آزيتا لقائي
ميرزا علياصغر خان اتابک اعظم (امينالسلطان) براي علاقهمندان تاريخ معاصر ايران چهرهاي آشناست. او در سلطنت ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه و محمدعلي شاه، وزير اعظم بود. و اداره مملکت را به عهده داشت. حتي زماني که بر اريکه قدرت نبود نفوذش بر سير حوادث تأثير ميگذاشت. چنانچه در صدارت سلطان عبدالمجيد ميرزا عينالدوله شبکه مرتبط با وي مردم را به شورش بر ضد صدراعظم تشويق و تحريک ميکردند و از بذل مال براي برکناري عينالدوله و به قدرت رساندن مجدد امينالسلطان دريغ نداشتند. در زندگي سياسياش فراز و نشيبهاي زيادي به چشم ميخورد. از اين روست که گروهي او را از حاميان انگلستان و برخي ديگر از حاميان روسيه دانستهاند. امينالسلطان که در دوره ناصرالدين شاه با قدرت و استبداد تمام فرمان ميراند، در دوره مظفرالدين شاه قدرتش را با تطميع و زدوبندهاي سياسي حفظ ميکرد؛ سرانجام در سلطنت محمدعلي شاه جامه مشروطه بر تن کرد و توانست به صدارت برسد. همين فراز و نشيبهاست که دستيابي به شناخت صحيح و دقيق را درباره عملکرد سياسي او مشکل ميسازد.
مرگش نيز مانند زندگيش در هالهاي از ابهام پيچيده شد، هر کس دربارهاش نظري دارد و تنها واقعيت بي ترديد ترور اوست.
در مورد اينکه چه کسي او را ترور کرد و آمران ترور چه کساني بودند و به چه علت ترور شد نظرات متعدد و مختلفي ابراز شده است. اکثر منابع عامل ترور را جواني صراف اهل آذربايجان و ساکن تهران به نام عباس آقا ميدانند که با همکاري حيدر عمواوغلي موفق شد امينالسلطان را به قتل رساند، حبلالمتين براي اثبات اينکه عباس آقا عامل ترور بوده نامه تهديدآميز عباس آقا به امينالسلطان را در شماره ذيحجه 1325 چاپ کرد و مدعي شد که تاريخ نامه 10 رجب است؛ بعضي معتقدند که عباس آقا پس از ترور موفقش در حين فرار از ترسِ دستگيري با اسلحه خود را به قتل رسانده است. نظر ديگر اين است که عباس آقا را حيدر عمواوغلي به قتل رسانده تا اسرار فاش نگردد. به هر صورت هنگام ترور هيچ شاهدي نبود و کسي عامل ترور را به چشم نديده تاريکي هوا و کمک همدست قاتل که در لحظه شليک خاک به هوا پاشيد صحنهاي است که امکان شناسائي قطعي قاتل را ناممکن ميسازد. عباس آقا نيز در جايي دورتر از محل ترور در خون خود غلطيد و در جيب او ورقهاي يافتند بدين مضمون : «عباس آقا صراف آذربايجاني عضو انجمن 41 فدائي ملت» . مخبرالسلطنه هدايت که يقين دارد قاتل، عباس آقا نيست در کتاب خاطرات و خطرات مينويسد : «سه تير به اتابک اصابت ميکند، عباس نامي هم تيري در دهانش خورده و از پشت سر هم گفتند در ميدان جلو درب منزل معينالسلطان پنجاه قدم دور از درب مجلس ميافتد و از بغلش تعرفه انجمن آدميت بيرون ميآيد، اطباء تشخيص دادند که خودش نزده است و اگر او قاتل بود داعي نداشت که در طرف ديگر ميدان خودش را بزند، آن هم دور از معرکه، اتابک هم هيچ وقت مسلحي همراه نداشت، بدبختي عباس آقا اين بوده که در آن محل تنها بوده».
به هر حال قول غالب اين است که امينالسلطان را عباس آقا به قتل رساند و مشروطهخواهان تندرو در همان زمان از او تجليل به عمل آوردند.
سؤال ديگر اين است که آمران ترور چه کساني بودهاند؟ بي شک انگيزه قاتل شخصي نبوده و براي انجام اين کار مأمور شده بود. در پاسخ به اين سؤال نيز جوابهاي مختلفي دادهاند. گروهي معتقدند محمدعلي شاه به دبيرالسلطان، مقتدر نظام، صنيع حضرت و موقرالدوله دستور داد امينالسلطان را ترور کنند و موقرالدوله موفق به اجراي دستور شد. گروهي ديگر مدعياند « کميته سري انقلاب» فرمان ترور را صادر کرد. حيدر عمواوغلي در خاطراتش مينويسد: «حوزه مخفي اجتماعيون عاميون تهران (شعبه مرکزي حزب سوسيال، دمکرات ايران) که مرحوم ملکالمتکلمين و سيد جمال واعظ نيز در آن حوزه عضويت داشتند اعدام اتابک را رأي داده و به کميته مجري حکم اعدام اتابک را فرستادند. کميته سري هم حکم را به هيئت مدهشه که عبارت از دوازده نفر تروريست تقسيم به سه جوقه چهار نفري و در تحت رياست من (حيدر عمواوغلي) بودند فرستادند».
گروهي ديگر انجام ترور را به دستور کميته سري انجمن آذربايجان ميدانند. برخي ديگر فرمان ترور را به جامعه آدميت منتسب ميکنند. زيرا بلافاصله پس از کشته شدن اتابک، صادق خان پسر عباسقلي خان آدميت و هفت نفر ديگر در محل جنايت دستگير شدند. صادق خان اعتراف کرد کميتهاي که دستور قتل اتابک را داده در خانه پدرش تشکيل شده است. مأمورين نظميه هم بلافاصله به دستور صنيعالدوله رئيس مجلس و محمدعلي شاه در نيمه شب 22 رجب عباسقلي خان رئيس جامع آدميت را دستگير کردند البته بايد توجه داشت که صادق خان از مدتها قبل عضو انجمن آذربايجان بود و از خانه پدري طرد شده بود. اسماعيل رائين مينويسد صادق خان عامل انجمن تبريز براي مبارزه با جامعه آدميت بوده است. به هر صورت عباسقلي خان آدميت دو روز در زندان بود و سپس بدون بازجويي و محاکمه آزادش کردند. هنگام دستگيري اسناد جامع آدميت را از منزلش به نظميه بردند. بنابر اين دستگيري وي فقط براي رقبايش که خواهان دستيابي به اطلاعات درباره تشکيلات جامع آدميت بودند فايده داشت. از سعدالدوله، سپهدار، فرمانفرما، علاءالدوله و تقيزاده نيز به عنوان محرکين ترور ياد کردهاند.
گروهي نيز معتقدند که ترور به تحريک مرتجعان درباري صورت گرفته که در انجمنهاي سري نفوذ پيدا کردند و توانستند منوياتشان را توسط اعضاي مشروطهخواه انجمن سري متحقق سازند. ملکزاده نيز در جمعبندي کلي به اين نتيجه رسيده است که « آزاديخواهان از يک جهت و محمدعلي شاه از جهت ديگر اتابک را محکوم به مرگ کردند و مأموريني براي اجراي آن معين کردند. منتهي عباس آقا که از طرف آزاديخواهان مأمور کشتن اتابک بود پيشدستي کرد و مأموريت خود را انجام داد». با اين تفاصيل درمييابيم که طيف گستردهاي از رهبران جناحهاي تندروِ سياسي کشور به مشارکت و مشاورت در ترور امينالسلطان متهمند. امينالسلطان چه کرد که تندروهاي سياسي از چپ و راست نتوانستند او را تحمل کنند؟ يافتن پاسخ اين سؤال علت اصلي ترور امينالسلطان را مشخص خواهد ساخت.
امينالسلطان در صفر 1325 / فروردين 1286 به اصرار محمدعلي شاه براي تصدي منصب صدراعظمي به ايران بازگشت اما شاه پس از مدتي به جرگه مخالفين وي پيوست و حتي در تحريک مردم به بستن بازارها و شورش بر ضد امينالسلطان دست داشت. شرفالدوله در خاطراتش مينويسد: « در اين اواخر اين مسئله مسلم است که شاه کمال کدورت را با اتابک داشته است..» ريشه اختلاف شاه با امينالسلطان را برخي از منابع در اين ميدانند که شاه توقع داشت امينالسلطان بتواند مشروطه را از بين ببرد. يحيي دولتآبادي مينويسد: « امينالسلطان به محمدعلي شاه وعده داد که مجلس را طوري بي اثر کند که مجلسيان بيکار مانده عقب کار خود بروند ولي در ظاهر بايد با آنها همراهي کرد که سر نخورند.» و شايد نيز ظاهراً تا پيش آمدن قضيه دستگيري رحيم خان چلبيانلو به امينالسلطان اعتماد داشت ولي پس از آن از او نااميد شده است. اما منابع نقل ديگري نيز دارند و آن اينکه امينالسلطان پس از اطمينان از مشروطهخواهي محمدعلي شاه حاضر به پذيرش صدارت شد و در بدو ورودش به ايران در نامهاي تشکرآميز همراهي خود با مجلس شوراي ملي و مشروطه را اعلام کرد. در هنگام معرفي هيئت دولت به مجلس نيز مجدداً تعهدش را نسبت به مجلس شورا ابراز داشت. همچنين مجلس را در جريان مذاکراتش با شاه در خصوص لزوم حفظ مشروطيت قرار داد.
علت ديگري که براي دلسردي شاه از امينالسلطان در منابع آوردهاند انتشار شايعاتي درباره قدرتطلبي امينالسلطان است. مثلاً اينکه امينالسلطان قصد دارد شاه را برکنار کند و يکي از افراد نابالغ خاندان قاجار را به سلطنت رساند و خودش به عنوان نايبالسلطنه بر کشور حکومت کند. به هر صورت مهم اين است که شاه از امينالسلطان نااميد شده و خواهان استعفاي او بود. مستشارالدوله در نامهاش به ثقةالاسلام مورخ 26 جماديالثاني 1325 مينويسد: « در باب امينالسلطان از طرف اشخاص مختلفه اغراض مختلفه به يک جا جمع شده سعدالدوله، شاه، عينالدوله، اميرخان سردار نقشه بستن بازار را کشيدند تا بلکه با استعفا دادن امينالسلطان نتيجهگيري نمايند».
واضح است که به هر حال جناح دربار امينالسلطان را متهم به مشروطهخواهي ميکرد در همان حال مخالفين ديگر امينالسلطان را مشروطهخواهاني مانند تقيزاده، ملکالمتکلمين و سيدجمال تشکيل ميدادند. تقيزاده در مجلس شوراي ملي گفته بود امينالسلطان لقب او نيست بلکه به او بايد خائنالسلطان گفت. آنها نيز براي برکناري امينالسلطان از هيچ کاري دريغ نداشتند. با نوشتن مقالاتي در روزنامههايي چون حبلالمتين، روح القدس، تمدن و ... در انتقاد از او و با شرح امتيازاتي که در دورههاي صدارتش به خارجيها واگذار کرده بود سعي داشتند از او چهرهاي وابسته به سياست روسيه و قدرتطلب و منفعتجو ترسيم کنند. شبنامههاي ژلاتيني به اسم ”غيرت“، ” لسانالحق“، ” لسان الخلق“ و” لسان الغيب“ هم ضمن فحاشي به امينالسلطان اخبار تلگرافي را از خبرگزاريهاي خارجي نقل ميکردند. اين گروه از مخالفين هم در تحريک مردم به شورش دست داشتند.
در خوي وابستگان مجاهدين قفقازي با به آشوب کشاندن شهر و ارسال تلگرافهايي خواهان استعفاي او بودند و حتي او را تهديد به مرگ هم ميکردند. ايراد اصلي اين گروه به امينالسلطان اين بود که او را ضدمشروطه و هوادار نظام استبدادمي دانستند. ميرزا علي شيدايي نماينده مجلس شوراي ملي در مقالهاي در حبلالمتين کلکته مورخ 18 جماديالثاني مينويسند: « هيچ گونه تغييري نکرده بلکه بغضش به ملت بيشتر و طمعش افزونتر گشته است».
جمعي او را به مشروطهخواهي متهم ميکردند و گروهي او را به جرم آنکه ضدمشروطه است طرد ميکردند. اما او واقعاً چگونه بود؟ بي شک قبل از سفر به اروپا در زمره مستبدين جاي ميگرفت اما به نقل از کساني که با او از نزديک حشر و نشر داشتند سفر اروپا در او تأثيري بسزا داشته است. مخبرالسلطنه هدايت مينويسد : « دور کره با اتابک سفر کردم عقايد اول و آخر او را ميدانم بلاشبهه اتابک فداي مجلس شد.»
عباسقلي خان آدميت درباره امينالسلطان در لايحهاي به رئيس مجلس شورا مينويسد: « به دلايل منوره ميتوانم بگويم که اين مرد بعد از مراجعت از مسافرت اخير خود ترقيطلب و خيرخواه عموم و مشروطه آئين و ملتدوست و حامي دارالشوراي ملي بوده است. چنانچه آن مرد به قانون اسلام براي همه قسم شرعي ياد کرده بود که تمام قواي خود را صرف آسايش اقوام ايراني و ترقي ايران بنمايد». شرفالدوله هم ضمن آنکه معتقد است عباس آقا از راه ملتپرستي و از روي اينکه اتابک را مستبد و بر ضد مشروطه ميدانسته او را ترور کرده است مينويسد : « به هر حال حيف و غنيمت بود مثل او در ايران نداريم. بيچاره حاضر شده بود که با کمال صداقت به ملت خود خدمت نمايد». ميرزا فضلعلي آقا وکيل دوره اول مجلس هم اذعان دارد که امينالسلطان بعد از بازگشت از اروپا غير از امينالسلطان قبلي بود و سعي او خدمت به ملت و ايران بود. ميرزا ملکم خان هم در تأييد تغييرات امينالسلطان نامههايي به همفکران و هواخواهانش در ايران نوشت و از آنها خواست که به وي مساعدت کنند. بنابر اين جرم او از نظر مشروطهخواهان مخالفش ضديت با مشروطه بود. اما کارنامه کوتاه صدارتش نشان ميدهد که قصد وي ايجاد وفاق ملي بود.
امينالسلطان ميخواست در ميانه ميدانِ درگيريهاي مشروطهخواهان و مخالفينشان بايستد و با ريش سفيدي و پا درمياني ميان دو گروه سازش ايجاد کند و آرامش و امنيت را به کشور بازگرداند. امينالسلطان به درستي دريافته بود در اوضاع نابسامان کشور پيشبرد هيچ برنامه اصلاحي ميسر نيست. براي درک اقدامات امينالسلطان نگاهي گذرا بر اوضاع ايران لازم است.
گزارشهاي وزيرمختار انگليس در ايران به وزير خارجه کشورش آئينه تمام نماي بحراني است که دامنگير ايران شده بود. گرچه در اين گزارشها نوک تيز حمله فقط متوجه درباريان و دولت است اما ميتوان با استناد به منابع ديگر ثابت کرد که انتساب همه مشکلات به يک گروه صحت ندارد و اگر در گزارشهاي کتاب آبي چنين نگاشته شده، علت آن در مقاصد انگلستان نهفته است ولي اين گزارشها براي نمايش اوضاع منبعي قابل اعتماد است. اسپرينگ رايس در گزارش 19 ژوئيه / 8 جماديالثاني / 27 تير درباره اوضاع يک ماه گذشته ايران مينويسد: « تمام مملکت دچار حالت بدي شده و از ماه گذشته اوضاع عمومي آن بدتر گرديده مستبدين براي پيشرفت مقاصد خويش به دسائس و وسائل مصنوعه، اغتشاش تهران را فراهم آوردند. هر چند دولت اظهار بي پولي ميکند و اجتماعات ساختگي همه روزه تشکيل مييابد.» در ادامه هم ميافزايد گروهي از صرافان حتي براي اخذ ديون گذشته دولت در خانه امينالسلطان تحصن کردند و گروهي از مستخدمين دولتي هم در ميدان توپخانه جمع شدند که با وعدههاي امينالسلطان مبني بر پرداخت حقوقشان به تجمع خود پايان دادند.
گزارش ديگر از رايس به شورش طوايف چادرنشين، اهالي آذربايجان و کرمانشاه اختصاص دارد و در گزارشي ديگر درباره وضعيت اقتصادي ايران مينويسد: « امور تجارتي در ايران به هر نحوي که تصور شود اميدبخش نيست، چه اوضاع سياسي چنان غيرمعلوم و نامعين است که ضرر تجارت را با منافع احتمالي آن هيچ قدر تناسبي مابين نباشد. حاليه به واسطه اختلال امور سياسي و کسادي پول در بازار و عدم امنيت طرق و شوارع، اعلام تجارت به آن طريقي که اطمينان خاطر حاصل آيد اجراپذير نيست». از طرف ديگر علاوه بر مشکلات داخلي، حمله قواي عثماني به ايران نيز بر معضلات افزود. امينالسلطان در چنين اوضاعي قبول مسئوليت کرد. او براي سرکوب شورشها و براي دفع تجاوز عثماني نيازمند پول بود تا قشون را راضي به حرکت و جنگيدن کند. اما وضع مالي دولت از هميشه بدتر بود. ماليات استانها جمعآوري نشده بود. رعايا به ملاکين بهره مالکانه نميپرداختند و مجلس شورا نيز نتوانست تصميمي مناسب درباره بهره مالکانه اتخاذ کند. عوايد گمرکي که بخشي از درآمد دولت را تشکيل ميداد، نيز صدمه خورده بود. ديگر رؤساي بلژيکي گمرک با توجه به جوسازيهايي که ضد آنها شکل گرفت قادر به تأمين درآمد براي دولت نبودند. از اين رو امينالسلطان حامي تأسيس بانک ملي شد تا بتواند از طريق قرضه ملي تا حدي نياز مالي دولت را برآورده کند. حملات روزنامههاي مخالف همچنان ادامه داشت. آنها او را مسئول اغتشاشها و نابسامانيهاي کشور معرفي ميکردند. روحالقدس در مقالهاي نوشت : « امينالسلطان که در دوره استبداد مملکت را به بهترين شکل و در نهايت نظم و امنيت اداره ميکرد چگونه است که امروز از عهده اين کار برنميآيد»؟
در واقع روزنامههاي مخالف بدون درنظر گرفتن اوضاع آشفته پس از مشروطه بر دولت امينالسلطان ميتاختند. روزنامه ايران در پاسخ به روزنامههاي منتقد به دفاع از دولت پرداخت و نوشت علت اغتشاشها و ناامنيها و گردنکشي اشرار و دودستگي مردم در انتخاب نمايندگان مجلس بود و دولت تلاش گستردهاي براي رفع ناامنيها و حل مشکلات به کار بسته است و با تلاش اتابک اعظم اغتشاشهاي تبريز، اردبيل، گيلان، فارس، کرمانشاهان و اراک کمکم رو به آرامش رفته و امنيت برقرار شده است.
امينالسلطان از يک سو بدون پشتوانه مالي سعي داشت قشون و پليس و مستخدمين دولتي را که از تعويق حقوقشان شکايت داشتند با وعده و وعيد راضي کند. از سوي ديگر در تکاپو بود آرامش را به شهر بازگرداند گرچه اين کار با توجه به از بين رفتن قدرت واليها توسط انجمنها ظاهراً ناممکن بود. اقدام ديگر وي جلب نظر نمايندگان مجلس و رسيدن به تفاهم با آنها بود. در اين کار نيز توفيق يافت و اکثريت مجلس حامي وي شدند اما اقليت مجلس حاضر نشدند با او سازش کنند. يحيي دولتآبادي مينويسد: « هر چه نفوذ امينالسلطان در مجلس زياد ميشود کلمه اين جمع [مقصود اقليت مجلس است] پست شده کار به جايي ميرسد که ديگر نميگذارند تقيزاده و رفقاي او در مجلس نطق نمايند بلکه ... در صدد ميشوند تقيزاده را از مجلس خارج نمايند».
اقليت نيز با اتکا به نيروي انجمنها مجلس را تحت فشار قرار ميداد. به اين منظور که امينالسلطان از صدارت کنارهگيري کند اما وي حاضر نشد استعفا دهد. کسروي درباره پايداري وي مينويسد: « با همه اين فشار مردم، اتابک و همراهان او در انديشه کنارهجويي نميبودند.... و براي کاستن از تندي جوش و جنب مردم چاره ميانديشيد و روي هم رفته به وارونه آنچه مردم ميپنداشتند در انديشه پايداري و پافشاري بود.» مردم از ديدگاه کسروي اعضاي انجمنها بودند زيرا همانطور که ذکر شد اکثريت نمايندگان مجلس با امينالسلطان همراه بودند. کسروي نيز به اين مطلب اذعان دارد و مينويسد: « از آنسوي چنانکه خواهيم ديد مجلس نيز هواي او را ميداشت و بيشتر نمايندگان و به ويژه رئيس مجلس و سيدمحمدتقي و ديگران با آنکه نيرنگهاي او را ميديدند دست از پشتيباني برنميداشتند.» جالب است مدعيان مشروطهخواهي و هواخواهان مجلس ظاهراً درک درستي از عملکرد مجلس در نظامهاي دموکراتيک ندارند. آنها به اين نکته توجه نميکنند که وکلاي مجلس شوراي ملي را بايد وکيل انتخابي اقشار مختلف مردم به شمار آورد و رأي آنها در واقع تجلي خواست موکلينشان است بنابر اين نظر اکثريت مجلس را بايد نظر اکثريت مردم دانست و به آن تمکين کرد.
امينالسلطان با تمام مخالفينش تماس گرفت او حاضر شد در جامع آدميت به مشروطه قسم ياد کند حتي روز قبل از ترورش به ملاقات اسپرينگ رايس وزيرمختار انگليس رفت و وعده داد که بتواند بر اوضاع چيره شود اما پيشنهاد انگلستان به اين مضمون که متعهد شود از اين به بعد بدون اطلاع روسيه و انگلستان از هيچ دولت خارجي تقاضاي وام نکند را رد کرد. اتابک به ملاقات شاه نيز رفت و از او دستخطي در تأييد مشروطه و قانون اساسي گرفت و در مجلس شوراي ملي قرائت کرد. با اين اقدام ميخواست اختلاف و بدبيني شاه و مجلس را نسبت به همديگر برطرف سازد و ظاهراً موفق هم شد ولي درست در همان شب مقابل در مجلس وي را ترور کردند.
آنهايي که خواهان حذف امينالسلطان بودند در حقيقت مخالفِ به تفاهم رسيدن نيروهاي سياسي در ايران بودند. از مرگ امينالسلطان هيچ گروه داخلي منتفع نشد. از زمان ترور او تا به توپ بستن مجلس شورا جريان امور در دست تندروها قرار گرفت و مملکت هر روز بيش از پيش در سراشيب جدايي و درگيري پيش رفت اما اين اوضاع آشفته براي دولتهاي انگلستان و روسيه مطلوب بود. قرارداد 1907م که مقدمات آن از چند سال پيش تدارک ديده شده بود در 22 رجب 1325ق / 31 اوت 1907م امضا شد و رسميت يافت و اين درست همان شبي است که امينالسلطان ترور شد. ديگر در ايران دولتي بر سر کار نبود که توان اعتراض به اين قرارداد را داشته باشد و تا چند ماه پس از آن هم دولتي که مورد تأييد مجلس و شاه باشد و بتواند امور مملکت را اداره کند بر سر کار نيامد. اسپرينگ رايس در گزارشي به ادوارد گري مينويسد: « اوضاع بدتر گرديده و بي نظمي مملکت به واسطه مردن اتابک افزايش يافته است». عينالسلطنه نيز در خاطراتش به بينظمي و « شير توشيري» اوضاع اشاره دارد او حتي درباره قرارداد 1907م مينويسد: « روس و انگليس پس از فوت اتابک صلحي درباب ايران کرده ميان خود تقسيمي نمودهاند. همان ساعت که امضاء عهدنامه شد تاريخ زوال و اضمحلال ايران بايد شمرد». در واقع برنده واقعي اوضاع نابسامان ايران انگلستان و روسيه بودند که بدون مواجهه با اعتراض جدي از سوي دولت ايران توانستند به اهدافشان دست يابند.