درد دین بود. حقیقتاً امام در این جهت از همه معاصران خود، پیشی گرفتند و همین احساس وظیفه و درد دین، آن بزرگوار را وارد میدان مبارزه‌ای بزرگ و تاریخی کرد که هرگز بجز مردان استثنایی تاریخ در آن میدان، سربلند و پیروز بیرون نیامدند.

 

امام از سالهای دور قبل از پانزده خرداد 42 به دنبال نهضت و قیام بودند و در حقیقت بر اساس همان احساس تکلیف و مسؤلیت شرعی و دینی، به هر نحو ممکن، فریاد اسلام خواهی سر می‌دادند. در سندی که مربوط به سال 1323 است –یعنی چند سال پس از سرنگونی رضاخان– در اول صحیفه نور هم آمده است. ایشان با عباراتی از سر سوز و درد دین، مطالبی را مرقوم کرده‌اند که باید گفت قدیمی ترین و تاریخی ترین سند مبارزاتی امام است. در آنجا ایشان به همین مسئله مهم اشاره می‌کنند که اگر علمای اسلام و دانشمندان دیندار و حق پرستان به فکر اصلاح اجتماع نباشند و برای خدا قیام نکنند فردا در پیشگاه خدا عذری نخواهند داشت. در این مرقومه ایشان به تفصیل به مشکلات اجتماع و معضلات جامعه می‌پردازند و تصریح می‌کنند که اگر به فکر اصلاح این امور نباشیم، روزگاری بدتر از رضاخان جلو خواهد آمد. این نوشته مربوط به 18 سال قبل از سال 41 است اما بالأخره زمانی را که امام برای علنی کردن مبارزات تشخیص دادند، آن زمان بود و ایشان با توجه به جمیع جهات، در آن سال سخن و قیام خود را علنی کردند و رسماً وارد عرصه‌ای شدند که 15، 16 سال بعد به تشکیل حکومت و نظام اسلامی در قالب «جمهوری اسلامی» منجر شد. ایشان کراراً در مجالس خصوصی و عمومی و سخنرانیها، می‌فرمودند که اسلام در خطر است و باید اسلام را از مخاطره نجات داد ولو بلغ ما بلغ این مطلب ورد زبان مبارک ایشان بود و نشئت گرفته از همان احساس تکلیف دینی و از سر درد دین بود. بنابراین امام را، آنچه به ورود در عرصه قیام و مبارزه واداشت، نه یک امر دنیایی و از  سر طمعکاری و نه حتی یک امر ملی  و از سر وطن دوستی که یک امر الهی و معنوی بود و اگرچه ایشان با مشکلات کشور و مسائل ایران آشنایی کامل داشتند و از استعدادهای انسانی و طبیعی ملت بی خبر نبودند، ولی آنچه در نظر امام بود، دین و خدا و ارزشهای دین خدا بود.

 

پس از تبعید امام، ارتباط مبارزان و علما و شخص جنابعالی با ایشان چگونه بود؟

بعد از تبعید امام و محرومیت شاگردان ایشان از مجالس علمی درس و بحث آن بزرگوار، عده‌ای از شاگردان ایشان به تشکیل جلسات جمعی علمی پرداختند که از دو جهت مفید بود؛ اول آنکه این جلسات به تحرک جریان علمی و عدم رکود جهت علمی آنان منجر می‌شد و ثمرات آن هم به جامعه اسلامی منتقل می‌گردید و دوم آنکه این جلسات، عملاً تبدیل به کانونهایی برای مسائل انقلاب و نهضت بود البته سخرانیها و پیامها و مواضع امام که از نامه‌های ایشان و پیغامهای ایشان و امثال آن می‌رسید، وجه دیگر ارتباط مبارزان و علما و حوزه‌های علمیه با ایشان بود. خداوند تعالی، توفیقی مرحمت فرمود که من هم با جمعی از دوستان مثل آیت الله محمدی گیلانی، آیت الله آقای یزدی و آیت الله آقای مصباح جلسات علمی و بحث در خصوص مسئله حکومت اسلامی را تشکیل دادیم و ثمرات آن جلسات، بعدها در چند کتاب منتشر شد.

 

برخورد امام با علمای سلف و مراجع همعصر خویش چگونه بود و از آن بزرگواران چگونه یاد می‌کردند؟

نقل شده از مرحوم وحید بهبهانی که از فقهای نامدار شیعه است و باید بگوییم علم اصول فقه، مرهون اوست، سؤال کردند که چگونه به این مقام عالیه رسیده‌اید؟ ایشان فرمودند: «اگر به اینجا رسیده‌ام مرهون احترامی است که به فقها و علمای اسلام می‌گذارم». این خصلت حقیقتآً در امام عزیز ما به نحو چشمگیر و قابل توجهی وجود داشت و باید بگوییم که این خصلت در امام جلوه خاصی داشت، نه فقط در مجلس درس، در هنگام نقل اقوال یا رد اقوال به اعاظمی مثل شیخ طوسی، صاحب جواهر، شیخ انصاری و امثال آنها، احترام ویژه می‌کردند. نسبت به معاصرین هم یک عنایت و احترام خاص داشتند. درباره مرحوم استادشان یعنی آیت الله العظمی حائری با لفظ روحی فداه یا در مورد مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی با همین تعبییر و خلاصه این جهت احترام به علمای سلف در نظر ایشان همیشه بود و عمل می‌کردند و واقعاً هم درس آموز بود. بارها در مورد مرحوم آیت الله حائری فرمودند: «در بزرگی مرحوم حاج شیخ، همین مقدار بس که توانست در آن زمان اختناق رضاخانی که تصمیم به نابودی حوزه‌های علمیه داشت، حوزه علمیه قم و روحانیت را حفظ کند و این امانت را به ما داد تا ما به دیگران رد کنیم». بارها از درایت و تدبیر مرحوم آقای حائری در برخورد با مسائل سیاسی یاد می‌کردند.

 

در مورد مرحوم آقای بروجردی هم همان طور که گفته شد شخص امام زحمات بسیار زیادی را برای انتقال ایشان از بروجرد به قم و بعد هم تثبیت مرجعیت‌شان کشیدند و همیشه در جلسات علنی و خصوصی از ایشان با حترام یاد می‌کردند. به مراجع معاصر هم، احترام ویژه‌ای داشتند و حتی بعد از انقلاب، همیشه مسائل حوزه علمیه قم را به مرحوم ایت الله العظمی آقای گلپایگانی قدس سره ارجاع می‌دادند و معمولاً خود ایشان کمتر مداخله می‌کردند و این به سبب احترام و اعتماد خاصی بود که برای مراجع قم بالأخص مرحوم آیت الله العظمی آقای گلپایگانی داشتند.

 

معمولاًً مطالعات فلسفی و عرفانی در اشخاص غرور کاذب ایجاد می‌کند و این غرور گاه به جایی می‌رسد که نسبت به شرع انور و ظواهر آن بی توجه می‌شوند، در این عرصه امام چگونه بودند؟

امام رضوان الله علیه قبل از هر چیز، یک انسان مهذب و خودساخته بود، غرور علمی، اختصاصی به فلسفه و عرفان ندارد، اگر خدای ناکرده انسان، مهذب نباشد و صف رذیله بر او حکم فرما باشد گاهی علم فقه آل‌محمد (ص) هم موجب جهنم می‌شود. به تعبیر خود امام؛ بارها در تذکرات اخلاقی فرمودند: «اینکه گفته شده العلم هوالحجاب الأکبر، اختصاص به علم خاصی ندارد». بعد فرمودند: «گاهی علم توحید که اشرف و اعز علوم است، موجب حجاب می‌شود و عالم را جهنمی می‌کند و این بستگی به عالم ندارد. اگر عالم مهذب باشد، هیچ علمی برای او غرور نمی‌آورد و حجاب نمی‌شود و اگر عالم، خود ساخته نباشد، هر علمی ولو فقه و حتی علم توحید موجب خسارت برای خودش و اجتماع می‌شود». این کلمات گهربار و فرمایشات عالی امام، یک درس بزرگ برای همه است.

 

من در مدت زیادی که در درس امام شرکت می‌کردم و با ایشان از نزدیک معاشرت داشتم از این بزرگوار یک خلاف شرع، ملاحظه نکردم. حتی یک عمل شبهه ناک از ایشان ملاحظه نشد و این نه فقط قول من بلکه  قول همه شاگردان و نزدیکان امام است. حتی خود ساختگی امام این طور بود که اگر شبهه گناه پیش می‌آمد، احساس نگرانی در وجود و چهره مبارک ایشان نمایان می‌شد. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که روزی ایشان به درس تشریف آوردند و به قدری ناراحت بودند که نفس مبارک ایشان به شماره افتاده بود. آن روز درس نفرمودند و به جای درس، قدری نصیحت کردند و تشریف بردند و بعد هم چند روز بیمار شدند. همه این حرفها برای این بود که یکی از شاگردان امام درباره یکی از آقایان مراجع غیبتی کرده بود و به گوش امام رسیده بود که فلانی، چنین مطلبی گفته است و امام این طور برآشفته بودند.

 

امثال این قضایا نشان می‌دهد که امام قبل از اینکه مدرس بشود، قبل از اینکه فیلسوف و عارف بشود، قبل از اینکه فقیه و مرجع تقلید بشود، قبل از اینکه رهبر نهضت و امام بشود، یک انسان خودساخته شده بود و لذا همین ابهتی که از امام، همه ما دیدیم و این هیبت عجیبی که این مرد بزرگ تاریخ پیدا کرد، به سبب همین تقوا و تهذیب نفس بود و در روایات هم نقل شده که اگر کسی هیبت بدون سلطنت و عزت بدون دار و دسته می‌خواهد، باید از ذلت معصیت و ذلت هوای نفس خارج شود و تحت عزت سلطه خداوند درآید. امام چون این کار را از زمان جوانی کرده بود و به لطف خدا تحت تربیت اعاظمی مثل مرحوم آقای حائری و مرحوم آقای شاه آبادی واقع شده بود، لذا در مراحل بعدی چه در مرحله تدریس و استادی حوزه چه در مرحله مرجعیت و چه در مرحله رهبری نهضت و چه در مرحله بعد از انقلاب با همان اساس محکم حرکت می‌کرد.

 

غیر از این جهت، یک بعد دیگر هم در شخصیت امام وجود داشت که آن هم بعد مهمی داشت و در همه مراحل به کمک امام آمده و چه در فراز و نشیبهای نهضت و انقلاب و نظام و چه در مسائل علمی و حوزوی، موجب رشد امام بوده و آن درک خاص ایشان از مسئله ولایت و امامت حضرات ائمه طاهرین علیه السلام است. البته این درک ایشان و این توجه ایشان به مسئله ولایت هم تناسب تامی با همان جهات تهذیب نفس تزکیه روح دارد؛ ولی به هر جهت امام در مسئله ولایت، درک بسیار بالا و والایی داشتند. شما اگر به کتب عرفانی و حکمی کتب حدیثی امام مراجعه کنید، به خوبی در می‌یابید که ایشان مقام امامت و ولایت را یافته است، نظیر آدم تشنه‌ای که تشنگی را با سراسر وجود خود یافته و بعداً هم با یک آب گوارا سیراب شده است. متأسفانه این بعد شخصیتی امام، کمتر مورد توجه واقع شده و حتی کتابهای ایشان، آن طور که باید و شاید، تبلیغ و ترویج نشده است. لذا در مجموع، من عقیده دارم که تقوای والا و بالای امام و همین طور درک خاص امام از مسئله ولایت و امامت که نتیجه آن تقوا بوده، دو عنصر بسیار مهم در شخصیت ایشان بوده و در همه مراحل زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی امام، ایشان را راهنمایی کرده است. به همین جهت ملاحظه می‌کنید که در وصیتنامه الهی سیاسی امام که مهمترین سند حیات ایشان است دو امر از همه چیز جلوه‌گر تر است یکی همین مسئله ولایت که در صدر وصیتنامه مطالب بسیار مهم و نفیس و بی نظیری را فرموده‌اند که باید جداً مورد توجه مجامع علمی واقع شود و یکی هم توصیه به تقوا و تهذیب و تزکیه نفس که از هر فرصتی برای تذکر به آن استفاده می‌کنند.

 

این دو ویژگی، امام را از حجابهای دنیوی و از غرور علمی و از عجب جاه و مقام، برکنار ساخته بود و لذا حرکت ایشان همیشه در جاده شرع مقدس بود و به هیچ عنوان از آن تخطی نمی‌کرد. اگر چه یک فیلسوف و یک عارف ممتاز بود؛ اما به همه ظواهر شریعت و مسائل فقهی، از سر علم و اگاهی، تقید داشت و به همه هم این را توصیه داشتند و تخطی از آن را جایز نمی‌شمردند.

 

صفحه 2

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org