مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي
در اينجاست که شهيد سيد عبدالحسين واحدي، که در هشتم آذر سال 1334 به دست بختيار شهيد ميشود، دو ساعت تمام صحبت ميکند. سخنران ديگر هم کرباسچيان بوده است. خوب، مرحوم سيد عبدالحسين واحدي مباني آرمانيش را تشريح ميکند. متأسفانه آن موقع نه ضبط صوت بود، نه به اين گستردگي لوازم صوتي وجود داشت و نه دوربين فيلمبرداري. آن سخنان ضبط نشده که امروز به عنوان سند در تاريخ بماند. تنها بعضي عکاسها عکس گرفته بودند که عکسهايش را هم توي روزنامههاي آن روز انداختند. آن روز، مرحوم واحدي به من گفت: من خيلي بااحساس صحبت کردم و تشريح کردم که هرکس نفت را بخواهد به اجنبي بدهد مهاجم به حريم مردم است، مهاجم به حريم اسلام و حريم قرآن است؛ حکومتهاي ايران اصلاً حقّ چنين کاري را ندارند. و گفتم آقاي رزمآرا، شما که ميگوييد ملت ايران نميتواند لولهنگ بسازد، مردم ما را تحقير کردهاي. شما مگر ميتواني اين مسجد را بر سر آيتاللّه کاشاني تخريب کني و مجلس را بر سر دکتر مصدق؟ بعد گفت: مطالعه کرده بودم. درباره قرارداد دارسي صحبت کرده بود، راجع به امتياز رويتر حرف زده بود. در مجموع، دو ساعت تمام صحبت کرده و نتيجه گرفته بود که کابينه رزمآرا ميخواهد قرارداد نفت را بهگونهاي تنظيم کند که دوباره اسارت ملت ايران را دربرداشته باشد.
معني هم نداشت؛ قرارداد 1933 مربوط به سي سال قبل از آن تاريخ بود؛ سال 1963 تمام ميشد. ما در سال 1951 بوديم. قرارداد گس ـ گلشائيان تمديد قرارداد 1933 بود. اين تمديد اصولاً لازم نبود. امّا، آمريکاييها اين را ميخواستند. ميخواستند يک قرارداد مثل قرارداد آرامکو امضا کنند. خوب، از اين موقعيت هم ملت ايران استفاده کرده ميگفت: نفت را ملّي اعلام ميکنيم. سازمان ملل هم قبول کرده بود. هر ملتي، در محدوده خودش، حق دارد نفت خود را ملّي کند. رزمآرا به مردم توهين کرده بود. در اينجا مرحوم واحدي ميگويد من گفتم: ما مسلسل را ميجويم و تفالهاش را بيرون ميريزيم. رزمآرا، برو و اِلاّ روانهات ميکنيم. سخنرانياش با اين جمله تمام ميشود. در وسط سخنراني سيد عبدالحسين واحدي، که به نمايندگي از نواب صفوي صحبت ميکرده، چند نفر از اوباش تهران ميخواستند اين گردهمايي را به هم برنند؛ مرحوم واحدي دستور ميدهد، پشت بلندگو، اينها را توي حوض مسجد شاه (مسجد امام) مياندازند. مرحوم ذوالفقاري يکي از برادران فدائيان اسلام قدبلندي داشت؛ عصايي دستش بود، با عصايش مياندازد سر آنها و سرشان را زير آب ميکند. آنها را، مثل موش آبکشيده، از توي آب درآوردند و از مسجد بيرونشان کردند. در ميتينگها يا در گردهماييهاي ديگر، مردم کف ميزدند، هورا ميکشيدند. استثنائا در ميتينگ فدائيان اسلام، فرياد اللّهاکبر ميکشيدند، صلوات ميفرستادند. صلواتهاي فدائيان اسلام آهنگ خاصي داشت. مرحوم واحدي، همانطور که گفتم، اعلام ميکند که رزمآرا، اگر نروي، ما روانهات ميکنيم. پنج روز مهلت ميدهيم استعفا بدهي و يا بر باد ميروي.
من يادم هست، فرداي آن روز، در روزنامه آتش، با حروف درشت، چنين آمده بود: «آقاي سيد عبدالحسين واحدي، مسلسل از آهن است و جويده نميشود». اين طنز را روزنامههاي طرفدار دولت نوشته بودند. در روزنامه شاهد، که زير نظر دکتر بقايي بود، عليه رزمآرا مقاله چاپ ميشد. باختر امروز، که هر روز منتشر ميشد، برضد رزمآرا مقاله مينوشت. روزنامههاي به سوي آينده، مصلحت و امثال آنها هم کجدار و مريز رفتار ميکردند. شعار ملّي شدن نفت جنوب را ميدادند. تا اينکه در صبح چهارشنبه وقتي که سپهبد رزمآرا به عنوان رئيس دولت، در ختم مرحوم آيتاللّه فيض شرکت ميکند به دست خليل طهماسبي کشته ميشود. آيتاللّه فيض، از مراجع قم بود، اهل فقه بود و معروف است هر قمياي که ميآمد وجوهاتش را با آيتاللّه بروجردي حساب کند، ايشان ارجاعاش ميداد به مرحوم آيتاللّه فيض. مرحوم آيتاللّه فيض، چون در مسائل مذهبي نظريات تازهاي داشت، معروف بود؛ مثلاً متنجّس را نجس نميدانست. اين موضوع فقهي هست که اهل فن ميدانند که چرا ايشان متنجس را نجس نميدانست. وقتي فوت کرد، دولت برايش ختم گذاشت. در ختم مرحوم آيتاللّه فيض، مرحوم استاد خليل طهماسبي با سه گلوله رزمآرا را، وقتي که از وسط دو صف پاسبانها وارد مسجد شاه شد، از پشت هدف گلوله قرار داد و او کشته شد و طهماسبي، داخل بازار بزازها، فرياد اللّهاکبر کشيد.