ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » منابع گوناگون

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

منابع گوناگون 
منابع گوناگون  
 
 
 

» من اشتباه آنهايي را که به زاهدي تانک‌سوار اعتماد کردند تکرار نمي‌کنم

» برخورد امام (ره) با علت‌العلل ناآراميها و گزينه‌هاي روي ميز 

 
 
 

 

» من اشتباه آنهايي را که به زاهدي تانک‌سوار اعتماد کردند تکرار نمي‌کنم 
 
فرهاد قليزاده
 
 
نجف و بسيج مردم در تفکر حضرت امام (ره)
محمد منتظري تازه از ايران آمده بود. سال 1353 و اوج مبارزات عليه رژيم شاه بود. محمد از زندان که آزاد شد، هر طور که بود خودش را از طريق پاکستان به نجف خدمت امام (ره) رساند و همين که وارد نجف شد، کارش را شروع کرد. گويا اين آدم براي مبارزه ساخته شده بود. طلبه‌ها را دور هم جمع کرد و سازماندهي جديدي به آنها داد. هر شب در حجرۀ يکي از طلبه‌ها جمع مي‌شدند و دربارۀ مبارزه با هم صحبت مي‌کردند. محمدعلي رحماني هم که آن زمان طلبۀ جواني بود و 17ـ18 سال بيشتر نداشت، در اين بحث‌ها شرکت مي‌کرد.
 
تجربۀ محمد منتظري از بقيه بيشتر بود. زيرا عمر خود را در مباره گذرانده و زندان و شکنجۀ ساواک را نيز با تمام وجود لمس کرده بود. يک شب که در حجره نشسته بودند و با هم صحبت مي‌کردند، محمد از بقيه پرسيد: «دوستان، فکر کنيد نهضتي را که امام شروع کرده است چند سال ديگر پيروز شود، امام چطور مي‌خواهد کشور را نگه دارد؟ امام که ارتش ندارد، پس با کدام ارتش مي‌خواهد کشور را حفظ کند؟»
 
هر کدام از طلبه‌ها نظرشان را گفتند. ولي به جواب درستي دست نيافتند. قرار شد که هر کس روي شيوۀ انقلاب يک کشور مطالعه کند و براي بقيۀ افراد توضيح دهد. محمد سازماندهي ارتش در جنگ جهاني دوم توسط هيتلر و مدل نهضت مائو در کشور چين را بر عهده محمدعلي رحماني گذاشت. همه مشغول کار شدند. کتاب‌هاي مرتبط را پيدا کرده و با دقّت مي‌خواندند و خلاصۀ آن را روي برگه مي‌نوشتند. هر فرد روشي را که مطالعه کرده بود، به بقيه هم مي‌گفت. بعضي‌ها معتقد بودند که تنها راه انقلاب در ايران، کودتاي نظامي، آن هم با استفاده از نيروهاي متعهد و مؤمن در ارتش است. عدۀ ديگري مدل نهضت گاندي در هند را پيشنهاد مي‌کردند و عده‌اي انقلاب از روستاها را مطرح مي‌کردند. مطالب خوبي جمع شده بود. حالا وقت آن بود که نظر امام (ره) را بپرسند. امام (ره) رهبر انقلاب بود و حتماً براي اين مسئله فکر کرده بود. محمد منتظري گفت «مي‌خواهم نتيجۀ اين جلسه را خدمت امام ببرم و آن را گزارش کنم. از ايشان بخواهم که ما را راهنمايي کنند تا تکليف ما براي برنامه‌هاي آينده روشن شود.»
 
بيت امام (ره) هماهنگ کرد و به گونه‌اي که مأمورهاي امنيتي متوجه نشوند، خدمت امام (ره) توضيح داد. محمدعلي رحماني و بقيۀ طلبه‌ها منتظر بودند که محمد بيايد و نظر امام (ره) را برايشان بگويد. چند ساعت بعد محمد منتظري آمد. خوشحال بود. انگار جواب سؤالش را گرفته بود. همه دور محمد جمع شدند. داخل حجره رفته و دور هم نشستند. محمد گفت: موضوع را به امام (ره) گفتم، وقتي امام حرف‌هايم را شنيد چند ثانيه سکوت کرد و بعد فرمود: «من اشتباه آنهايي را که به زاهدي تانک‌سوار اعتماد کردند، دوباره تکرار نمي‌کنم. من به حول و قوه الهي بسيج مردمي را راه مي‌اندازم.» (مصاحبه با محمدعلي رحماني، خرداد ماه 1390)
همه منظور امام (ره) را فهميدند که منظور وي اشتباه مصدق بود. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فاني مرتضي، بررسي زمينه‌هاي شکل‌گيري بسيج در تاريخ انقلاب اسلامي، از طرح «بسيج ملّي» تا «بسيج مستضعفين»، خردنامه همشهري، ويژه‌نامه پايداري، آذر 1392، شماره 119، ص 15.
 

 

 

» برخورد امام (ره) با علت‌العلل ناآراميها و گزينه‌هاي روي ميز

چريکهاي ضدّ خلق
[...] بعضي از گروهها بودند که نمي‌توانستند آرامش و آباداني ايران را ببينند. دوم تير [سال 1358] يک انبار بزرگ مهمات و اسلحه در محلۀ مجيديۀ تهران کشف شد که متعلق به چريکهاي فدايي خلق بود. بهانۀ چريکهاي فدايي اين بود که ما از قبل با رژيم، مبارزۀ مسلحانه مي‌کرديم و الآن هم اسلحه‌ها را براي مبارزه با وابسته‌هاي رژيم مي‌خواهيم. 11 روز بعد تقي شهرام عضو سابق مجاهدين خلق دستگير شد که مجيد شريف واقفي را در تصفيۀ سازماني شهيد کرده بود. شهرام کسي بود که پيش از پيروزي انقلاب مأمور تغيير ايدئولوژيک سازمان مجاهدين از اسلام به مارکسيسم شده بود. امثال تقي شهرام در بين «مجاهدين (منافقين)» کم نبودند. کساني که کم‌کم داشتند با پوشش مبارزۀ با استکبار، ماهيت ضد خلقي خودشان را نشان داده و بلاي جان مردم مي‌شدند.
 
گروههاي ضدانقلاب در گوشه و کنار مملکت عليه مردم اسلحه به دست گرفته و مردم کوچه و خيابان را مي‌کشتند. هر کدام هم ادعايي داشتند؛ انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي نزديک بود. قرار بود همۀ گروهها براي آيندۀ کشور تصميم بگيرند. يکي ادعاي خودمختاري داشت، ديگري سهم بيشتري از انقلاب مي‌خواست و آن يکي دنبال اين بود که قدرتش را به رخ بقيه بکشد.
 
شلوغي کردستان
اواسط تير 1358 کردستان توسط ضدّانقلاب شلوغ شد. از ارديبهشت‌ماه درگيريهاي پراکنده‌اي وجود داشت، امّا در تيرماه، به اوج خود رسيد. بچه‌هاي سپاه داوطلب شدند که به کردستان رفته تا مانع تحرکات آنها شوند.
 
يک هفته بعد در مريوان، 300 مرد مسلح، به پاسدارها حمله کردند و 13 نفر از آنها را به شهادت رساندند. در جنوب کشور هم وضع آرامي نبود. فرداي شهادت پاسدارها در کردستان، در مسجد جامع خرمشهر با نارنجک به مردم حمله شد. امام(ره) در همان روز از مردم خواست که روز 26 تير 1358 به خيابانها آمده و در راهپيمايي وحدت شرکت کنند تا حساب گروههايي که بر خلاف مسير انقلاب اسلامي هستند روشن شود. راهپيمايي وحدت آن سال را هيچ‌کس فراموش نمي‌کند. همه آمده بودند تا بگويند خواهان آرامش هستند.
 
چند روزي کشور آرام بود؛ ولي اين آرامش دوام زيادي نداشت. چهارم مرداد، افراد ضد انقلاب اتومبيل پاسدارها را که براي جهاد سازندگي راهي بوکان بودند، منفجر کردند. دو روز بعد دوباره درگيري در مريوان شروع شد. مردم از اين همه جسارت افراد ضدانقلاب عصباني شده بودند و حرفشان اين بود که چرا دولت کاري نمي‌کند؟ مگر از اين وقايع خبر ندارد؟ گويا دولت مي‌خواست با آنها مدارا کند. دنبال راه گفت‌و‌گو و مذاکره بود. امام(ره) يک هفته بعد دربارۀ توطئۀ ضدانقلابيون هشدار داده و از مردم خواست براي دفع خطر آنها حرکت کنند. اينبار ضدانقلاب در پاوه جمع شده بودند. مردم پاوه که از دست آنها و دموکراتها خسته شده بودند، هر روز تظاهرات مي‌کردند. تعدادي هم در فرمانداري پاوه تحصن کردند و از ارتش خواستند که امنيت کردستان را برقرار کند. همان روزها در لاهيجان هم زد و خوردي شد که البته زياد طول نکشيد.
 
در پاوه اوضاع وخيم شده بود. دموکراتها چند پاسدار را در پاوه سر بريدند. خبرها که به امام(ره) رسيد ديگر صبرش لبريز شد. اين اولين بار بود که هم مي‌شنيدند امام(ره) از مردم عذرخواهي مي‌کند: «من از پيشگاه خداوند متعال و از پيشگاه ملّت عزيز عذر مي‌خواهم، خطاي خودمان را عذر مي‌خواهم. ما مردم انقلابي نبوديم، دولت ما انقلابي نيست. ارتش ما انقلابي نيست. ژاندارمري ما انقلابي نيست. شهرباني ما انقلابي نيست. پاسداران ما هم انقلابي نيستند. من هم انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم اجازه نمي‌داديم اينها اظهار وجود کنند». امام(ره) با ضدانقلاب اتمام حجت کرد و فرمود «اگر چنان چه در کار خودشان تعديل نکنند به تهران مي‌آيم و انقلابي رفتار مي‌کنم.» ولي مگر مردم مي‌گذاشتند امام(ره) به تهران بيايد. سيل مردم بود که راهي کردستان شد. هرکس دنبال وسيله‌اي بود تا خودش را به کردستان برساند. فرداي آن روز امام(ره) دوباره صحبت کرد و گفت «نمي‌توانيم توطئه را بپذيريم. ما تمام زن و مردم ايران را بسيج مي‌کنيم و ريشه آنها (ضدانقلاب) را مي‌کنيم». بيش از يک روز به طول نينجاميد که مردم کار خودشان را کردند، ضدانقلاب نيروهايش را جمع کرد و از کردستان فرار کرد.
 
امام(ره) قدر مردم را خوب مي‌دانست فرداي آن روز (آزادي پاوه)، از مردم به خاطر کارشان تشکر کرد. عمليات پاکسازي کردستان شروع شد. پاسدارهايي که در پاوه شرکت داشتند، برگشتند و پيش امام(ره) رفتند. آنجا بود که امام(ره) اين جملۀ تاريخي را فرمود: «اگر سپاه نبود، کشور نبود». يک هفته بعد معلوم شد که قضيه از چه قرار است. چهار جاسوس رژيم صهيونيستي در ارتباط با حوادث کردستان دستگير شدند. رژيم صهيونيستي که با رفتن شاه، منافعش را در ايران از دست داده بود، حالا در فکر به آشوب کشيدن کشور بود. يک جا که آرام مي‌شد، سراغ يک جاي ديگر مي‌رفت.
 
13 شهريور مهاباد از دست ضدانقلاب آزاد شد. ولي چند روز بعد دوباره آشوب و اغتشاش از جنوب کشور سر در آورد. 29 شهريور يک شبکۀ بزگ ضدانقلاب را در خوزستان کشف کردند. نيمه‌هاي مهرماه بود که 22 جوان پاسدار را در جادۀ بانه کشتند. يک هفته بعد بندر انزلي را به خاک و خون کشيدند. کشور ناآرام بود؛ روزي نبود که اتفاقي نيفتد.
 
اتفاقات گوشه و کنار کشور يک طرف، در دولت نيز افرادي بودند که آب به آسياب دشمن مي‌ريختند. 5 مهر به اطلاع امام(ره) رساندن که در وزارت نفت خبرهايي است. حسن نزيه وزير نفت وقت، خودسرانه سه و نيم ميليون تومان از پول وزارت نفت به حقوق ‌بشر کمک کرده و همچنين اختلاف حقوقها را زياد کرده بود. امام(ره) آقاي اشراقي را به عنوان نمايندۀ خودش به مناطق نفت‌خيز فرستاد تا همه چيز را بررسي کند. خبرها درست بود. بنابراين حسن نزيه برکنار شد. و امام(ره) فرمود: «هر کس در هر مقامي اگر خيانت کرده باشد به محاکمه کشيده مي‌شود».
 
با وجود اين که مملکت شلوغ بود، ولي آباد ساختن کشور ادامه داشت. هر جايي که آرام مي‌شد اولين کاري که مردم مي‌کردند، اين بود که آنجا را درست کنند. جوانهاي انقلابي درهمين چندماه که گنبد آرام شده بود، براي خدمت به مردم ترکمن راهي آنجا شدند، در برداشت محصول به کشاورزان کمک کردند، براي آنها خانه ساختند و کلاس قرآن گذاشتند. مردم ترکمن سالها بود که در محروميت زندگي مي‌کردند و حالا انقلاب به کمکشان آمده بود. کردستان هم هر زمان آرام مي‌شد، جوانها کارشان را شروع مي‌کردند.
 
گروه فرقان هنوز آرام نشده بود. 11 آبان 1358بود که آيت‌الله قاضي طباطبائي را در تبريز به شهادت رساندند و مردم براي انتقام، دنبال گروه فرقان بودند. کشور عزادار اين شهادت بود، ولي دو روز بعد اتفاقي افتاد که نقطۀ عطف آن سال و حتي نقطۀ عطف انقلاب شد، اتفاقي که همۀ معادلات را عوض کرد.
 
روز دانش‌آموز بود. دانشجوهاي مسلمان پيرو خط امام(ره) که چند روز بود جلوي سفارت آمريکا تظاهرات مي‌کردند، از ديوار سفارت بالا رفته، آنجا را اشغال کردند و افراد داخل آن را گروگان گرفتند. سخن‌شان اين بود که آمريکا در ايران جاسوسي مي‌‌کند. بعدها مدارکي از سفارت پيدا شد که بيانگر اين موضوع بود.
 
دولت آمريکا شوکه شده بود. اين کار دانشجوها برايش خيلي گران تمام شده بود. دستپاچه همۀ تلاشش را مي‌کرد تا براي آزادي گروگانهاي خويش کاري بکند. کارتر، رئيس‌جمهور وقت آمريکا مي‌خواست نمايندگاني فرستاده تا با امام(ره) مذاکره کنند؛ اما امام(ره) دستور داد، هيچ‌کس حق ندارد نماينده‌هاي کارتر را بپذيرد.
 
در ايران هم بعضي‌ها شوکه شده بودند. دو روز بعد از اشغال سفارت، مهندس بازگان، نخست‌وزير دولت موقت، دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف‌ نظرها در انجام وظايف محوله را بهانه کرد و استعفا داد. در آن زمان که وضعيت بحراني بود، مملکت بدون نخست‌وزير چه مي‌کرد؟ ولي امام(ره) همان زمان، شوراي انقلاب را مأمور کرد که کشور را اداره کند. امام(ره) هم براي آمريکايي‌ها شرط گذاشت که در صورتي گروگان‌هايشان را آزاد مي‌کنند که آنها شاه را به ايران تحويل دهند.
 
فرستاده پاپ در تهران
19 آبان 1358 فرستادۀ پاپ به تهران آمد. قصد داشت بين کارتر و امام(ره) پا در مياني کرده و گروگانها را با خود ببرد، ولي امام(ره) به او گفت: «کارتر را به خاطر کارهايش استيضاح کنيد». کارتر از هر راهي مي‌رفت به در بسته برمي‌خورد. تا اين که دستور داد خريد نفت از ايران قطع شود و نيز دانشجوهاي ايراني مقيم آمريکا را هم اخراج کنند. دارايي ايران در بانکهاي آمريکا را هم مسدود اعلام کرد. ولي امام(ره) کوتاه نيامد و فرمود «اگر شاه را به ايران برنگردانند، گروگانها را محاکمه مي‌کنيم!». کارتر ديگر هيچ راهي برايش نمانده بود. موشه‌دايان نخست‌وزير رژيم صهيونيستي 29 آبان راهي را جلوي پاي کارتر گذاشت. آمريکا بايد در ايران دخالت نظامي کند.
 
اول آذر چند نفر مسلح به مسجدالحرام حمله کردند. همه مي‌دانستند که توطئۀ آمريکا و رژيم صهيونيستي است. امام(ره) پيامي داد مبني بر اين که مسلمانان هشيار باشند، زيرا آمريکا مي‌خواهد در صفوف مسلمانان رخنه کند. امام(ره) همان روز به مردم ايران پيام داد و فرمود که در مقابل تهديدهاي نظامي و اقتصادي آمريکا يک قدم هم عقب نمي‌گذاريم. کاخ سفيد حمله به ايران را در دستور کار خودش قرار داد. وايزمن، وزير دفاع رژيم صهيونيستي طرحي براي حمله به ايران داد. مسئولين ايران واکنش نشان دادند. بني‌صدر که آن زمان وزير امور خارجه بود، گفت: «اگر آمريکا به خاک ايران حمله کند، چاه‌هاي نفت خاورميانه منفجر مي‌شود». آمريکا ناوهاي خودش را به حرکت در آورد. تهديد آمريکا و آوردن نيروهاي ضربت در خليج‌فارس موضوع تازه‌اي نبود. از اول سال 1358 آمريکا به بهانه‌هاي مختلف، نيروهاي خود را در اقيانوس هند و خليج‌فارس افزايش مي‌داد. شايعه شده بود که آمريکا مي‌خواهد از بحرين به ايران حمله کند. معاون وزير امورخارجۀ بحرين به وزارت خارجۀ ايران زنگ زد و گفت که بحرين اجازه ورود چتربازهاي آمريکايي را نمي‌دهد.
 
دشمن اصلي آمريکا است
خطر از همه طرف کشور را تهديد مي‌کرد. هر آن ممکن بود درگير جنگ با آمريکا هم بشود. آن هم زماني که نيروهاي نظامي کشور کم بودند. ارتش وضعيت خوبي نداشت. خيلي از افراد رده بالاي ارتش از کشور رفته بودند. افرادي هم که مانده بودند هنوز نتوانسته بودند به ارتش سر و سامان بدهند. سپاه مشغول درگيريهاي داخل کشور بود. کميته هم دنبال گروهکهايي مثل فرقان و چريکهاي فدايي خلق بود. اگر آمريکا به ايران حمله مي‌کرد، معلوم نبود که نيروهاي نظامي چگونه مي‌خواهند در مقابل آنها بايستند. در همين اوضاع امام(ره) کاري کرد که خيلي‌ها علّتش را آن زمان نفهميدند. ابتکار امام (ره) هم کابوس آمريکا و دشمنهاي خارجي شد و هم کابوس گروههاي ضدانقلاب داخلي.
 
بچه‌هاي سپاه پاسداران مرکز تهران، چهارم آذر 1358 به قم رفتند تا امام(ره) را ببينند. امام (ره) از موقعيت کشور گفت. از اختلافات داخلي، از اينکه دشمن اصلي آمريکاست و بايد هر چه فرياد داريد بر سر آمريکا بکشيد. پاسدارها را نصيحت کرد. در آخر هم حرفهاي اصلي خودش را به پاسدارها گفت: «در هر صورت کلي قضيه را باز من تکرار مي‌کنم که بدانيد شما با يک قدرتي مواجه هستيد که اگر يک غفلت بشود مملکت‌تان از بين مي‌رود. غفلت نبايد بکنيد؛ غفلت نکردن به اين است که همه قوا، هر چه فرياد داريد سر [آمريکا] بکشيد. هر چه تظاهر داريد بر ضد آن بکنيد. هر عملي داريد، عمل مثبت را، [برضد] آن کنيد. قواي خودتان را مجهز کنيد. و يک تعليمات نظامي خودتان پيدا کنيد. به دوستان‌تان تعليم بدهيد. به اشخاصي که ـ عرض مي‌کنم ـ که همين طوري دارند راه مي‌روند تعليمات نظامي بدهيد. مملکت اسلامي بايد همه‌اش نظامي باشد. تعليمات نظامي داشته باشد. يکي از ابواب فقه، باب «رمي» است، که تيراندازي است. خوب، آن وقت تيراندازي بوده، حالا هم تيراندازي است به يک‌جور ديگر. در اسلام با اينکه «رهان» يعني يک [شرطي] را بگذارند براي چيزي، که نظير قماربازي مي‌شود حرام است، براي رمي حرام نيست. براي اسب‌دواني حرام نيست. «سبق و رمايه» يکي از مسائل فقه است. براي اين که براي همۀ افراد مستحب است که سواري را ياد بگيرند. حالا اتومبيل‌سواري را، رانندگي را ياد بگيرند، و براي همه مستحب است که تيراندازي را ياد بگيرند. فنون جنگي را ياد بگيرند. اگر يک ملت که همۀ جوان‌هايش مجهز باشند به همين جهازي علاوه بر جهاز ديني و ايماني که دارند، مجهز به جهازهاي مادي هم باشند، سلاحي هم باشند و ياد گرفته باشند، همچين نباشند که يک تفنگي دست‌شان آمد، ندانند با آن چه بکنندش. بايد ياد بگيريد و ياد بدهيد رفقايتان را. جوان‌ها را يادشان بدهيد. و همه جا بايد اينطور بشود که يک مملکت بعد از يک چند سالي بشود يک کشوري با 20 ميليون جوان که دارد، بيست ميليون تفنگ‌دار داشته باشد. بيست ميليون ارتش داشته باشد. و اين يک همچو مملکتي آسيب‌بردار نيست. و الآن هم الحمدلله آسيب‌بردار نيست. الآن هم ما پشتيبان‌مان خداست و ما براي او نهضت کرديم. براي پياده کردن دين او نهضت کرديم و خدا با ماست». 1 (صحيفۀ امام، ج 11،ص121)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مرتضی فاني، بررسي زمينه‌هاي شکل‌گيري بسيج در تاريخ انقلاب اسلامي، خردنامه همشهري، ويژه‌نامه پايداري، آذر 1392، شمارۀ 119، صص 16ـ20.

 

 

 

 
صفحه

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org