عليرضا ذاکر اصفهاني
تأسيس فرهنگستان انعکاس عملي سياست ايرانگرايي اين دوره است. ضرورت ايجاد وحدت ملي و مقابله با تشتت اجتماعي زمينه ظهور چنين سازماني را فراهم آورد. در نزد متجددان وجود زبانها و لهجههاي اقوام مختلف مانع جدي نظام متمرکز و واحد ملي در ايران بود که امحاي اين زبانها و لهجهها در کنار ادغام بيولوژيک اقوام، بهزعم آنها خود سببساز وحدت ملي ميشد. از سوي ديگر، از نظر آنها زبان قديم مانع جدي تجدد مطلوب بود. مسئوليت اين مهم (: يکپارچگي زباني) به عهده فرهنگستان بود؛ و وجود زبانهاي قومي مطابق با سنتهاي ديرينه اقوام ايراني در خود ضديت با روح تجددخواهي را نيز در برداشت، به گونهاي که تجددخواهي اين دوره چنين توجهات گذشتهگرا را برنميتافت. لذا سازماني براي از بين بردن اين خصلت کهنه لازم ميآمد.
گذشته از تجددخواهي، ايرانگرايي در هيئت ناسيوناليسم افراطي اين دوره، که در خود ضديت ديني و عربي داشت، زمينههاي بسط و ظهور مؤسساتي با عنوان پالايش زبان فارسي را به وجود آورد. احسان طبري ميگويد:
شوينيسم به زبان سرايت کرده و شوينيسم زباني1 را به وجود آورده بود. شاه ابتداتحت تأثير ذبيح بهروز معلم رياضيات دانشکده افسري، تغيير يک سلسله واژههاي عربي به فارسي را پذيرفت2.
در ابتدا وضع لغات جديد فارسي در دستگاه نظامي آن دوره مورد نظر واقع شد. آن دستگاه مأموريت يافت با تشکيل جمعي از نظاميان و افراد غيرنظامي دست به وضع واژگان جديدي بزند. جهت خلق اصطلاحات مربوط به رستهها و شئون نظامي انجمني مرکب از وزارتخانههاي جنگ، معارف، صنايع مستظرفه و اوقاف در سال 1303ه . ش به وجود آمد. يحيي دولتآبادي، غلامحسين رهنما و عيسي صديقاعلم به نمايندگي وزارت معارف و جمعي از امراي ارتش به نمايندگي از وزارت جنگ در آن عضويت داشتند. واژگان مصوب بيشتر حول موضوعات نظامي و سازمان ارتش از قبيل هواپيما، خلبان، هواسنج و... بود.
مجمع ديگري با عنوان «انجمن وضع لغات و اصطلاحات علمي» به توسط عيسي صديقاعلم و به شيوه دانشگاههاي آمريکايي در سال 1311ه . ش تأسيس شد که تا سال 1319ه . ش، پنج سال بعد از تأسيس فرهنگستان، به امر وضع لغات فارسي اشتغال داشت که برخي از آن لغات به تصويب فرهنگستان نيز رسيد.
يکي از تأثيرات سفر شاه به ترکيه احساس نياز به تشکيلاتي براي ساماندهي به زبان فارسي بود. اصلاح در حيطه زبان به توسط ترکهاي جوان به صورت افراطي صورت پذيرفته بود و شاه ايران را سخت تحت تأثير قرار داد. لذا پس از بازگشت از آن سفر، علاوه بر اقداماتي نظير کشف حجاب که اين نيز با الهام از اقدامات کمال آتاتورک صورت پذيرفت، هيئت حاکمه را به تأسيس سازماني منسجم و تحت کنترل سوق داد. شاه اين مسئوليت را به عهده نخست وزير فرهنگياش محمدعلي فروغي محول ساخت. فروغي کسي بود که پس از معرفي کابينه خود، زمينه مسافرت يکماهه شاه را به ترکيه فراهم آورده بود و در طول سفر سعي ميکرد شاه را مفتون اقدامات اجتماعي و فرهنگي کمال پاشا کند. او با همکاري وزير معارف خود، علياصغر حکمت، با گردآوري جمعي از انديشمندان حوزه فرهنگ و لغت، فرهنگستان را تأسيس کرد.
رعدي آذرخشي اقدامات عجولانه برخي از اشخاص در مؤسسات دولتي و غيردولتي را در وضع اصطلاحات بيمورد در زبان فارسي از قبيل انجمني که در وزارت جنگ فعاليت ميکرد علت اصلي اين تصميم ميداند.3 منظور رعديآذرخشي، اقدامات افراطيوني است که مصمم بودند به جاي واژگان مصطلح عربي از اصطلاحات ثقيل و نامأنوس زبان اوستايي استفاده کنند. او ميگويد: «فروغي فرهنگستان را به قصد جلوگيري از اقدامات خودسرانه و شتابزده چند تن از معتقدان متعصب فارسي سره که در دستگاههاي دولتي نفوذ داشتند، ايجاد کرد.4
پورداوود وجهه همت فروغي را در اين زمينه مهار جريان ناسالم تحميل لغات نابهنجار تازه از ناحيه عناصر کممايه و پرتعصب و بيرون کشيدن زمام کار لغتسازي از دست آنان ميداند.
واژههاي ساخته بهروز و دوستانش، اقتباس نادرستي از ريشههاي اوستايي و پهلوي و غالبا از لحاظ زبانشناسي، چنانکه پورداوود در يک سلسله مقالات خود نشان ميدهد، مخدوش است؛ مثلاً واژه «ارتشتار» را ساختند و حال آنکه در اصل اين واژه «ارتهه» (ارده، عرّاده) و «شتار» (ستاد ـ ايستاد) است، يعني کسي که بر عرّاده ميايستد و نميتوان «ش» واژه «شتار» را به «ارتهه» چسباند و از آن «ارتش» ساخت!! ولي رضاشاه در اين امور وارد نبود و فهرست واژههاي برساخته را چپ و راست امضا ميکرد. در اثر نگراني جمعي ادبا، فروغي مطلب را به شاه توضيح داد و، در نتيجه، «فرهنگستان» تشکيل شد.5
علياصغر حکمت ميگويد فروغي در اين زمينه از من خواست از روي اساسنامه آکادميهاي اروپا، اساسنامهاي براي تأسيس چيزي نظير آن در ايران تهيه کنم.6 عيسي صديق نيز از تهيه اساسنامهاي ابتدايي به اين منظور براي فروغي اشاره ميکند، و در پايان ميافزايد که کميسيوني به دستور فروغي با رياست وزير معارف و چند تن از استادان دانشگاه تشکيل و اساسنامه مورد نظر فراهم آمد. اين اساسنامه در 26 ارديبهشت 1314ه . ش به تصويب هيئت دولت رسيد و در پنجم خرداد همان سال براي اجرا به وزارت معارف ابلاغ شد.7
غلامعلي رعديآذرخشي ميگويد مواد اول و دوم اين اساسنامه را که راهنما و الهامبخش فرهنگستان است خود فروغي نوشته است، دو مادهاي که اصول عقايد فروغي را درباره زبان فارسي در بر دارد.
ماده اول ـ براي حفظ و توسعه و ترقي زبان فارسي انجمني به نام «فرهنگستان ايران» تشکيل ميشود.
ماده دوم ـ وظائف فرهنگستان به قرار ذيل است:
1. ترتيب فرهنگ به قصد رد و قبول اصطلاحات در زبان فارسي؛
2. اختيار الفاظ و اصطلاحات هر رشته از رشتههاي زندگاني با سعي در اينکه حتيالامکان فارسي باشد؛
3. پيراستن زبان فارسي از الفاظ نامتناسب خارجي؛
4. تهيه دستور زبان و استخراج و تعيين قواعد براي وضع لغات فارسي و اخذ يا رد لغات خارجي؛
5. جمعآوري الفاظ و اصطلاحات پيشهوران و صنعتگران؛
6. جمعآوري لغات و اصطلاحات از کتب قديم؛
7. جمعآوري لغات و اصطلاحات و اشعار و امثال و قصص و نوادر و ترانهها و آهنگهاي ولايتي؛
8. جست و جو و شناساندن کتب قديم و تشويق به طبع و نشر آنها؛
9. هدايت افکار به حقيقت ادبيات و چگونگي نظم و نثر و اختيار آنچه از ادبيات گذشته پسنديده است و رد آنچه منحرف ميباشد و راهنمايي براي آينده؛
10. تشويق شعرا و نويسندگان در ايجاد شاهکارهاي ادبي؛
11. تشويق دانشمندان به تأليف و ترجمه کتب سودمند به فارسي فصيح و مأنوس؛
12. مطالعه در اصلاح خط فارسي.8
شخصيتهاي برجسته فرهنگي آن زمان از قبيل محمدتقي بهار، علياکبر دهخدا، سعيد نفيسي، رضازاده شفقو بديعالزمان فروزانفر از جمله بيست و چهار عضو پيوسته آن بودند. در اين تشکيلات اعضاي وابستهاي چون هانري ماسه از فرانسه و آرتور کريستينسن از دانمارک، آرتور پوپ از آمريکا و نيکلسن از انگلستان همکاري ميکردند. هدف اصلي اين مؤسسه عبارت بود از تعريف، حفظ و توسعه و ترقي زبان و ادبيات فارسي و وضع لغات علمي و خارج کردن لغات بيگانه از اين زبان. از 1314ه . ش تا 1320ه . ش به عنوان اولين دوره فعاليت اين تشکيلات که به آن فرهنگستان اول مينامند فعاليت آن بيشتر جنبه بازدارندگي و مهارکنندگي داشت تا جنبه ايجابي و سازندگي. منظور از بازدارندگي، کوتاه کردن دست رقيبان و تندروها در اين زمينه بود.
فروغي در سال 1314ه . ش براي روشن ساختن اذهان درباره اهميت وظائف فرهنگستان خطابهاي تحت عنوان «فرهنگستان چيست؟» ايراد کرد،9که در حقيقت خطمشي فرهنگستان را ضمن آن خطابه شرح داده و به تفصيل بيان کرده است. اما چندي نگذشت که عدهاي به مخالفت با او برخاستند و او را مخالف با تصفيه زبان جلوه دادند، به طوري که در آذرماه همان سال، فروغي از رياست فرهنگستان برکنار شد و در گوشه انزوا به نگارش کتب و تحرير آثار نافع و سودمند خود مشغول گرديد.10 قضاوت تحليلگران موضوع فوق حکايت از مقاومت فروغي در برابر تندروي افراطيون در حذف لغات و وضع واژگان جديد است. نامه 68 صفحهاي فروغي در سال 1315ه . ش پس از برکناري از رياست فرهنگستان و احساس انحراف آن مؤسسه از وظائفش زير عنوان پيام من به فرهنگستان نيز حکايت از نگراني او در شيوه تندروانه است. در دائرهًْالمعارف مصاحب، ذيل محمدعلي فروغي آمده است: «تا آنجا که در اين رساله به کساني که به سبب ندانستن زبان عربي يا دشمني با آن، تيشه به ريشه زبان فارسي ميزنند، اندرز ميدهد و آنان را و نيز عربيپرستان را از افراط و تفريط برحذر ميدارد.11» گرچه فرهنگستان توانسته بود پس از گذشت نزديک به دو سال اصطلاحات بسياري را به تصويب برساند ولي روند کار شاه را راضي نميساخت. لذا آن را در سال 1317ه . ش منحل کرد و با يک تجديد سازمان رياست آن به اسماعيل مرآت وزير معارف سپرده شد.
درباره اين فرهنگستان نيز قضاوتهاي مختلفي به تأييد و يا تکذيب اقدامات آن صورت ميپذيرد. عيسي صديقاعلم مينويسد: «فرهنگستان در پيراستن زبان فارسي و جلوگيري از تعصبات افراطي و تسجيل اصطلاحات علمي و تعيين قواعد براي اخذ يا رد لغات خارجي و تهيه مقدمات تأليف فرهنگ و دستور زبان فارسي اقدامات مفيدي کرد و خدمات ارزندهاي انجام داد.»12 در همين حال احسان طبري معتقد است که فرهنگستان به جاي پرداختن به کار پژوهش درست در علوم طبيعي و انساني و تعيين معادلهاي مناسب براي مصطلحات علوم طبيعي و اجتماعي به اموري پرداخت که فارسي به آن نياز نداشت، يعني مبارزه با واژه عربي و تيز کردن احساسات ضدعرب.13 در همان مقطع تاريخي نيز اقدامات فرهنگستان از سوي برخي ديگر مورد انتقاد واقع ميشد. از جمله کسروي که خود در عربيزدايي و خلقزباني نو با سياستهاي رژيم همسو بود. اعضاي فرهنگستان را بيسواد قلمداد ميکرد و حتي به خود فرهنگستان نيز بياعتنايي ميکرد. هدايت و کمي شديدتر تقيزاده نيز با اقدامات فرهنگستان به مخالفت پرداختند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. Linguistique.
2. احسان طبري. جامعه ايران در دوران رضاشاه. تهران، انتشارات خلق، 1356. ص 102 .
3. هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ايران، همان، ج 1، صص 68 و 69 به نقل از غلامعلي رعديآذرخشي، 1350، ص 669 .
4. همان، ص 70 (به نقل از علياصغر حکمت، 1355، ص 26.)
5. احسان طبري، همان، صص، 102 و 103 .
6. هوشنگ اتحاد، همان، ج 1، ص 70 به نقل از علياصغر حکمت، 1355، ص 26 .
7. عيسي صديق، يادگار عمر، ج 2، صص 239 و 241 .
8. مجموعه گفتارهايي درباره چند تن از رجال ادب و تاريخ ايران. به اهتمام قاسم صافي. [تهران]، دانشگاه تهران، 1357. ص 12 .
9. هوشنگ اتحاد، همان، ج 1، ص 72 به نقل از غلامعلي رعديآذرخشي، 1350، ص 673 .
10. همان، ص 72، (به نقل از علياصغر حکمت، 1355، صص 26 و 27.)
11. هوشنگ اتحاد، همان، ص 73 .
12. عيسي صديق، همان، 1336، ص 354 .
13. احسان طبري، همان، ص 103.