ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نشريه الکترونيکي زنان » شماره ۳۲، حرم - صفحه دو

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

شماره ۳۲، حرم - صفحه دو 

 

در سفر سوم ناصرالدين شاه به فرنگ، 1306 ق.، همسران محبوبش، انيس‌الدوله و امين ‌اقدس او را تا سرحد ارس همراهي کردند و فخرالدوله نيز از همراهان محبوب شاه بود. بخشهايي از روزنامه خاطرات شاه در سفر را فخرالدوله تحرير کرد. شاه نيز در اين خاطرات از حضور دختر دردانه‌اش و دلتنگي وي در لحظه وداع مي‌نويسد:

 

             12 شعبان 1306ق. زير وردآورد مزرعه‌اي است. سراپرده را توي ينجه‌زار، اسپرس زاري زده‌اند... چهار ساعت به غروب مانده وارد سراپرده شديم. ديدم فخرالدوله و انيس‌الدوله هم آمده‌اند، خوشحال شدم.

              7 رمضان 1306ق. فخرالدوله شب در مرند تا اينجا نوشت، در حالتي که خواننده‌ها هم مي‌خواندند؛ بعد برخاست رفت. گفت دلم درد مي‌کند.

              9 رمضان 1306ق. تا اينجا فخرالدوله نوشت، حالا بعد از شام است گريه مي‌کرد. برخاست من خود نوشتم  ....

              10 رمضان 1306ق، وقت رفتن ما شد. همين که آمديم بيرون بيائيم، باز فخرالدوله، انيس‌الدوله، زنها دور ما را گرفته، روي پاي ما افتاده بودند گريه مي‌کردند... رفتيم توي ايوان جلوي عمارت، که به اردو نگاه مي‌کند، نشستيم. دوربين به طرف سراپرده خودمان انداختيم. ديدم انيس‌الدوله، امين اقدس، فخرالدوله، ساير زنها هم در چادرپوش کنار رودخانه نشسته، آنها هم به سمت ما دوربين مي‌اندازند و تماشا مي‌کنند. 30

 

فخرالدوله در اين سفر نامه‌هاي متعددي براي پدرش نوشت که اين نامه‌ها همه حاکي از دلتنگي بود. در يکي از نامه‌هايش، شرحي جانسوز از دلتنگي خود و اهالي حرم معروض داشت: «به خداي واحد قسم است که ديگر کم مانده است که دل اين کمينه بترکد. پس کي تشريف مي‌آوريد؟ ما که مرديم. الهي روزي باشد که به سلامتي تشريف بياوريد. امروز، که پنجشنبه بيستم شوال است، کمينه و فروغ الدوله آمديم اندروني. چه اندروني؟ مثل زندان! به خدا هيچ صفايي ندارد... از صبح تا حالا نزديک است از غصه بميرم ...». 31

 

در نامه‌اي ديگر، از مناسبات پدر و دختر بيشتر آگاه مي‌شويم: « ... قربان آن فحش و تشرها بگردم. ان شاءالله، به سلامتي تشريف بياوريد و ساعتي هزار فحش به کمينه بدهيد و هزار تشر بزنيد ... اگر يک نفر آدم ديگر مثل خودتان در دنيا بود و از شما دور مي‌شد، آن وقت مي‌دانستيد کمينه چه عرض مي‌کنم ...». 32 در نامه‌اي ديگر، از دلتنگي بسيار خود مي‌گويد:

 

              به خدا نمي‌دانيد، نمي‌دانيد که از دوري خاک پاي مبارک چه بر همه عالم، به خصوص اين کمينه مي‌گذرد.... خبر کردند، ان شاءالله، اول محرم سرحد تشريف خواهيد آورد. همه مردم  در تدارک استقبال هستند. بيچاره ماها که وقت غم و غصه و گريه‌زاري لب ارس حاضر بوديم، اما وقت خوشحالي و خنده و تماشا نيستيم. ان شاءالله، شما به سلامتي زود تشريف بياوريد، ذوق و خوشحالي را طهران هم مي‌کنيم. اما به نمک شاه قسم، به تن يک نفر ديگر  درين شهر مثل کمينه بد نگذشت از تنهايي و غصه. 33

 

فخرالدوله شاعر و تخلصش «بي‌نشان» و «فخري» بود. او ديوان شعري به خط خوش خود داشت که  هرگز منتشر نشد و نزد يکي از بستگان وي موجود است. شکارچي ماهري بود و در حضور شاه به شيرينکاري مي‌پرداخت. 34 با عزيزالسلطان، يا همان مليجک، کودکي که محبوب پدرش بود، مناسبات نزديک و دوستانه اي داشت.

 

تومان آغا فخرالدوله از 1309 ق. مبتلا به بيماري دق، يا همان سل، شد؛ بيماري لاعلاجي که تلفات بسيار در ايران بر جاي گذاشته بود. دختر دردانه شاه حال دچار اين بيماري سخت شده و دکتر طلوزان، پزشک فرانسوي پدرش، روند بيماري را زير نظر داشت. براي بهبود حالش به مناطق خوش آب و هوا برده شد: «مسموع شد که ... او را آورده‌اند در يکي از سه عمارت باغ لاله‌زار سکني داده‌اند تا در اثر استنشاق هواي باغ بهبودي حاصل کند». 35 مجدالدوله نيز در شمال شهر خانه‌اي اجاره کرد و فخرالدوله را به اين منزل منتقل کرد تا در هواي بهتري تنفس کند. اما بيماري درمان نداشت. ناصرالدين شاه به عيادتش مي‌رفت. در روايت است که طي يکي از اين ديدارها، هنگام خروج زار مي‌گريست».36 دوستعلي‌خان معيرالممالک، خواهرزاده فخرالدوله، از ملاقات خود با وي مي‌نويسد:

                                   

             من به شتاب نزد فخرالدوله رفتم و دستش را، که پوست و استخواني از آن بيش نمانده بود، بوسيده کنار بسترش نشستم و به دلداريش پرداختم. او ضمن صحبت گفت: با اينکه جوان و خوشبختم، از مردن بيم ندارم. ولي از اين راه که پدري عزيز و شوهري مهربان از مرگم آزرده مي‌شوند، بي اندازه اندوهگينم. آن‌گاه دست زير بالش برده پاره کاغذي بيرون آورد و آن را به دستم داده گفت: اين هم آخرين شعر من است که مي‌خواهم بر سنگ آرامگاهم نقر شود:

              مرا از فخر فخرالدوله دادند             گلي بودم ز باغ خسرواني

              به ناگه در هزار وسيصد وده            بلااولاد در سن جواني                  

              ز صياد اجل خوردم يک تير             طپان گشتم به خاک ناتواني 37

 

تومان آغا فخرالدوله قبل از طلوع آفتاب روز چهاردهم رمضان 1310 ق. در سن سي و سه سالگي درگذشت. تشييع جنازه او در روز شانزدهم رمضان به حرم حضرت معصومه(س) در شهر قم صورت گرفت. قرار شد براي حمل جنازه «محض توقير و احترامات جنازه مرحومه،... پنجاه نفر از آقايان قاجار حاضر و روانه باشند». 38 اين مراسم با تشريفات فراوان صورت گرفت. «از طرف دولت روزافزون مراسم تعزيت آن مرحومه مبروره سه روز متوالي کاملا به عمل آمده ...» 39 شعر مورد نظرش هم بر سنگ مزارش نقر شد.

 

مهديقلي‌خان مجدالدوله چندان عزادار نماند: يکي ديگر از دختران ناصرالدين شاه، واليه، را خواستگاري کرد. اما خواهر کوچکترش فروغ‌الدوله شاه را تهديد کرد که اگر اين ازدواج روي دهد: «واليه زن مجدالدوله بشود و به جاي فخرالدوله خواهر من برود بنشيند، من به سفارت انگليس خواهم رفت». 40 تهديد فروغ‌الدوله در اين خصوص موثر واقع شد. اما مجدالدوله يک سال بعد از مرگ فخرالدوله، با معصومه خانم سرورالسلطان، دختر ده يازده ساله کامران ‌ميرزا نايب‌السلطنه، ازدواج کرد. برخي از زنان حرم در هنگام بردن عروس فرياد برآوردند: «فخرالدوله کجا هستي ببيني؟» 41

 

دوستعلي خان معيرالممالک، خواهرزاده فخرالدوله، او را چنين توصيف کرده است :

 

              فخرالدوله به راستي بانويي تمام عيار بود. دست آفريننده در آب و گل او صفا و لطف خاصي به کار برده و او را صورت و سيرتي زيبا بخشيده بود. پوستي سفيد و اندکي رنگ پريده، گيسواني سياه و پرتاب، چشماني گيرا و سودازده و لباني خوش قالب و مرجاني داشت. هرگز بزک نکرد و به چهره و چشم و ابرو سفيداب و سرخاب و سرمه و وسمه به کار نبرد. ولي هميشه پاکيزه و آراسته و از خوش‌پوش‌ترين شاهزاده خانم‌ها بود. ايام بيکاري را در کتابخانه خصوصي که شاه در اندرون داشت، به مطالعه مي‌گذرانيد. 24

 

محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه او را در کتاب خيرات حسان چنين ترسيم مي‌کند: «از بنات مکرم شاهنشاهي و مخدرات معظم و فروزنده سماء عصمت و اوج سربلندي و بنالت است. در صنايع عاليه، از قبيل نقاشي و منبت‌کاري و خط خوش، به وصف سليقه و مهارت موصوف و هنرهاي مزبوره و اوصاف و اخلاق ذائقه حميده مشتهر و معروف مي‌باشد ...». 43 و در روزنامه خاطرات خود وي مي‌نويسد: «بهترين اولاد شاه بود. صاحب جمال و کمال، خط و ربط نقاشي و موسيقي؛ اما به مثل مشهور: انگور خوبي بود که نصيب شغال شده بود...». 44


[131339ق]

فوت خازن‌الدوله و تشییع جنازه وی با حضور شاهزادگان قاجار
 

 

نمونه دستخط فخرالدوله. برگرفته از روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان 
  

 

صفحه اول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فاطمه قاضيها، «تومان‌آغا فخرالدوله دختر شاعر و اديب ناصرالدين ‌شاه قاجار»، گنجينه اسناد، پاييز و زمستان1381، ش 47و 48، صص 18-33.

2. نامه‌هاي فروغ‌الدوله مشهور به ملکه ‌ايران، دختر ناصرالدين شاه و همسر ظهيرالدوله، به کوشش: ايرج افشار. تهران، فرزان روز، 1383.

3. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1543490- ق.

4. مهدعليا به روايت اسناد، به اهتمام: دکتر عبدالحسين نوايي، تهران، اساطير، 1383، ص99.

5. همان، ص 121.

6. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، به کوشش: ايرج افشار، تهران، اساطير، 1362. ج 1، ص 341.

7. در اسناد موسسه مطالعات تاريخ معاصر به دنبال خازن‌الدوله بودم که به سندي برخوردم که صورت خرج اندرون در سال 1294ق بود و شامل «اخراجات نهار فوت مرحومه خازن‌الدوله جهت خادمان حرم جلالت به اندرون مبارک فرستاده شد: صد هشتاد و هشت تومان و چهار هزار و دويست و پنجاه دينار». موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. سند شماره 10806- ق.

8. دوستعلي‌خان معيرالممالک، رجال عصر ناصري، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361، ص 61.

9. تلگرافات عصر سپهسالار، خط تبريز (6-1295)، به کوشش: محمود طاهر احمدي، تهران، انتشارات سازمان اسناد ايران، 1370، ص 317-318.

10. دوستعلي خان معيرالممالک، يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1390، ص128.

11. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهارس از: ايرج افشار، تهران، اميرکبير، 1355، ص 198.

12. همان، ص 69.

13. همان، ص 69.

14. همان، ص 198.

15. همان، ص 865.

16. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، ص 201.

17. نامه‌هاي فروغ‌الدوله، ص 286.

18. همان، ص 43 و 49.

19. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، ص 225.

20. دوستعلي خان معيرالممالک، يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه، ص 22 و  27.

21. دوستعلي خان معيرالممالک، رجال عصر ناصري، ص 62.

22. يادداشتهاي روزانه ناصرالدين شاه (1300-1303 ق)، به کوشش: پرويز بديعي، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1378، ص96.

23. همان، ص 101.

24. همان، ص 491.

25. سند شماره 9412 ق،  موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.

26. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، ص 293.

27. همان، ص 376.

28. نامه‌هاي فروغ‌الدوله، ص 165.

29. نامه‌هاي فروغ‌الدوله، ص 19، 76، 98.

30. روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش: دکتر اسماعيل رضواني و فاطمه قاضيها، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملي و رسا، 1371، ج 1، ص 38، 97،102.

31. روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان، ج 1، ص 467.

32. همان، ج 2، ص 354.

33. همان، ج 3. ص 469.

34. دوستعلي خان معيرالممالک، يادداشتهايي از زندگاني خصوصي، ص 50.

35. ابوالحسن بزرگ اميد، از ماست که بر ماست، تهران، بي‌نا،  1355، ص 53.

36. دوستعلي خان معيرالممالک، رجال عصر ناصري، ص 63.

37. سند شماره 20876ق، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.

38. دوستعلي خان معيرالممالک، رجال عصر ناصري، ص 63.

39. روزنامه ايران، نمره 797، 25 رمضان1310 ق، ص 3207.

40. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص 928.

41. همان، ص 964.

42. دوستعلي خان معيرالممالک، ص 62.

43. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، خيرات حسان، ج3، ص 522.

44. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص 865.

 

  

 

 

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org