مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي
به همين جهت، ميبينيم جلوي بهارستان، توي همين ميدان بهارستان، در تهران سيصد هزار نفري آن روز، حزب توده تظاهرات ميکند و اعلام ميکند که امتياز نفت شمال را به روسها بدهيد، قرارداد کافتارادزه را امضا کنيم. خيانت آنها مسلّم است. هيچکس هم نميگويد چرا اين کار را ميکنيد؟ قوامالسلطنه هم، دکتر مرتضي يزدي و دکتر کشاورز را ميبرد در کابينهاش وزير ميکند. پس وطنفروشي تبيين نشده بوده و وطنفروشان مفتخر به اين وطنفروشي بودند، به نام روشنفکري.
جالب اينجاست که ميگفتند مذهب افيون جامعه است و طرفداران مذهب وابسته به امپرياليسم هستند، امپرياليسم هم جلوهگاه استعمار است؛ امّا وابسته به سفارت بودن، از سفارت پول گرفتن، وکيل قاتل آزاديخواهان بودن، نه تنها عار نيست، بلکه افتخار است. اين فضا چگونه فضايي است؟ مسير مبارزه عوض ميشده. بايد براي مردم ايران همه اين نويسندگان احزاب، حتّي آنهايي که داعيه مليگرايي دارند، اشغال را تبيين ميکردند. يک مقاله وجود ندارد که اين قانوني که مجلس شوراي ملّي آن روز تصويب کرده است ــ که اينها مهمانهاي دولت ايران هستند و مخارجشان را از خزانه دولت ايران بايد داده بشود ــ نقد کرده باشد. اين ديگر اشکالي ندارد که نقد کنيم. اين مادّه واحده را نقد کنيد. چرا اسکناس بدون پشتوانه چاپ ميکنيد به سربازان آمريکايي و انگليسي ميدهيد تا حشم ما را بخرند، غلات ما را بخرند و صفهاي طويل نان به وجود بيايد!؟ کو يک مقاله؟ کجاست مقالهاي که اين آقاياني که داعيه مليگرايي دارند، نوشته باشند؟ چرا در دوره چهاردهم دکتر مصدق حتّي يک سخنراني راجع به اين موضوع نکرده است؟
متأسّفانه، در فراموشخانه تاريخ به قدري مسئله نهفته که اگر يک نويسنده، مثل يک جراح چيرهدست، از اين فراموشخانه اين مسائل را بيرون بکشد و منتشر کند، معلوم ميشود که کي چکاره بوده است. آيا مبارزان ملّي براي حاکميت ملّي مبارزه ميکردند يا براي حفظ پايگاه طبقاتيشان؟ اينکه ميگويم پايگاه طبقاتي، اين را از کمونيستها الهام نگرفتهام. پايگاه اشرافيشان بگوييم؟ بدبختانه، هر واژهاي را که به کار ببريم به طور خاصي تعبير ميشود.
در دوره چهاردهم مجلس شوراي ملّي، رحيميان مادّه واحدهاي تقديم مجلس شوراي ملّي کرد که چون قرارداد 1933 در زمان رضاخان و دوره وزارت دارايي سيد حسن تقيزاده به امضا رسيده، به علّت اينکه دوره، دوره ديکتاتوري بوده و کسي حقّ حرف زدن نداشته، به موجب اين مادّه واحده، اين قرارداد حذف ميشود. رحيميان نماينده قوچان است. چپ هم هست؛ نه اينکه عضو حزب توده است؛ چپ فکر ميکند و اين مادّه واحده در مذاکرات آن روز مجلس شوراي ملّي هست. دکتر مصدق مخالفت ميکند. ميگويد: مقاولهنامهها و قراردادها بين دو طرف امضا ميشود؛ مجلس نميتواند يکطرفه لغوش کند. در حالي که برخلاف است. طبق قوانين جهاني، هر ملت در داخل کشور خودش حق حاکميت دارد؛ ميتواند قراردادهايي را که با ديگران بسته، با تعيين خساراتش، لغو کند؛ مستقل است. اگر غير از اين باشد، نقض حاکميت ملّي است.
هنوز آقايان براي حاکميت ملّي تبيين درستي ندارند. براي موضوع مليّت تبيين درستي ندارند. مليّت چيست؟ يک واحد جغرافيايي است؟ يک واحد زبان است؟ يک واحد اعتقادي و آرماني است؟ مذهبي است؟ مسلکي است؟ چيست؟ ما که ايراني هستيم، کشور کثيرالملّه هستيم؛ پس ترک بگويد من يک مليّت دارم؛ کرد بگويد؛ من يک مليّت دارم؛ بلوچ بگويد من يک مليّت دارم. اصولاً مليّت چيست؟ خود آقايان که مليگرا هستند، تبييني از مليّت ندارند و چون تبيين درستي از مليّت ندارند، وقتي که شعار حاکميت ملّي را ميدهند، نميآيند در دوره چهاردهم در مخالفت با اشغال صحبت کنند، نميآيند در دوره چهاردهم مصوبه دوره سيزدهم را نقد کنند، معلوم ميشود، اصلاً مفهوم حاکميت ملّي را نميدانند.
به هرجهت، کشور اشغال شده، قحطي به وجود آمده، مواد غذايي مملکت غارت شده است. هر جا که در مرزها سربازان روسي يا انگليسي يا آمريکايي هستند، حاکم آنهايند. دولت مرکزي که قدرتي ندارد. رجال و سياستمداران هم، يکي پس از ديگري، به سفارتخانهها رفتوآمد دارند. آدمهايي مثل کسروي هم حزب تشکيل ميدهند، به نام باهمادآزادگان. ديگران هم حزب توده، حزب ايران، حزب کبود، حزب اراده ملّي. يک آش شلهقلمکار توي اين مملکت درست شده است. يک بحراني از تفکر درست شده که حدّي ندارد. در اين بحران تفکر است که ميبينيم ادبيات ما مورد هجمه قرار ميگيرد. نوشتههاي حزب توده را نگاه کنيد؛ ميبينيد اغلب داراي واژههاي فرنگي است.
حتي تودههاي مردم هم نوشتههايشان را نميفهمند. احمد کسروي آنقدر واژههاي قلمبه سلمبه توي نوشتههايش آورده، آنقدر آقايان واژههاي فرنگي توي کتابها و جرايد جناح چپ نوشتهاند که بين تودههاي مردم ــ که البته ضريب سواد هم کم بوده ــ رايج شده، بدون آنکه مفهوم آنها را بدانند.