ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » تحصن اهالي شيراز در کنسولگري انگليس (در آستانه مشروطيت)

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

تحصن اهالي شيراز در کنسولگري انگليس (در آستانه مشروطيت) 

آزيتا لقايي

 

وضعيت سياسي و اجتماعي ايالت فارس، از ايالات مهم جنوب ايران، در آستانۀ انقلاب مشروطيت پرتنش بود. حاکمان فارس در دورۀ مظفرالدين شاه هيچيک بيش از يک سال حکومت را در دست نداشتند. در سالهاي 1323 - 1324ق پيش از صدور فرمان مشروطه تنشهاﻱ سياسي فارس شدت بيشتري يافت تا جائي که مردم شيراز  به مخالفت علني با ملک‌منصور ميرزا شعاع‌السلطنه پسر مظفرالدين شاه که حکومت فارس را در اختيار داشت برخاستند. شعاع‌السلطنه يک بار در سال 1318ق به حکومت فارس منصوب شد ولي به دليل سوء‌تدبير و نداشتن درک صحيح از مناسبات منطقه‌اﻱ با قوام‌الملک که قدرت زيادي در بسيج مردم شيراز و طوايف فارس داشت درگير شد. گراني ارزاق و کمبود نان در سال 1319ق ضربۀ نهايي را بر حکومت شعاع‌السلطنه وارد کرد و به حکومتش خاتمه داد. شعاع‌السلطنه مجدداً در سال 1322ق  با وجود حکومت ناموفق چند سال قبلش و مخالفت مردم، به حکومت فارس منصوب شد.1 شعاع‌السلطنه در اين دوره به تصرف املاک خالصه پرداخت. او مدعي بود که املاک خالصۀ شيراز را از مظفرالدين ‌شاه خريده است. شاه هم او را تأييد مي‌کرد. اين که تاچه حد اين املاک خالصه بودند جاي بحث است ولي تصرفاتش  از حدود املاک خالصه هم فراتر رفت و حتي املاکي را که در زمان ناصرالدين شاه به مردم فروخته شده و داراي سند بود را هم تصرف کرد.2 وزير مخصوص که از سوي دولت براي رسيدگي به شکايات مردم به شيراز رفت در تلگرافي به تهران دربارۀ املاک متصرفي مي‌نويسد:

  

             عمده از مخدورات اين جا عمل املاک ابتياعي حضرت اقدس والا است. بنده نه از اهل شيراز است، نه طالب توقف اين جا که در اين عرايض مقصودي داشته باشم. منتهي برحسب امر، چندي در اين جا هستم . در اين صورت تمام فارس هم که به حضرت اقدس مرحمت شود به بنده نفع و ضرري ندارد که مانع و مخل باشم. دليل ندارد براي چند روزه به هواي نفس و ميل اهالي عرضي کنم که برخلاف رأﻱ جمعي باشد.ولي براي دولتخواهي و حفظ يک مملکتي مثل فارس لازم است عرض بکنم اولاً بايد بدانيد که اين خالصه‌جات ابتياعي حضرت ‌اقدس‌ والا اغلب ملک رعيت و سادات و علما است و خالصه نيست مثل بعضي از املاک کازرون و داراب و غيره که بعضي هم فرمان شاهنشاه شهيد را دارند و جز اين که اين نوع هرچه هست به خود آنها واگذار شود و يک پولي از آنها بگيريم که ملک خودشان را به خودشان واگذار نمائيم چاره‌اﻱ نيست. 3
 
اقدامات شعاع‌السلطنه خشم مردم را برانگيخت. طبق گزارش کارگزاري شيراز به وزارت امور خارجه ايران در 16ربيع‌الثاني 1323ق اهالي شيراز به سه گروه موافقين و مخالفين شعاع‌السلطنه و افراد بي‌طرف تقسيم شده‌اند اين گزارش احتمال بروز اغتشاش و تحصن گروههايي از مردم در کنسولگري انگليس را جدي مي‌داند.4 اختلافات در ماه رمضان سال 1323ق به اوج خود مي‌رسد طبق گزارش منشور‌السلطنه از شيراز مردم و علما عليه حکومت سر به شورش برداشته و دکانها را بستهاند.5با بالا گرفتن اعتراضات مردم شعاع‌السلطنه ناچار به بهانۀ کسالت شيراز را ترک و جهت معالجه در شعبان 1323ق عازم فرنگ مي‌شود و در غيبتش ادارۀ امور را به عبدالله‌خان ‌سردار ‌اکرم مي‌سپارد.6 رفتار خشونت‌آميز سردار اکرم با مردم بر وخامت اوضاع مي‌افزايد و کار را بدانجا مي‌کشاند که مردم و علما در شاهچراغ متحصن مي‌شوند. عده‌اﻱ از مردم هم به کنسولخانۀ انگلستان رفتند و در آنجا متحصن شدند7 و به نمايندگيهاي دول خارجي در تهران متوسل شده و از رفتار نامناسب شعاع‌السلطنه شکايت کردند و نوشتند که :
 
             حضرت والا شعاع‌السلطنه فرماندار فارس... در حضور اعليحضرت همايون شاهنشاه سوگند ياد کرد که با مردم اين استان با رأفت و محبت رفتار کندليکن به علت غرور، جاه طلبي و حرص و آز فوق‌العاده‌اش تعهد خويش را از ياد برد و ستمکاري و بيدادگريهاي خود را از سرگرفت و با اين که به هنگام برقراري تعرفه جديد قرار براين شد که ديگر به هيچ نامي ماليات ديگري در داخله کشور وضع نگردد به اخذ عوارض و مالياتهاي غيرقانوني در حوزههاي مختلف پرداخت ... مالياتهاي وضع شده با توسل به اسلحه، تهديد، فشار و تاراجگري گرفته مي‌شود. ساکنان اين شهر اکنون مدت پنجاه روز است دست از کار و زندگي کشيده و به وسيله علماء براي رفع اين بيدادگريها تظلم کرده‌اند ليکن به جاي اينکه به شکايات ما رسيدگي شود، چندين تن از فرزندانمان به دست سپاهيان و به فرمان سردار اکرم که باعث اين ستمگريهاست کشته و زخمي شده‌اند. تاکنون هيچگونه پاسخ قانع کننده‌اﻱ از اعليحضرت همايون شاهنشاه يا صدراعظم به شکايتهاي پياپي ما داده نشده... به ظاهر چنين مي‌نمايد که شکايتهاي مزبور به مقصد واقعي خود نمي‌رسد نظر به اين جهات و شرايط است که از نمايندگان کشورهاي دوست درخواست مي‌کنيم تظلم ما را به اطلاع دولت ايران برسانند و بهر نحوي که مقتضي بدانند به اين بيدادگريها پايان دهند. در خاتمه ما تقاضا داريم يکي از دو درخواستهاي مارا قبول و انجام دهند. يا والي فعلي برکنار شود و يکي از استانداران سابق به جايش گمارده شود و يا مايملک منقول و غير منقول مارا خريداري کنند تا بتوانيم اين ايالت را ترک گفته و براي ادامه زندگي خود به جاي ديگر برويم. 8
 
گرانت‌ داف کاردار سفارت انگلستان رونوشتي از اين تلگراف را به مشيرالدوله داد تا به اطلاع شاه و صدراعظم برساند و به شکايات مردم رسيدگي کنند.9 بالأخره شکايات و فشارها حکومت را واداشت در پاسخ به تلگرافهاي علماي فارس و اهالي شيراز اعلام کند که وزير مخصوص را براي اصلاح امور به شيراز مي‌فرستد ولي مردم  خواهان اصلاح نبودند آنها برکناري شعاع‌السلطنه را مي‌خواستند، بنابراين پاسخ دادند که وزير مخصوص اگر براي حکومت مي‌آيد او را مي‌پذيريم ولي اگر براي اصلاح مي‌آيد، او را راه نمي‌دهيم.10
 
انتصاب وزير مخصوص به عنوان مصلح خشم علماي شيراز را برانگيخت. آنها نامه‌اﻱ با املاﻱ حاج ‌ميرزا ‌ابراهيم ‌شيرازي که از تربيت‌يافتگان آيت‌الله حاج ميرزا محمدحسن شيرازي بود به محمدعلي ميرزا وليعهد نوشتند که تصويري روشن از نوع رابطۀ علما با حکومت ارائه مي‌دهد. در اين نامه نوشتند:
 
              حضور حضرت اقدس وليعهد ايده‌الله تعالي ـ حمايت حوزۀ اسلاميت و رعايت ناموس طريقۀ اثني عشريه، کسي را شايسته خواهد بود، که وارث تخت و تاج است و حارس مملکت و گزيدۀ خراج اردشير بابک با همۀ هوش و فرهنگ تا با دستوران امين همرنگ نشد ايران نيافت. آخرين اندرز او به شاهپور اين بود که سلطنت با منبر توأم است. شاه عباس کبير با آن که سرسلسلۀ صفويه بود همين که شيخ احمد اردبيلي قدس سره برايش در عنوان نگاشت: « برادرم» شاه عباس در دربار بارعام داده و گفت اين نامه را درکفن من گذاريد تا به واسطۀ اخوت اين عالم اسلامي از آتش دوزخ در امان باشم.
             چنگيز خونريز، با شعشعۀ هزاران قشون تاتاري، تسخير بلاد کرد. عاقبت، اولادش براي حفظ دودمان سلطنت مانند عبد ذليل در زير لواي اسلام پناهنده شدند.
              اعراب باديه به قوت کلمۀ توحيد، از پشت ديوار چين، تا درياي روم را متصرف شدند. صلاح‌الدين ايوب کردي را در جنگ حلب به حمايت اسلام نام يافت. تا زماني که اشخاص مذکور مانند نادر شاه خود را کمر بستۀ دستو آن امين و علماي دين مي‌دانستند، خورشيد ملک جهان پرچم بيرق آنها بود، همين که با هيئت جامعۀ اسلاميه کج افتادند نه نادر به جا ماند نه نادري.
             خاقان مغفور فتحعلي شاه نورالله مضجعه، اساس سلطنت را بر رقعه‌جاتي محکم فرمود که به خط خودش به علماء اسلام فدايت شوم نوشت. از حرمسراي سلطنت تا کلبۀ دهقاني، امهات مسلمين و بنات مسلمات عقد و طلاقش از زبان ما علماء جاري است. مصطبعۀ مايملک مسلمين مسجل به امهار ما است، اقامۀ شهود و بينۀ هر حقي در محضر علما است.
              اينک قرب پنجاه روز است، به علم حضور و شهادت جمهور ارباب بصيرت، ملت فارس به مرکز سلطنت قاهره تظلم نموديم و تعديات حاکم غير محکوم مطلق خود را باز نموديم. جوابي که از مصدر صدارت عظمي رسيد، تعيين مأموري واحد، براي صدق و کذب مجموع علماي جامع‌الشرايط اسلام است. اکنون براي اين توهين عظيم و ظلم مالايطاق، حکومت تمام اين خادمين شريعت محمديه و سکنۀ شهر و توابع شيراز در بقاع متبرکه به باطن شريعت مقدسه پناهنده‌ايم و تا آخرين شريان در جنبش است براي رفع فاعل اين توهين به اسلام و رفع حاکم ظالم حاضريم.
             تاکنون عقيدۀ ما اين بود که دولت عبارت است از هيئت رجال، دانشمندان سياسي‌دان، نه منحصر به يکي از فرنگي‌مآبان تازه و از طبيعي‌مذاقان پوسيده و روزنامه‌خوان خوشيده، که لفظ دولت مطلقۀ مستبده آموخته و حال آن که ايران جمهوري اسلامي است. چه از عهد سلف تا حال خلف، علماء ملت هر شهري به حکومت شورش کردند، دولت با مصلحت جمهور حاکم را عزل فرمود. بلکه رعاياي هر دهکده که به کدخداي خود شوريدند، مالک قهراً به عزل کدخدا حکم داد. بلکه کلانتر و خان هيچ طايفه و ايلي را نتوانستند عزل کنند و خارجي را به جاي او نصب، بلکه مجبوراً ازهمان طايفه و ايل، خان و کلانتر را انتخاب نمودند و به اين معني باز يک جمهوري ما رشک فرانسه و آمريک است.
              الغرض رفع اين توهين مشئوم و حاکم ظالم بر ذمۀ حضرت ولايتعهد است چه که «مادر را دل سوزد و دايه را دامن».
توئي شمع روشن به فانوس ملک
به تو مي‌رسد ننگ و ناموس ملک
 
              هرگاه به عرايض ما تهاون رود و جهت جامعۀ اسلاميت رعايت نشود هر آينه عاقبت وخيم خواهد شد. (امضاء علماء و اعيان و رعاياي فارس)11
 
عاقبت مقاومت مردم و علما به نتيجه رسيد و شعاع‌السلنطه عزل شد. عين‌الدوله از وزير مخصوص خواست به مردم اطمينان دهد که شعاع‌السلطنه عزل شده و سردار اکرم را هم به فوريت از شيراز خارج کند تا مردم به تحصن خاتمه دهند و بازارها را باز کنند.12 در 14 ذيحجه 1323 مردم که از عزل شعاع‌السلطنه مطمئن شدند، پس از سه ماه به تحصنشان در حرم شاه‌چراغ خاتمه دادند.13 اما اين پايان کار نبود زيرا شعاع‌السلطنه به محض بازگشت به ايران درصدد تصاحب مجدد حکومت شيراز برآمد. مظفرالدين شاه در محرم 1324ق براي برآوردن تقاضاي پسرش شعاع‌السلطنه از عين‌الدوله خواست مراعات حال او را کند و حکومت فارس را به او بدهد. عين‌الدوله از شاه خواست که با صدور دستخطي مسئوليت اين کار را شخصاً به عهده بگيرد.14 شعاع‌السلطنه از مخالفت عين‌الدوله ناراحت شد و به صورت قهر تهران را به قصد قم ترک کرد. مردم شيراز که شايعاتي دربارۀ احتمال حکومت مجدد شعاع‌السلطنه بر شيراز شنيده بودند از ترس بازگشت او در کنسولگري انگلستان متحصن شدند. سفير انگلستان در تهران خواستار رسيدگي به وضع آنها شد.15 عين‌الدوله از وزير مخصوص خواست که به مردم اطمينان دهد دولت به عهدش پايبند است و شعاع‌السلطنه فقط براي زيارت حضرت معصومه (س) به قم رفته است.16 شعاع‌السلطنه دست از تلاش برنداشت و به توطئه‌هايش در فارس ادامه داد. او با کمک ايادي‌اش در فارس اوضاع آنجا را ناامن کرد تا حکومت وزير مخصوص را تضعيف کند و در اين کار موفق بود و توانست شرايط را براي عزل  وزير مخصوص فراهم کند.17 وزير مخصوص به دليل ناتواني در برقراري امنيت و آرامش برکنار شد. دولت تصميم گرفت علاءالدوله را که مردم فارس از دورۀ قبلي حکومت او خاطره‌اﻱ خوش در ذهن داشتند، به حکومت فارس منصوب کند.18
 
حوادث شيراز تقريباً با اوج‌گيرﻱ اعتراضات مردم تهران همزمان بود و از نظر شکل مبارزه بر آن تأثير داشت. مبارزۀ مردم شيراز با شعاع‌السلطنه فرزند شاه و اخراج او از شيراز ضربه‌اﻱ بر هيمنه قدرت مطلقۀ سلطنت بود و به سرعت سرمشق مردم گيلان در مبارزه با شاهزادۀ حاکم شد. تحصن آنها در کنسولگري انگلستان و حمايت کنسول انگلستان از مبارزات مردم در مقابل حکومت هم پيامهايي داشت که معترضين تهران به خوبي آن را دريافتند و به آن عمل کردند. تحصن مردم شيراز به کنسولگري انگستان و توسل به اجنبيان  عملي نکوهيده بود. حبل‌المتين در سرزنش تحصن در کنسولگري نوشت:
 
             جاي دارد که غيرت‌مندان غيور وطن ازين حادثات ناموس‌سوزانه بجاي اشک خون ريزند، چقدر بدبخت ملت و جاهل قومي هستيم که ابداً به مضار و منافع خويش پي نمي‌بريم، آيا براي يک ملت غيور وطن‌خواه ننگي بالاتر ازين متصور هست که در خانۀ خود به اجانب ملتجي آيند؟ آيا براي پيشرفت مقاصد اجانب و قوت رسوخ و نفوذ بيگانگان بهتر ازين اسبابي مي‌تواند شد؟ تا کي بايد مملکت دچار اين گونه خرابي‌هاي ناگفتني باشد؟ تا چند ملت بايد ذليل اينگونه حرکات وحشيان گردد؟ آيا در انظار اجانب بالاتر ازين بدنامي براي يک سلطنت بزرگ هست؟ ... متحصن شدن رعايا در قونسلخانه يا سفارت خانه‌هاي خارجه اهميتي براي دولت باقي نمي‌گذارد ... . 19
 
با وجود نکوهش آن و مضاري که از آن به مملکت مي‌رسيد اين حرکت سرمشق معترضين تهراني شد و به زودي مشروطه‌خواهان در تهران در سفارت انگلستان متحصن ‌شدند و امکان مداخلۀ عوامل سفارت را در تعيين مسير مشروطه فراهم کردند.
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. حسن امداد. فارس در عصر قاجار. شيراز، مؤسسه فرهنگي و پژوهشي دانشنامه فارس؛ نويد شيراز، 1387. ص 426.
2. ناظم‌الاسلام کرماني. تاريخ بيداري ايرانيان. به همت سعيدي سيرجاني. بخش اول. تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1346. صص 154- 155.
3. نهضت آزاديخواهي مردم فارس در انقلاب مشروطيت ايران. به کوشش جهانگير قائم‌مقامي. تهران، مرکز ايراني تحقيقات تاريخي، 1359. ص236.
4. اسناد وزارت امور خارجه ايران، س 23، 14، پ 7.
5. اسناد وزارت خارجه ايران، س 23،ک 13، پ 2/4.
6. ايران. س 58. ش 16. ص 2 و عبدالحسين سپهر. مرآت‌الوقايع مظفري و يادداشتهاي ملک‌المورخين. با تصحيحات عبدالحسين نوائي. تهران، انتشارات زرين، 1368. ص 217.
7. تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، ص 155 و نهضت آزاديخواهي مردم فارس در انقلاب مشروطيت ايران، صص 50-51 و مرآت‌الوقايع مظفري و يادداشتهاي ملک‌المورخين. ص 288.
8. نهضت آزاديخواهي مردم فارس در انقلاب مشروطيت ايران. ص 35-36.
9. همان، صص 36-37.
10. تاريخ بيداري ايرانيان. بخش اول. ص155.
11. همان، صص 155- 157.
12. نهضت آزاديخواهي مردم فارس در انقلاب مشروطيت ايران. صص 174- 175.
13. مظفري، س 4، ش 29، ص 8.
14. يوسف مغيث‌السلطنه. نامه‌هاي يوسف ‌مغيث‌السلطنه (1320-1334 هجري قمري). به کوشش معصومه‌ مافي . تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. ص 117.
15. مرآت‌الوقايع مظفري ... . ص 328.
16. نهضت آزاديخواهي مردم فارس در انقلاب مشروطيت ايران. صص 220-221.
17. مسعود شفيعي سروستاني. فارس در انقلاب مشروطيت (از آغاز تا پايان استبداد صغير). با مقدمه عبدالرسول خيرانديش. شيراز، بنياد فارسشناسي، 1382. ص 76.
18. حبل‌المتين. س 13. ش 42. ص 21.
19. همان. صص 21-22.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org