عليرضا ذاکر اصفهاني
گرچه ادبيات اين دوره از بار سياسي کمتري برخوردار بود، با اين حال، يک مسئله سياسي همچنان سرلوحه فعاليتهاي ادباي وقت بود و آن ناسيوناليسم باستانگرا بود. وجه اختلاف اين ناسيوناليسم با ناسيوناليسم دوره قبل جنبه فرهنگي آن بود که آن را با ناسيوناليسم سياسي قبل متفاوت ميساخت، ناسيوناليسمي که به عنوان ايدئولوژي رژيم جهت ايجاد اقتدار و مشروعيت سياسي از آن بهره گرفته ميشد. چنين ايدئولوژياي در قالب مباحث ايرانشناسي و تحقيقات تاريخي درونمايه ادبيات وقت را تشکيل ميداد. براي مثال، تعدادي از مقالات محمدعلي فروغي (1256-1321ه . ش)، يکي از تئوريسينها و پراکتيسينهاي دستگاه حکومت، عبارتاند از:
«خطابه در آثار ملي»، «نفوذ زبانهاي بيگانه در زبان فارسي»، «مقدمه بر خطابه بهرام گور تهمورس انگلساريا»، «پيام من به فرهنگستان»، «فرهنگستان چيست؟»، «ايران را چرا بايد دوست داشت؟» «درباره تاريخ ايران».1فروغي همچنين به تنظيم و تلخيص شاهنامه همت گماشت و ابياتي در مدح شاه به آن اضافه کرد.2 اين اقدام او انتقادات زيادي از سوي ادباي وقت، مانند ملکالشعراي بهار نسبت به او در پي داشت.
رويکرد فوق در آثار مختلف ادبي اين دوره مشهود است. در زمينه نمايش، گريگور يقيکيان، نمايشنامههاي صادق هدايت، ميرزاده عشقي، ابوالحسن فروغي، تندرکيا، محققالدوله، علي نصر با همان سمت و سو نوشته ميشوند که عمدتاً داراي مضاميني تاريخي و بيشتر اسطورهسازانه هستند. تجددطلبي در اين دوره همچنان پرشتاب به راه خود ادامه ميدهد. از اين رو، چنين نگرشي را نيز در آثار متعدد ادبي فراوان مييابيم.
در زمينه آثار نمايشي ميتوان از نمايشنامه معروف حسن مقدم با عنوان جعفرخان از فرنگ برگشته ياد کرد که در آن به حاکميت تفکر سنتي در جامعه ايراني و سطحينگري جوان از فرنگ برگشته، هر دو انتقاد ميشود.
در زمينه تجديدنظر ديني ميتوان به فعاليتها و تلاشهاي کسروي، شريعت سنگلجي و حکميزاده اشاره کرد که در فضاي تجدد در پي تجديدنظرهايي در عرصه دين ميباشند.
در زمينه رمان از جمالزاده سرآمد رماننويسان در مجموعه يکي بود يکي نبود و قصههاي کوتاه براي بچههاي ريشدار ياد ميکنيم که در آن به نقد رفتارهاي فردي و اجتماعي جامعه سنتي و در حال گذار ايران، به ويژه باورهاي مذهبي مردم، ميپردازد. بجز او بايد از هدايت نام برد که سهم عمدهاي در ادبيات عصر تجدد دارد. بخشي از داستانهاي او از قبيل علويه خانم و سگ ولگرد با الهام از نويسندگاني چون گي دو موپاسان و آنتوان چخوف و بخشي نظير سه قطره خون با الهام از آثار کافکا و سارتر نوشته شده که در آنها از فضاي سنت خارج ميشود و ذهنيت فرديتيافته مدرن را در نوشتههايش انعکاس ميدهد. چنين ذهنيتي را عميقاً در اثر معروف او بوف کور مشاهده ميکنيم.م. ف. فرزانهنويسنده مقيم خارج در مصاحبه با رامين جهانبگلو ميگويد:
بر طبق آنچه خود هدايت به من گفت، او کار ادبيات را نزد کشيشي فرانسوي شروع کرد که در مدرسه سنلويي تهران درس ميداد. اين کشيش مردي استثنايي بود؛ چونکه به فرم ادبياي علاقه داشت که حتي در اروپا چندان رايج نبود و به نويسندگان و شاعراني علاقه داشت که آثارشان چندان خوانده نميشدند، به نظر من او بود که هدايت را به سوي فرم زيباييشناختي مدرني سوق داد که در ايران اصلاً نميشناختند. يادمان نرود که در آن هنگام ما در دهه 1920م هستيم و غرب عرصه ظهور و بالش نهضتهاي زيباييشناختي مهمي، چون دادائيسم، سوررئاليسم، اکسپرسيونسيم و در معماري باوهاوس3 است. پس از آن هدايت به اروپا فرستاده شدتا درس مهندسي بخواند. در اکول تر اپوبليک (مدرسه خدمات عمومي)، او به ناگزير تحت تأثير باوهاوس قرار گرفت....4
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نک : حبيب يغمايي. مقالات فروغي ـ محمدعلي ذکاءالملک. تهران، انتشارات يغمايي، 1353. ج 1.
2. نک: يادنامه فردوسي. تهران، انجمن مفاخر ملي ايران، 1349.
3. Bauhaus
4. رامين جهانبگلو. ايران و مدرنيته. تهران، نشر گفتار، 1379. ص 240.