ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » اوضاع اجتماعي قزوين در اواخر سال 1301ش؛ فقر عمومي، تعدي و ستمکاري عوامل کودتا

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

اوضاع اجتماعي قزوين در اواخر سال 1301ش؛ فقر عمومي، تعدي و ستمکاري عوامل کودتا 

 محمدحسن پورقنبر

Mpourghanbar8@gmail.com

 

اگرچه جنگ اول جهاني با تسليم آلمانها و امضاي قرارداد آتش بس ميان طرفينِ منازعه، در آبان 1297ش (نوامبر 1918م) به پايان رسيد، و ايران که ناخواسته درگير اين جنگ خانمانسوز شده بود، از تداومِ پيامدها و عواقب هولناک آن همانند قحطي و مرگ ومير چند ميليون انسان 1رهايي يافت، با اين حال، همچنان تا مدتها بعد، مردم ايران با مشکلات اجتماعي ـ اقتصادي قابل توجهي روبه رو بودند. تبعات مخرّب ناشي از جنگ مذکور، حضور نيروهاي اجنبي به ويژه نظاميان انگليسي در خاک ايران، دخالتها و کارشکني دولتمردان انگليس در امور داخلي کشورمان، نابساماني و آشفتگي اوضاع همسايه شمالي که در نتيجه انقلاب کمونيستي در آن کشور و تنش شديد ميان حکومت سوويتي نوپاي شوروي با نيروهاي ضدانقلابي بود، به علاوه فقدان ثبات سياسي در ايران که پيامدِ عدم وجود يک قدرت مرکزي مقتدر و باکفايت در داخل ايران محسوب مي‌شد، همگي سبب مي گرديد تا ايران زمين و ساکنان آن، همچنان با چالشهاي اجتماعي و اقتصادي دشواري روبه رو باشند. مقاله پيش رو، به طور مختصر، اوضاع قزوين و نواحي اطراف آن را به عنوان قسمتي از خاک ايران زمين، در يک محدوده زماني خاص يعني اواخر سال 1301ش (بهمن و اسفند) مورد توجه قرار خواهد داد.

 
يکي از مطبوعات در اوايل بهمن 1301ش راجع به قزوين، نوشته بود «هواي زمستان امسال فوق‌العاده سرد، فقرا و ضعفا همه روزه يکي دو نفر از سرما تلف مي‌شوند»، در نتيجه اين شرايط تکان‌دهنده و رقّت ‌انگيز، حتي حاکم نظامي شهر نيز تحت تاثير قرار گرفته و درصدد راه چاره‌اي بر مي‌آيد:«جمعي از معروفين شهر را بدارالحکومه دعوت نموده که شايد بمساعدت آنان لااقل منزل گرمي براي اين بدبختان تهيه نمايند». 2 دعوت شدگان در زمره اشخاص برجسته ديني، کارگزاران اداري و نظامي عاليرتبه دولتي، تجار معتبر و ملّاکين به شمار مي‌رفتند، افراد حاضر در جلسه، متعهّد گرديدند که پنج درصد از درآمدهاي خود را به اين امر اختصاص دهند. در همان مجمع، مقداري پول جمع‌آوري گرديد و حتي گفته شده که يکي از مجتهدين شهر، «سه خروار گندم» و يکي از تجار معتبر و ثروتمند نيز «هفت خروار برنج اعانه دادند». 3 اما به نظر مي‌رسد که اين راهکار تاثير محسوسي بر شرايط نامساعد مستمندانِ قزوين نداشت، چرا که بعد از گذشت يک ماه از جلسه مذکور يعني در اوايل اسفند همان سال، خبري بدين صوت روايت گرديد: «کميته اي که معين شده بود فقراي شهر را جمع کند، پرستاري نمايد، وظيفه خود را انجام داد ولي چون وجه کافي براي نگاهداري آنها نبود، مجددا متفرق شده، حالا در شهر مثل سابق دور افتادند». 4
 
گفته شده که قسمتي از اين فقرا و بينوايان پرشمار، زارعيني به شمار مي‌رفتند که پيش از اين، در روستاها مشغول کشاورزي بوده، اما به خاطر اجحافِ قشر مالک و زميندار، و همچنين ظلم و تعدّي کارگزاران مالياتي حکومت، به فقر و فلاکت افتادند. آنان براي خروج از اين اوضاع اسفناک و بيدادگرانه، تصميم به ترک خانه و کاشانه خود گرفته و به شهر پناهنده شدند، و در آنجا به تکدّي‌ گري مشغول گرديدند. اما بخش ديگري از افراد بي خانمان و تهيدست بيشماري که در اين برهه، در سطح شهر قزوين مشاهده مي‌شد، مربوط به صنعتگران و پيشه وران شهري بودند که به جهت منسوخ شدن صنايع وطني و بسته شدن راه دادوستد، اندوخته و سرمايه زندگاني خود را خورده و امروز گدائي مي‌کنند. مسدود بودن راه تجارت روسيه يک بينوائي و پريشاني فوق العاده در ميان تمام طبقات مختلفه اهالي ايجاد نموده است». 5
 
اندکي بعد، معلمان مدارس نيز نارضايتي شديد خود را نسبت به اين اوضاع بحراني ابراز داشتند. آنان که بنابر روايت، در نتيجه آشفتگي امور اقتصادي کشور و کاهش بودجه وزارت معارف، براي چندين ماه، موفق به دريافت حقوق نشده، و در تامين معيشتشان عاجز بودند، در وضعيت اقتصادي نامساعدي به سر مي بردند. اين در حالي بود، که آينده اقتصادي مبهم در پيش رويشان قرار داشت، چنان که حتي مشخص نبود که چه وقتي موفق به اخذ دستمزد خود خواهند شد. 6 با اين اوصاف بود که به انجامِ يک واکنش جدّي سوق داده شدند، به طوري که با ارسال نامه‌اي همزمان به مسئولي حکومتي در پايتخت و همچنين ادرات دولتي قزوين، تهديد به اعتصاب نمودند:
نظر به تعويق حقوق چهار ماهه معلمين در هذه السنه و سه ماه از سنه ماضيه و نکث عايدات معارفي که از سيصد تومان بيکصدونود تومان رسيده لهذا از دهم دلو عموما معلمين تعهد نمودند تا حقوق آنها توسط مقامات مربوط تاديه نشود حاضر در سر پُستهاي خود نخواهند بود. 7
 
همين مسئله در مورد «اداره امنيه قزوين» نيز وجود داشت: «راپرت رئيس نظميه قزوين حاکي است که وضع اداره نظميه آنجا از حيث تعويق پرداخت حقوق و مصارف لازمه قرين اختلال و پيشکار ماليه قزوين بعذر نبودن وجه و عدم صدور اجازه فروش جنس از پرداخت وجوه نظميه متعذر است... اگر ممکن است اجازه آنرا صادر نمائيد که از محل تسعير جنس براي پرداخت وجه نظميه تاديه شود». 8
 
آتشِ نابساماني اجتماعي و اقتصادي، فقط دامنِ ساکنين شهر قزوين را نگرفت، بلکه مردم نواحي اطراف آن نيز، مبتلا به چنين شرايط ناهنجاري بودند. عده اي از اهالي روستاهاي منطقه رودبار در شمال قزوين که تحت فشار طاقت فرساي يکي از روساي قواي نظامي ايلي که با برخي ملّاکين متنفّذ آن منطقه همدست شده بود، کاسه صبرشان لبريز گرديد، به شهر قزوين رفته و در تلگرافخانه تحصّن نمودند. به درخواست آنها، تلگرافهايي به نخست‌وزير وقت (حسن مستوفي)، وزير جنگ (رضاخان)، وکلاي قزوين در مجلس چهارم شوراي ملي و حتي آيت‌الله سيد حسن مدرّس به عنوان يکي از بانفوذترين وکلاي مردم در مجلس ارسال گرديد: «رعاياي فلکزده رودبار از تعدّيات امير امجد غياثوند که سابقه اعمالش در وزارتخانه‌ها و حضور محترم آشکار است مکرّر تظلم کرده که چندين نفر از غياثوندي معلوم‌الحال به سرکردگي رحمت‌الله خان... قافله گذاشته پول ميگيرند چوب ميزنند ابقا بهيچ چيز نميکنند». 9
 
قسمت ديگري از چالشهاي مردم قزوين در مقطع زماني موردنظر، مربوط به برخي کارگزاران حکومتي در اين منطقه از ايران و مهره‌هاي منصوب شده از سوي دولت در آنجا بود. شکايت از «تعديات امين اوقاف قزوين» از سوي برخي افراد 10، و ابراز نارضايتي شديد از حضور يک مهره نالايق و فاسد در راس ساختار قضايي اين شهر، دو نمونه مشخص از اين وضعيت بودند. انتخاب سعدالسلطان، به عنوان رئيس عدليه آنجا، موجب شکايت اهالي آن ديار گرديد، تا آنجا که نامه‌هايي مبني بر شکايت به پايتخت ارسال نمودند: «مدارک عدم رضايت خود را سوءسوابق ايشان در رياست عدليه عراق و جريان محاکمه مشاراليه در مجلس عالي و مسکوت عنه بودن تعقيب محاکمه ايشان قرار داده‌اند که قريب دو سال بهمين مناسبت از رجوع شغل محروم بوده تا آنکه در اين دوره، نظر به ملاحظات خصوصي به ماموريت رياست عدليه قزوين منصوب گرديدند». 11
 
از سوي ديگر، برخي مناطقِ قزوين نيز که از سوي ماموران مالياتي دولت، در مضيقه سختي قرار گرفته بودند، از اوايل بهمن ماه همان سال، راه تلگرافخانه را در پيش گرفتند. در تلگراف تظلّم خواهي خود به نخست‌وزير، وزير جنگ، رئيس مجلس و وکلاي قزوين در مجلس شوراي ملّي، وزارت عدليه و حتي رئيس کل ماليه يعني آرتور ميلسپو، از مصايب وارد شده بر آنها در سالهاي اخير صحبت به ميان آورده و در ادامه نيز از رفتار مامورين مالياتي در مطالبه غيرقانوني بقاياي مالياتي مربوط به سربازگيري از اهالي آن نقطه از ايران شکايت نمودند:
 
             بواسطه جريان سيلهاي خطرناک قراءِ معظم و قنوات معتبرش بکلي منهدم، در اثر انهدام قنوات معموره بکلي رشته زراعت خود را از کف داده، امروز زارع و مالک براي معيشت زندگاني حيران، در واقع نفس امر با مرگ هم آغوش گرديده و قزوين در سايه انقلابات اخير و انسداد خطوط تجارتي و قبول اجباري پول کاغذ روسيه در مقابل قيمت متاع بالمرّه ثروت خود را از دست داده جز... سرمايه نقدي نيست. قزوين در مدّت اخير از نظاميان منظم و غيرمنظم خارجه و داخله در نهايت فلاکت و بدبختي پذيرائي نموده و تمام خسارات وارده آنرا بر عهده خود تحميل کرده دهات عظيم قزوين در اثر اياب و ذهاب بکلي مخروبه و شايد تا چندين سال ديگر هم قراء مذکور قابل استفاده زارع و مالک آن نباشد. بالاخره قزويني بحر نمونه و ائينه ساير بلاد ايران همه روزه بشکل و طرق مختلف گرفتار انواع تعدّيات گوناگون مامورين مرکزي از ماليه، نواقل، تحديد، بقايا، انبار، ارزاق... ماليه رسومات و هزاران اسامي ديگر بود که شرح هر يک حقيقته شرم و رقت‌آور است باز هم با تحمل تمام اين بدبختيها در سنه ماضيه، دولت وقت بهمين قزويني بي پناه امر کرد تا پذيرايي تشکيلات قشوني سرباز بنيچه بدهد. 12
 
در حالي که به تدريج بر تعداد متحصّّنين افزوده مي‌گرديد، ازدحام مردم بي پناه و مفلوک در تلگرافخانه شهر، حتي کار را براي کارگزاران حکومت در شهر قزوين، در راستاي آرام کردنِ معترضين و پاسخ به مردم مظلوم دشوار نمود، تا آنجا که به ارسال تلگرافهاي مکرّر به مسئولين کشور در پايتخت مبادرت ورزيدند. در يکي از اين موارد (اواسط بهمن ماه) اين طور آمده است: «مدتي است که متحصنين تلگرافخانه در اثر فشار مامورين سرباز و ماليه بمقامات مربوط تظلمات عديده نموده‌اند تاخير جواب و سخت‌گيري ماموران باعث توليد زحمت خواهد شد؛ متمنّي هستيم بجواب مساعد متحصنين را فرموده و آنان را قرين امتنان فرمائيد». 13
 
علي رغم اين تکاپوها، گويا مکاتبات مذکور، نتيجه سودمندي براي مردم در پي نداشت، چرا که اين روند، حداقل، تا اواخر اسفند همان سال ادامه داشته، بوي بهبودي اوضاع به مشام نمي‌رسيد. چنان که در اواخر اسفند همان سال، مردم زجرکشيده و بي پناه آن قسمت از خاک ايران، ملتمسانه نداي دادخواهي سر داده، از سردمداران حکومت، تقاضاي کمک و رفع ظلم نمودند:
 
             جمعيت ملّاک و زارع اين صفحه 4 ماه است خرابي دهات قزوين را معروض ميدارد... امروز پس از 4 ماه تظلم و دو هزار تومان خسارت... مامورين ماليه در تمام بلوکات قزوين خانواري سرباز و ماليات را بوسيله سرنيزه با سخت‌ترين فشار غيرقابل تامّل مطالبه و طبقه رعيت را در اين شب عيد مجبور کردند با عيال و اطفال خود به شهر آمده و براي آخرين مرتبه بهيئت دولت و وکلاي دارالشوراي ايران عرض کنيم بخداوند يکتا بصاحب شريعت مقدس اسلام... بناموس ايرانيت قسم ديگر براي اکثر جمعيت زارع و مالک قزوين قوّه تظلم و دادخواهي هم باقي نمانده اگر مسلمانيم شما هم زمامدار مملکت هستيد عرايض اين مدت دوباره بخوانيد... ميگويئم دهات خراب، شرعا عقلا قانونا انصافا قادر به تاديه ماليات و عوارض سرباز نيستيم. 14
 
مسئله ديگري که در اين زمينه، پيش روي اهالي قزوين قرار داشت، مربوط به حکومت نظامي بود. بعد از کودتاي سوم اسفند1299ش، در تمام مناطق ايران، حکومت نظامي برقرار شده بود و عناصر قزاق وابسته به رضاخان، در همه نواحي کشور، قدرت را در دست داشته و اِعمال نفوذ مي‌کردند. آنان، از محدوده قانون و حقوق مردم، تخطّي نموده و به اجحاف مبادرت مي‌ورزيدند، که يکي از نمونه‌هاي آن در قزوين بود، چنان که به دفعات، موجب برافروختنِ شعله دادخواهي مردم اين نقطه ايران زمين از عناصر حکومت نظامي در شهرشان گرديد. 15 در يکي از شکوائيه‌ها، از رفتار حاکم وقت قزوين يعني غلامرضاخان اميرپنجه، و همچنين حامي او يعني خدايارخان به عنوان رئيس حکومت نظامي شهر مذکور، تظلّم خواهي نمودند، که به فعاليتهايي همچون«آزار اهالي، اختلاس، اخذ رشوه، تباني با اشرار، عدم ارجاع شکايات به محاکمه عدليه» مبادرت مي‌ورزند. 16 مردم که از اين بيدادگريها به ستوه آمده، و از نمايندگان مجلس، به ويژه نمايندگان قزويني در مجلس شوراي ملي نيز به خاطر عدم توجه به شکاياتشان مبني بر دخالت وزارت جنگ و حکومت نظامي در امور داخلي قزوين، نااميد شده بودند، تحصّن در تلگرافخانه را در دستور کار خود قرار دادند. 17 اين اقدام آنها نه تنها در اعتراض به اين روند مذکور بود، بلکه شايعاتي مبني بر«احتمالِ انتصاب سالارمنصور به حکومت قزوين با توجه به سوابق سوء وي در خمسه» به گوش مي‌رسيد، 18 و اين موضوع، نگراني ساکنين قزوين را دوچندان نمود. براي پي بردن به گوشه‌اي از اوضاع تکان دهنده مردم مظلوم و ستمديده قزوين در اين زمينه، تلگراف ذيل که از سوي آنان، در اواسط اسفند1301ش، به مسئولين کشور در تهران ارسال گرديد، سودمند مي‌باشد:
 
             مردان ما بواسطه زجر چوب و حبس قادر نيستند مظالم خدايارخان حاکم نظامي قزوين را تلگرافا يا کتبا با فرستادن قاصد مخصوص بشماها عرض نمايند. اگر ملت قزوين را مسلمان و تبعه ايران ميدانيد خدايارخان را در طهران نگه داشته يک نفر مفتش امين بقزوين بفرستيد و بمردم اطمينان دهيد در اظهار مظالم حاکم آزاد هستند تا بشماها معلوم شود در بيست فرسخي طهران در مدت هشت ماه بمردم بدبخت قزوين چه گذشته ميخواستيم ماهها در تلگرافخانه متحصن شويم ولي چون ناموس ما ناموس دولت است براي حفظ ناموس دولت خودداري کرده منتظر جواب قانعي هستيم والّا در انظار داخلي و خارجي دست از حيا و آبروي خود کشيده و تحصّن اختيار خواهيم کرد. 19
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بنگريد به کتاب: محمدقلي مجد، قحطي بزرگ، مترجم: محمد کريمي، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1387ش.
2. روزنامه ستاره ايران، شماره 138، 2 دلو (بهمن) 1301، ص2.
3. نشريه پيکان، شماره 1، اول حوت (اسفند) 1301، ص3.
4. همان، شماره2، 7 اسفند1301، ص3.
5. روزنامه ستاره ايران، شماره138، 2 دلو 1301، ص3.
6. همانجا.
7. روزنامه عصر انقلاب، شماره 118، 17 دلو 1301، ص3.
8. آرشيو اسناد موسسه مطالعات تاريخ معاصر، شماره راهنما 1-1059-11م.
9. همان، شماره راهنما 4-1053-11م.
10. همان، شماره راهنما 3-1054-11م.
11. روزنامه عصر انقلاب، شماره 121، 26 دلو1301، ص3.
12. آرشيو موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره راهنما 32-1037-11م.
13. همان، شماره راهنما 9-1037-11م. 
14. همان، شماره راهنما 5-2884-12م.
15. همان: شماره راهنما 19-76-16م؛ 1-1056-11م.
16. همان، شماره راهنما 2-1056-11م.
17. همان، شماره راهنما 3-1056-11م.
18. همان، شماره راهنما 5-1056-11م.

19. همان، شماره راهنما 11-1056-11م.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org