بهاره فزوني
اميرنصرت اسکندري، نماينده مجلس، سناتور، سياستمدار، فرزند اسکندرخان مفخم (فتحالسلطان)، زماني که محمدعلي ميرزا، وليعهد بود و در تبريز اقامت داشت، فتحالسلطان کشيکچيباشي بود1، او از خوانين متشخص " آلان " از محلههاي تبريز بود و محمدعلي شاه نهايت اعتماد را به وي داشت، چنانکه محرم اسرار شاه بود2 و سپس حکمران اردبيل شد. اميرنصرت به سبب همين زمينه خانوادگي، از همان آغاز جواني به خدمت دولت درآمد و نماينده مردم تبريز در مجلس شوراي ملي شد.
اسکندري در 1268 متولد شد و تحصيلات مقدماتي را در وطن خود سپري کرد. وي بر اثر ثبات رأي، يکي از اشخاص با نفوذ تبريز گشت و پيش از آنکه به نمايندگي مجلس انتخاب شود، پنج سال متوالي استاندار آذربايجان بود، با وجود مخالفت دولت ، با تلاشهاي خويش به نمايندگي مجلس انتخاب شد و به مجلس راه يافت، چون مخالفت دولت با وي شديد نبود و در مجلس ششم نيز قدمي عليه دولت برنداشت. طي دورههاي 6 تا 11 (1305-1318) و 14 تا 16 (1322-1330) و 18 و 19 (1332-1338)، نيز به نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد، با اينکه دولت وکلاي بهخصوصي را براي آذربايجان درنظر داشت، ولي او وکيل طبقه مالکين و خرده مالکين تبريز بود3، مجموعاً يازده دوره نماينده مردم تبريز شد، در دوره ششم با کسب 13576 رأي، دوره هفتم با کسب 11862 رأي، دوره دهم با کسب 38597 رأي، دوره يازدهم با کسب 53632 رأي ، دوره هجدهم با کسب 32431 رأي و در دوره نوزدهم با کسب 47309 رأي حائز اکثريت آراء گرديد4.
دولت هيچگاه از نماينده شدن او خشنود نبود، زيرا وي هميشه با دولت مخالف بود. اسکندري، در انتخابات دوره چهاردهم، با وجود مخالفتهاي شديد روسها به وکالت مجلس انتخاب شد. با اينکه جزو دستراستهاي افراطي نبود و حتي از مخالفين کابينه صدرالاشراف هم بود، همواره مورد حمله روزنامههاي چپ و طرفداران پيشهوري قرار ميگرفت، ولي به رغم همه آن مخالفتها به نمايندگي انتخاب شد. در اواخر حکومت رضاشاه، هنگامي که وکيل مجلس بود، مدتي فرماندار اصفهان شد و رياست سازمان پرورش افکار اصفهان را برعهده گرفت؛ در آنجا با تلاش و دلسوزي فراوان مشغول به کار شد5. اصفهان که به واسطه کارخانههاي ريسندگي و بافندگي مرکزيتي يافته بود، در اثر کوششهاي وي آباد شد؛ ميتوان گفت اصفهان قسمتي از آبادي و زيبايي خود را به دو نفر حاکم آذربايجاني، ميرزا ابوالقاسمخان صدر و اميرنصرت اسکندري مديون است؛ پس از شهريور 1320 و برکناري رضاشاه و باز شدن فضاي سياسي در کشور به همراهي حاجشيخ اسدالله ممقاني و ميرزاعليآقاهيأت، کلوپ آذربايجان را، با هدف دفاع از منافع و مصالح آذربايجان، تأسيس کرد. عضويت غالب آذربايجانيها در کابينههاي بعد از شهريور 20 با رأي و صلاحديد او انجام ميگرفت.
پيشهوري، رد شدن اعتبارنامه خود را بهدليل دخالتهاي اسکندري ميدانست؛ به همين علت در نطقهاي خود به وي حمله ميکرد و اموال و املاک فراوان او را مصادره نمود. ظاهراً دليل اين توقيف را بايد تسويهحسابي بهشمار آورد که به سوابق کارهاي پدر او برميگشت و به موضعگيري وي در برابر حکومتهاي خودمختار آذربايجان نبايد مرتبط دانست؛ پس از سقوط پيشهوري در دوره پانزدهم به نمايندگي انتخاب گرديد6.
با نخستوزير شدن محسن صدر (صدرالاشراف)، در 16 خرداد 1324 نمايندگان مخالف و موافق او در برابر يکديگر ايستادند. در آن زمان ، اقليت قدرتمند و متنفذي در مجلس، معروف به گروه اقليت، از مخالفان صدر، از 20 تير 1324، نامهاي به سيد محمدصادق طباطبايي، رئيس مجلس، نوشتند و در آن صدر را فردي نالايق معرفي کردند که قادر به حل معضلات موجود و حفظ مصالح حياتي کشور نيست و خواهان برکناري وي شدند. اسکندري، محمد مصدق، رضا حکمت، غلامعلي فريور و محمدرضا تهرانچي آن را امضا کردند. صدر، پس از پنج ماه نخستوزيري، استعفا داد و در 9 آبان 1324، ابراهيم حکيمي (حکيمالملک) به جاي او نشست.
در مجلس پانزدهم، پس از روي کار آمدن محمد ساعد در 22 آبان 1327، دولت براي حل قضيه اختلاف ايران با شرکت نفت ايران و انگليس، لايحه الحاقي به قرارداد اضافه کرد و نويل گس (Neville Gass) ــ نماينده شرکت نفت ايران و انگليس ــ و عباسقلي گلشائيان (وزير دارايي)، آن را، در 26 تير 1328، امضا کردند. با اين حال، تلاش دولت ساعد براي تصويب آن در مجلس پانزدهم بينتيجه ماند. در مجلس شانزدهم، پس از مذاکرات بسيار، مقرر شد تا، براي بررسي لايحه، کميسيونهاي دارايي، بازرگاني و پيشه و هنر تشکيل شود.اسکندري رياست کميسيون را از جانب دارايي به عهده گرفت. با آنکه لايحه در کميسيون رأي آورد، اما در مجلس شوراي ملي به تصويب نرسيد. در 1328 ش. با افتتاح نخستين دوره مجلس سنا، اسکندري به نمايندگي آن و همچنين به عنوان نماينده مردم تبريز به نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد. در شهريور 1332، حکم استانداري اصفهان را گرفت7.
سرانجام در 2 خرداد 1338، زماني که پس از مدتي بيماري، براي معالجه در سوئيس (ژنو) اقامت داشت، درگذشت8.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ج1، ص 118 .
2. حسن مرسلوند، زندگينامه رجال و مشاهير ايران (1299-1320) (تهران، الهام، 1369)، ج1، ص179.
3. فرهنگ ناموران معاصر ايران (سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، سوره مهر،1381)، ج2، ص 518.
4. منوچهر نظري، رجال پارلماني ايران (از مشروطه تا انقلاب اسلامي) (تهران: فرهنگ معاصر، 1390)، ص 95.
5. حسن مرسلوند، ص 180.
6. مهدي مجتهدي، رجال آذربايجان در عصر مشروطيت (بيجا: بينا، 1327)، ص16.
7. فرهنگ ناموران معاصر ايران، ص 518.
8. همانجا.