عليرضا ذاکر اصفهاني
حکومت در سال 1317ه . ش دست به اقدامات گستردهتري در عرصههاي مختلف فرهنگ، سياست، اجتماع و اقتصاد ميزند. تأسيس هنرستان هنرپيشگي، سازمان پرورش افکار، تأسيس سازمان پيشاهنگي، شير و خورشيد سرخ ايران و کانون بانوان ايران از جمله اقدامات فرهنگي اين دوره است. در بين اين مجموعه، تأسيس سازمان پرورش افکار مهمتر به نظر ميرسد. اين سازمان از نهادهاي تأثيرگذار اجتماعي اين دوره و دنباله نهاد فرهنگستان و در تکميل آن و ساير نهادهاي فرهنگي و البته با وسعت بيشتري است. ابراهيم صفائي در جريان مقايسه بين فرهنگستان و سازمان مذکور مينويسد:
يکي از سازمانهايي که از نظر راهنمايي افکار تا حدي با مفهوم ماده نهم اساسنامه فرهنگستان نزديکي داشت، سازمان پرورش افکار بود؛ با اين تفاوت که ماده نهم اساسنامه فرهنگستان هدايت افکار را به شناخت ارزش ادبيات ايران و تحولات وسيع آن ميدانست و سازمان پرورش افکار ميخواست افکار را به شناخت مسائل اجتماعي و سياسي رهنمون شود. 1
الگوي عملي اين تشکيلات سازمانهاي تبليغاتي نازيها در آلمان بود که تقريبا از يک دهه قبل جهت تبيين ايدئولوژي نازيسم و تقويت و اشاعه آن در سطح جامعه شکل گرفته بود. مأموريت ويژه سازمان پرورش افکار نيز تبليغ آرمانهاي سياسي رژيم پهلوي و در تعقيب آن شاهدوستي و حمايتهاي همهجانبه تودهاي از دولت بود. قبلاً در سطح نازلتر، سازمان «تنوير افکار عامه» در سال 1310ه . ش در آموزش و پرورش تأسيس يافت و همين مقاصد را در سطح مدارس و بين جوانان دنبال نمود. حال بنا بود اين امر در سطحي گستردهتر در ميان ساير طبقات اجتماعي نيز راه يابد.
در بين نهادهاي فرهنگي اين دوره، که جهت انسجامبخشي به اهداف کلان فرهنگي آن نظام پايهگذاري شدند، اين سازمان هم به لحاظ گسترش و هم علل تأسيس و روند فعاليت آن و از ديگر سو ميزان تأثيرگذاري آن بر فرهنگ عمومي قابل پيگيري است. با بررسي موارد فوق ميتوان هويت اين نهاد را شناخت و ارتباط حوزه فرهنگي و ساير حوزهها، به ويژه سياست، را در اين دوره دريافت. در واقع نسبت بين فرهنگ با مناسبات سياسي ـ سياست داخلي و خارجي ـ چيست؟ آيا تعاملي بين اين دو هست و يا آنکه فرهنگ خود حوزه مستقلي را تشکيل ميدهد؟ پاسخگويي به اين مهم خود ميتواند فرضيه اصلي ما را در اين تحقيق به خوبي جواب دهد. پاسخ مثبت به اين پرسش خود ميتواند نقطه تأکيدي باشد بر آنچه که تا به حال درباره ارتباط مستقيم و دوسويه سياست و فرهنگ در اين دوره آوردهايم.
آنچه که از مواد مختلف اساسنامه سازمان و رئوس سخنان مؤسسان و گردانندگان آن برميآيد، انديشه ترقي راهبرد اصلي تأسيس آن را فراهم ميسازد. دکتر عيسي صديق2 در اولين سخنراني خود در «سازمان پرورش افکار» ميگويد: «اراده اعليحضرت همايون شاهنشاه مردم را وادار کرد کاري که در اروپا از قرن شانزدهم تا قرن بيستم در طي 400 سال انجام شده در ظرف هيجده سال انجام دهند». 3
تأسيسات مدرني که در طول اين مدت به وجود آمده بود همه در تعقيب هدف فوق بود. با اين حال، هيئت حاکمه به مقصود خود نرسيده بود. جامعه همچنان در مسير قبلي خود حرکت ميکرد و به سياستهاي فرهنگي در حال اجرا اعتنا نميکرد. گرچه تجدد توانسته بود عقول بخشهايي از جامعه را تسخير نمايد، معالوصف اکثريت جامعه همچنان به باورداشتهاي خود، که عمدتا از دين ريشه ميگرفت، پايبند بود و به اين دسته از سياستها که آن را در تعارض با اعتقادات خود ميديد روي خوش نشان نميداد. از منظر گردانندگان سياسي و فرهنگي امور، تحول فکري تودهها و جايگزيني اهداف متجددانه به جاي آنچه که آن را خرافات و عقبماندگي ميناميدند به يک اصلاح ساختاري نيازمند بود. سازماني مطابق سياستهاي متمرکز و دستوري رژيم که بتواند تمامي ارکان فرهنگي جامعه را زير پوشش خود قرار دهد لازمه دستگاه حکومتي تمرکزگراي آن دوره بود، دستگاهي که هم در بعد تبليغ و هم در بعد تربيت تمام مراکز وابسته به امر فرهنگ و تعليم و تربيت را جهتدهي نمايد مورد توجه هيئت حاکمه قرار گرفت.
گردآوري نيروهاي فکري همسو با جريان فوق در مرکزيتي به نام «سازمان پرورش افکار» که مدارس، دانشگاهها و دانشسراها و مطبوعات و ساير ارگانهاي تبليغي را زير نظر ميداشت چنين نيازي را به مرحله اجرا گذاشت.
دکتر احمد متيندفتري، که سازمان مذکور با پيگيري او به وجود آمد، در اولين جلسه سخنراني در آن سازمان در 12 بهمن 1317 گفت:
دولتهاي امروز يعني يک دولت بيدار وهوشيار نميتواند نسبت به فرهنگ عمومي جامعه خودش بيعلاقه و بينظر باشد. در فرهنگ و افکار يک جامعه يک قواي مضر و يک قواي سودمند هست. دولت مکلف است که بر عليه آن قواي مضر مبارزه کند و قواي سودمند را تقويت کند تا در نتيجه اين مراقبت يک وجدان ملي و يک اراده قوي ملي و يک پرورش معنوي در جامعه به وجود بيايد. خلاصه، دولتها مکلف هستند امروز در دنيا مراقب باشند که تمام عواملي که موجب اختلال ميشود در يک جامعه، آن عوامل را براندازند و تمام عواملي که موجب وحدت فکري است تشويق کنند و تقويت کنند. در يک جامعه کافي نيست که فقط اصلاحات اجرا شود؛ از نظر وظيفه دولت اجراي اصلاحات تنها کافي نيست بلکه بايستي به مردم، به جامعه يک تعليماتي، يک افکاري داده شود که معني اصلاحات را بفهمند، با اصلاحات آشنا شوند... وظيفه دولتها در فرهنگ عمومي اين است که سعي کنند قواي معنوي ملت، قوايي که در يک ملت هستد با هم کمک کنند... روي اين افکار بوده... که اين سازمان پرورش افکار به وجود بيايد. رل مهم سازمان پرورش افکار اين است: مبارزه معنوي براي تقويت روح ملت. 4
در اين سخنراني ادعاهاي زير جلب توجه مينمايد:
مراقبت دولت براي ايجاد يک وجدان ملي و يک اراده قوي ملي، وحدت فکري جامعه، فهم اصلاحات از طريق تعليمات و افکار متمرکز، مبارزه معنوي براي تقويت روح ملت.
در بيانات بعدي وي و ساير اهل فرهنگ اين دوره ايجاد يکپارچگي فکري از طريق نظارت مستقيم دولت و همسوسازي افکار طبقات مختلف بر اساس ضرورتهاي سياسي جهت استحکام نظام سلطنتي به عنوان فرض اوليه شکلگيري اين سازمان تبيين گرديده است.
بر مبناي اساسنامه، سازمان مرکب از شش کميسيون بود که به موازات هم و در ارتباط با رأس هرم سازمان به فعاليتهاي فرهنگي مبادرت ميکردند. اين کميسيونها عبارت بودند از:
کميسيون سخنراني، کميسيون راديو، کميسيون تدوين کتب درسي (کميسيون کتب کلاسيک)، کميسيون هنرپيشگي (کميسيون نمايش)، کميسيون موسيقي و کميسيون مطبوعات.
آنچه که در تمام برنامههاي کميسيونها به عنوان وظيفه کارکردي مطرح است، ايجاد روح ملي، تقويت و تشويق افکار ميهنپرستي و شاهدوستي و رويکرد غربستايانه نظام سياسي، توجه به امور زنان و مشارکت اجتماعي آنهاست. حتي اين وظيفه در اساسنامه کميسيون موسيقي نيز به چشم ميخورد.
همچنين برخي از عناوين درسي آموزشگاه پرورش افکار (: از مؤسسات اقماري سازمان پرورش افکار که وظيفهاش آموزش و تربيت نيروي مورد نياز سازمان بود)، بجز دروس عمومي از قبيل آيين سخنوري، عبارت بودند از:
پرورش افکار به وسيله تاريخ، شرح بزرگترين آثار ملي، مبارزه با خرافات و عقايد سخيف، خدمات ايران به عالم تمدن، اوضاع ايران مقارن سوم اسفند 1299ه . ش، پيشرفت ايران در عصر پهلوي، مليت و وحدت ملي، وظيفه و آرزوي ملي.
با اين حال، همانگونه که تا قبل از تشکيل اين سازمان، ساير اقدامات رژيم تأثير مورد نظر هيئت حاکمه را در سطح جامعه نداشت، تلاشهاي اين سازمان نيز که با به کارگيري افرادي که با طوع و رغبت به مسئوليت خود عمل نمينمودند و از سوي ديگر بدنه جامعه آن را تحميلي بيشتر نميديدند به موفقيت نرسيد. چنين اوضاع شکنندهاي مترصد بهانهاي براي انقراض بود که حوادث شهريور 20 و سقوط شاه اين بهانه را به وجود آورد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فصلنامه تحقيقاتي، تاريخي گنجينه اسناد، س 6، دفتر 1 و 2، بهار و تابستان 1375، ش 21 و 22، صص 70 و 71 .
2. عيسي صديق از شاگردان ادوارد براون مستشرق و فراماسون انگليسي است که معاونت او را در کيمبريج به سال 1916م به عهده داشت و با ديگر شاگردان براون از قبيل نيکلسن و پرفسور آربري و پرفسور چارلز استوري خاورشناس که از شاگردان و جانشينان براون بودند مرتبط بود. براون تأثير زيادي بر فکر او داشت همانگونه که بر انديشه سياسي تقيزاده وانديشه ادبي محمد قزويني بسيار اثر گذاشت. او پس از مرحله مقدماتي تحصيلات خود در تهران به اروپا رفت و در دانشگاه پاريس به تحصيل پرداخت و سپس از طريق براون در کيمبريج به تدريس پرداخت. نک: عيسي صديق. يادگار عمر. تهران، اميرکبير، 1345. ج 2، ص 204.
عيسي صديق در سال 1316ش کتابي زير عنوان تاريخ مختصر تعليم و تربيت منتشر ساخت. اين کتاب در بردارنده تقريرات کلاسي او در درس «تاريخ تربيت» از سال 1311ه . ش بود که تصدي دانشسراي عالي را به عهده داشت. رئوس مطالب کتاب فوق حکايت از آن دارد که وي کاملاً از مناسبات سياسي، فرهنگي و اقتصادي، اجتماعي غرب جديد آگاهي دارد. اين کتاب در سال 1347ش با اصلاحات بسيار با عنوان تاريخ فرهنگ اروپا به چاپ رسيد. علاوه بر مباشرت وي در بنيادگذاري سازمان پرورش افکار و ارائه راهبرد به آن، وي در بسياري از برنامههاي فرهنگي اين دوره مؤثر بوده است. صديق قبلاً دانشکده ادبيات را با برنامه درسي ادبيات و زبانهاي قبل از اسلام ــ مطابق خطمشي سياسي، فرهنگي نظام وقت ــ راهاندازي و در شهريور 1313ش به تصويب شوراي عالي فرهنگ رساند. او دستيار دکتر علياصغر حکمت وزير معارف در زمان تأسيس دانشگاه تهران بود. عيسي صديق نقطهنظرات خود را در باب بسياري از برنامههاي صورت گرفته در دوره مورد نظر از قبيل بيحجابي و اختلاط دختر و پسر در جلد دوم يادگار عمر آورده است. نک: عيسي صديق. يادگار عمر. تهران، اميرکبير، 1345. ج 2، صص 306 تا 309 .
3 . فصلنامه تحقيقاتي، همان، ص 85 .
4 . فصلنامه تحقيقاتي، همان، ص 72.