عليرضا ذاکر اصفهاني
اگرچه در عرصه نقد ادبي، مقالات متعددي درباره هدايت نوشته شده و يا برخي در پي تجليل از شخصيت فکري او برآمدهاند؛ برخلاف آن، جمعي نيز او را آماج حملات خود قرار دادهاند. اما با آنکه در مورد او و آثارش مطالب زيادي نوشته و يا گفتهاند کمتر به هدايت سياسي پرداختهاند. او قبل از هر چيز نويسندهاي است با سبک خاص خويش که توانسته است در تاريخ ادبيات معاصر ايران جاي باز نمايد و بخشي از صفحات تاريخ نقد ادبي را به خود اختصاص دهد. اکنون ببينيم تعامل او با مناسبات سياسي، اجتماعي و فرهنگي روزگارش چيست؟ آيا آثارش ميتوانسته در خلأ و به دور از شروشور زمانه بر صفحات کاغذ نقش بندد؟ عقبماندگي فکري، فرهنگي دوره نامبرده، تنشهاي سياسي، تحقق شبه مدرنيسم آن روزگار، ايدئولوژيسازي براي دستگاه حاکمه، فضاي استبدادي، استعمار خارجي، در مجموع اوضاع داخلي و بينالمللي، حضور ايدئولوژي دست چپي و ... چه تأثيري بر او داشته است؟ و او چه تصرفاتي در عرصههاي مختلف به وجود آورده است؟ صرف نظر از اهميت پرداختن به زواياي فوق، تأثيرگذاري و يا تأثيرپذيري او از نکته ظريف و مهم عصر وي يعني «ناسيوناليسم رمانتيک» که با نام ديگراني همچون تقيزاده و يا ... رقم ميخورد، خود مبحث قابل توجهي است. چرا که وي درگير چنين دغدغهاي است و بسياري از آثارش ريشه در همين موضوع دارد. هدايت از نخبگان نسل دوم ناسيوناليست ايران است که فعاليتهاي فرهنگي خود را به موازات گروههاي ناسيوناليست رسمي و دولتي تا سالهاي پاياني عمر خود ادامه داد.
هدايت بايد به صورت ترکيبي و جامع بررسي شود. کساني که با يک زاويه خاص به او نگاه کردند دچار آفت تکبيني شدند و در قضاوتهاي خود سرانجام به تحليلهاي نابجا و ناروا رسيدند. هدايت موجود پيچيده و داراي جنبههاي متفاوت و البته همسوست. در جريان شناسايي و معرفي اولين جنبهها بايد به صورت ترکيبي و در يک راستا مورد توجه قرار گيرد. اگر او يک انسان دم غنيمتي است، نيهيليست و نيست انگار است و روحيه تجددمآب دارد، اگر بيدين و ملحد است و اگر دچار شکاکيت و از سويي بدبيني است و... هدايت با چنين خصائصي هدايت شده است، که اين همه را بايد از خلال نوشتههاي ادبي، اعم از نمايشنامهها، رمانها، سفرنامهها و نامههايش به دوستان و آشنايان بررسي کرد. مليگرايي او نيز جنبهاي ديگر از مختصات او را تشکيل ميدهد. بنابراين، مطالعه اين جنبه در آثار هدايت نبايد ما را از ابعاد ديگر شخصيت او غافل کند.
با اين وصف، بعد مليگرايانه او منفک از بيديني او نيست و بلکه روي ديگر سکه دينزدايانه و روحانيتستيزانه اوست. در جريان ورود به آراء مليگرايانه وي اجمالاً بايد از روح الحاد حاکم بر بيشتر آثار او پرده برداشت.
در دوره فعاليت فرهنگي هدايت، يعني دوره حاکميت پهلوي اول سه مقوله ايران، دين اسلام و غرب از مسائل مهم و بنيادين مورد بحث جامعه روشنفکري ماست که خود را در سه مقوله نياکانپرستي افراطي، دينستيزي و فرنگيمآبي نشان ميدهد. هدايت نيز ملهم از همين فضا و تأثيرات آن است. از اين رو، در جريان بررسي زواياي مختلف فکري او، و از جمله ترويج ناسيوناليسم گذشتهگرا بررسي تعامل هر سه مقوله با او لازم است. ناسيوناليسم در ابتداي قرن بيستم خود را در هر دو زمينه سياست و فرهنگ آشکار ساخت. نظم و نثر اين دوره بيتأثير از الهامات ناسيوناليستي نيست. آنگاه که اين ناسيوناليسم در پيوند با مدرنيسم و دينزدايي عصر قرار ميگيرد شاکله ادبيات فارسي اين دوره را پي ميريزند. اين سمتگيري در آثار هدايت نيز تجلي بسيار دارد. آثار هدايت در زمينه ناسيوناليسم رمانتيک بر دو قسماند: برخي به وضوح و به صورت مستقيم به موضوع مورد نظر اشاره دارد، از جمله در پروين دختر ساسان؛ و بعضي ديگر با زبان اشاره و غيرآشکار در پناه يک رمان يا نمايشنامهاي از اين چشمانداز او حکايت دارد.
هدايت تحصيلکرده غرب است و بسان ساير روشنفکران يکصد و پنجاه ساله اخير ماده مورد بحث او انسان و تاريخ ايران است که با پوششي از صورت غربي تفسير ميشود. هدايت نيز سخت گرفتار مدرنيسم غرب است. وي بارها و بارها، چه به وضوح و چه در پرده، اين شيفتگي را به تصوير ميکشد. هدايت در مقدمهاي که بر کتاب بازرس گوگول نوشته چنين ميآورد: «همانطور که امروز ناگريزيم از لحاظ علمي وهنري و فني از دنياي متمدن استفاده کنيم، از لحاظ ادبي و فکري نيز راه ديگري در دسترس ما نخواهد بود و براي اين منظور نيازمند به ترجمه دقيق و صحيح آثار ادبي دنيا هستيم.» 1 تأثير غرب بر روشنفکران اين دوره به گونهاي بود که حتي در ساحت نوشتار به موضوعات کپي شده از فرنگ و با همان سبک ميپرداختند و نمايشنامههايي را روي صحنه تئاتر ميآوردند که با اوضاع و احوال ايران همسان باشد. «...مثلاً اولين نمايشنامه نوشين که گل کرد توپاز نوشته مارسل پانيول بود. اين نمايشنامه در سال 1928م در پاريس روي صحنه آمده بود. نوشين با جور کردن حوادث اين نمايشنامه با اوضاع ايران و تغيير نامها به فارسي توانست موضوعي را به روي صحنه بياورد که مورد توجه ايرانيان بود.» 2
مواضع هدايت، نوشتههايش، منش او و حتي انتخاب دوستان متجدد و همنشيني با گروه ربعه حکايت از شيفتگي وي به غرب است. عدهاي حضور فراوان او در کافهها و ميخانهها را تمايل زندگي به سبک اروپايي ميدانند که البته اين با روحيه خراباتي، بيغمي و فرار از غم در او نيز سازگار است.
هدايت به لحاظ روحي دچار يأس و نااميدي است. برخي دلمردگي و پژمردگي روحي او را در يأس فلسفي وي جست وجو ميکنند. خودکشي او را نيز ناشي از اين امر ميدانند؛ چرا که تحقق نيافتن آرزوها و آمال و آرمانهاي اجتماعي و انساني او در سالهاي پاياني دهه 20ش به رسيدن وي به بنبست کامل منجر ميشود. سرخوردگي روحي او علاوه بر وضعيت ذاتي و تأثيرپذيري از محيط خاص خانواده و شکل خاص جامعهپذيري او در محيط خانواده ميتواند ناشي از اوضاع داخلي ايران از قبيل حاکميت مفاسد اجتماعي، فقر و جهل، استبداد شاهي و اوضاع بينالملل از قبيل بروز دو جنگ ويرانگر اول و دوم جهاني، رکود اقتصادي اروپا و سرخوردگي غرب از مدرنيسم باشد. «سرچشمه بيشتر داستانهاي هدايت مشاهدات و تجربههاي شخصي او بود که بر مبناي افکار و آرزوهاي سرخورده، آرزوهايي که به يأس منتهي شده بود، تفهيم کرده و آنها را حقيقت محض تلقي کرده است.» 3
برخي از زاويه ديد فرويديستي به تحليل شخصيت او پرداختهاند. از اين رو، محروميت جنسي وي را در برداشتها و نتيجهگيريهايش بيتأثير نميدانند. او از همان ابتداي زندگي با چنين روحيه مغموم و مأيوس همزيستي داشت، کمااينکه مقاله کوتاه «درباره مرگ» را در 1305ش، همان سالهاي ابتدايي ورود به بلژيک، در گاهنامه ايرانشهر انتشار داد. قبل از آن هم با انتشار انسان و حيوان و فوائد گياهخواري بدبيني از هستي و به ويژه از انسانها را ترسيم نمود.
آشنايي با فلسفه بودا و شاخههاي مختلف نيهيليستي اروپا در دوران اقامتش در فرانسه وضع نابهنجار روحياش را تشديد کرد. او پس از مطالعه گروه محکومين و آثاري از اين دست در اواسط دهه 20ش با فرانتس کافکا آشنا شد و در پي آن پيام کافکا را نوشت، متني که به وصيتنامه هدايت مشهور گشت. اين متن را به عنوان مقدمهاي بر گروه محکومين نوشت. هدايت همچنين آثار ديگري از اين نويسنده پوچگرا را که همعصر او بود، يعني مسخ و گراکوس شکارچي، را ترجمه کرد. گرچه با قلم هرزهدراي خود با کلمات و يا جملات رکيک و موهن به دين و نقش سازنده آن ميتازد، ولي کافکاي محصول فضاي ناامن و بنبست مدرنيته همچنان اميدوار است و خرده اميدي در او سوسو ميکند.
جلال آلاحمد معتقد است بوف کور ترجمه حالات نويسنده است، يک اتوبيوگرافي روحي است. برخي نيز برآناند که بوف کور خود هدايت نيست و کساني که بوف کور را اتوبيوگرافيکال (خودزيستنامهاي) ميدانند دچار اشتباهاند و کساني که توهمات ماليخوليايي راوي بوف کور را مبناي فکري وي تلقي ميکنند به اشتباه ميروند و مفسران و منتقدان هدايت بر اساس همين پيشفرض نادرست به برداشتهاي ناصحيح از او مبادرت ورزيدهاند. از اين رو، اين گروه، که هدايت را تا حد يک فرد روانپريش تنزل دادهاند، نتوانستهاند آرمانگرايي او را بفهمند. چنين ديدي، که از پي دفاع از آرمانهاي هدايت در سطح جامعه ما وجود دارد، حاکي از آن است که قضاوت نهايي و صواب در مورد نظام فکري و جهتگيريهاي اجتماعي او از خلال مجموعه آثارش ميسر است و تنها با الهام از منظومه فکري اوست که ميتوان از موضعي بس بالاتر به تفسير افکار او پرداخت. 4
گذشته از تمام اين تفاصيل، هدايت به لحاظ روحي دچار يأس و نااميدي است. چنين خصلت بارز و مهمي نه در آثار او بلکه در مرحله عمل نيز به اثبات رسيده است (اشاره به دو بار خودکشي او) از اين رو، دلهرههاي فلسفي او را ناشي از همين ويژهگي و خصائص شخصي و روحي ميدانند. تنها بحث بر سر اين است که ريشه اين روحيه مغموم چيست؟ دکتر شريعتي وجود چنين صفتي در او را بيدردي و رفاه او نسبت ميدهد. او درد هدايت را در بيدردي و بيهويتي برآمده از خاستگاه طبقاتياش جست وجو ميکند. شريعتي روح و روان هدايت را عکسالعمل مستقيم روحيه اشرافزادگي و بورژوايي او ميداند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاسم صافي. مجموعه گفتارهايي درباره چند تن از رجال ادب و تاريخ ايران. تهران، انتشارات کتابخانه مرکزي و مرکز اسناد، 1357. ص 194.
2. حميد احمدي. خاطرات بزرگ علوي. تهران، دنياي کتاب، 1377. ص 176.
3. حميد احمدي، همان، ص 182.
4. نک: شاپور جورکش. زندگي، عشق و مرگ از ديدگاه صادق هدايت. تهران، آگاه، 1378.