قبل از اينکه به قيام حاج آقا نورالله پرداخته شود نخست بايد به شرح حال وي که يک انسان کامل بود پرداخته شود زيرا حاج آقا نورالله از آن انسانهائي بود که «ديوجانس» حکيم يوناني با چراغ به دنبال آنها گرد شهر ميگشته که همين معني را مولوي بلخي هم برشته نظم کشيده و چنين گفته است:
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر کز ديو و دد ملولو و انسانم آرزوست
بايد به شخصيت و سوابق ممتاز و نادر وي پيبرد، سپس به قيام او و وحشتي که رضاشاه از او داشته و در مقابل او ظاهرا ناچار سرتسليم فرود آورده بود پيبرد. «موريس پرنو» دانشمند و جهانگرد فرانسوي شرح ملاقات خود را در اصفهان با حاج آقا نورالله در کتاب خود به نام «زير آسمان ايران» نوشته حاج آقا نورالله را مردي دانشمند ميدانسته و از نحوه برخورد و طرز فکر يک: «روح آزاده» و «کنجکاو» در قبال عقايد و آداب مذهبي شرق وي اطلاعاتي کسب نموده و از بحثي که حاج آقا نورالله درباره مذاهب عيسوي و کليمي و بودائي و زردشتي و فلسفه و الهيات با وي نموده در کتاب خود ذکر کرده و او را ستوده است.
دکتر محمد کتابي در يادداشتهاي خطي خود درباره خانواده (تبار حاج آقا نورالله) چنين نوشته است:
آنچه از خاطرات معمرين و کساني که درک زمان شيخ محمدتقي نجفي معروف به «آقانجفي» را نمودهاند شنيده و بگفته آنها اعتقاد دارم مخصوصا که در دستگاه آنها سمت محرميت داشته و شايد بعضي از آنها منشي حضور بودهاند براي باقي مانده در تاريخ مينويسم:
در زمان محمدشاه قاجار جد اعلاي «آقانجفي» ساکن قصبه «ايوانکي» از توابع خراسان1 و از مردم معمولي بوده است. پسرش شيخ محمدتقي در سلک طلاب علوم دينيه درآمده به اصفهان عزيمت ميکند و تدريجا به مقام اجتهاد ميرسد. مسجد و محرابي برايش تدارک ميشود. از او فرزندي به نام شيخ محمدباقر بوجود ميآيد که او هم دنبال تصميم و عمل پدر را گرفته تدريجا به مقام اجتهاد ميرسد و در نظر مردم زمان مقام زهد و تقواي او بينهايت بوده است.
شيخ محمدباقر شش پسر داشته: شيخ محمدتقي معروف به آقا نجفي؛ شيخ محمدعلي، شيخ محمدحسين، شيخ جمالالدين، شيخ نورالله، شيخ اسمعيل. شيخ محمدتقي معروف به آقا نجفي مسند سلطنت شرعيه خود را در مسجد شاه اصفهان برقرار ميسازد و طبعا امام جماعت آنجا را هم عهدهدار بوده است.
مسجد شيخ لطفالله را هم شيخ جمالالدين تصاحب ميکند. مسجد نو بازار را هم شيخ محمد علي و پس از فوت او شيخ نورالله دراختيار ميگيرد.
شيخ اسمعيل هم در عراق عرب اقامت ميگزيند. شيخ محمدحسين هم تا حيات پدر در اصفهان و پس از آن به عراق ميرود.
حاج آقا نورالله نجفي فرزند چهارم حاج شيخ محمد باقر بن شيخ محمدتقي نجفي اصفهاني، ميباشد. مادرش زمزم بيگم دختر سيد صدرالدين عاملي است و چون شيخ محمدتقي نجفي صاحب حاشيه و سيدصدرالدين هر دو داماد شيخ بزرگ شيخ جعفر کاشفالغطاء بودند، حاج آقا نورالله از طرف پدر و مادر به کاشفالغطاء ميرسيد. در آغاز عمر به تحصيل علوم و معارف اسلامي پراخت چند سال هم در اعتاب مقدسه کربلا و نجف زيست و به کسب فقه و علوم و اصول و ادب پرداخت و مجتهدي بزرگ گرديد. مقدمهاي که بر تفسير برادرش شيخ محمد حسين نوشته مراتب ادب او را به خوبي واضح ميسازد. وي مردي نيک نفس و بلند همت، باهوش و استعداد فوقالعاده، بلند نظر، دلير و صريح اللهجه بود. سري پرشور و طبعي ماجراجو داشت و ابدا خستگي در او پيدا نميشد و هميشه پشت و پناه ملت و مردم ايران بود. به هيچ وجه عوامفريب و رياکار نبود و رفاه خويش و سعادت و شادکامي همه را طالب بود، زندگي او مجلل و پيوسته لباسهاي فاخر و نظيف ميپوشيد.
بعد از فوت برادرش آقانجفي متوفاي 1332 در اصفهان «آيهْالله مطلق» ناميده ميشد و خانه او ملجأ و مأواي ستمديدگان و ارباب حوائج بود. وي يکي از احرار و فداکاران بزرگ مشروطيت ايران به حساب ميآيد. که ساليان دراز بدون هيچ سستي و خستگي عليه زور و استبداد مبارزه ميکرد و مخصوصا در اصفهان علمدار نهضتهاي مشروطهخواهان بود و سرانجام جان خود را نيز بر سرآن گذاشت ولي متأسفانه نام بزرگ او کمتر زيب تاريخ مشروطيت ايران قرار گرفته شده است.
محمدباقر الفت در خصوص ادامه حيات پرشور حاجآقا نورالله مينويسد: «باز هم چند سالي پي در پي گذشت، دوره زمامداري بختياريها و مشروطهچيها يکايک برچيده شد و داستان پرحادثه اطلاع پهلوي آغاز گرديد» و چنانچه جريانش معلوم است به تاج و تخت شاهي رسيد و در همه اين مدت «آيتالله اصفهاني» از بزرگان ايران شمرده ميشد. در اين دوره هم باز آرام نگرفت و از معارضه و مجادله با فرمانداران حوزه اصفهان دست نکشيده و گاه غالب و گاه مغلوب گرديد... از ميدان بدر نميرفت چون که طبعش دلاور و جنگي و خسته نشدني بود «براستي ميتوان گفت که دلي شير داشت.»
اين وقت براي پهلوي ديگر اندگي راه بيش نمانده بود که يکباره بر مرکب آرزو قرار گيرد تا دوتن باقيمانده خطرناک و بيباک از حريفان خود را (يعني مدرس در تهران و حاج شيخ نورالله در اصفهان) از ميان برداشته آسوده بنشيند، البته اينکار به حکم قرائن و آثار موجود شدني بود، خوشبختانه اتفاقي برخلاف انتظار پيش آمد که يکي از آن دو شاهباز شکاري به اوج فلک پرواز جست و از هدف تيرش جسته او را فارغ گذاشت تا به ديگري بپردازد.
زندگي سراسر انقلاب و پر از آشوب حاج آقانورالله در ماه رجب 1346 قمري پايان پذيرفت و حمايت او از محرومين و ستمديدگان و خدمات او به مشروطه ايران و آزادي ايرانيان اگرچه به هدف بزرگ و اساسيش نائل نگرديد همچنان در قلوب مردم آزاده باقيمانده است.
از مرحوم حاج آقا نورالله نجفي هيچ فرزندي باقي نماند و چون شخص متمول و متمکني بود بيشتر املاک خود را براي مصارف خيرات عمومي و اسلامي و قف نمود و توليت آن را با اکبر، اولاد ذکور شيخ محمدباقر نجفي بزرگ قرار داد. هماکنون که در سال 1346 شمسي است و چهل سال تمام از فوت آن بزرگ مرد ميگذرد توليت موقوفات وسيه او با حضرت آيهًْالله حاج شيخ مهدي نجفي سلمهالله ميباشد و به نحو شايسته به امور خيريه ميرسيد. حاج آقا نورالله گاهي بر مقتضاي حال اشعاري ميسروده از آن جمله ماده تاريخ مسجد رکنالملک (ميرزا سليمان خان) است که مدت مديدي نايبالحکومه اصفهان بود.
سر برون آورد نور و بهر تاريخش سرود از سليمان شد بناي مسجداقصي متين
(پايان قسمت نقل شده از کتاب رجال معروف علم و ادب اصفهان نگارش دکتر محمدباقر کتابي)
* * *
ابراهيم صفائي در جزوه رهبران مشروطه شرحي نوشته به نام «بيوگرافي شيخ نورالله» اصفهاني که قسمتهائي از آن در زير نقل ميشود:
... وقتي مقصود مشروطهخواهان واقعي حاصل شد حاج شيخ نورالله آماده بود براي افتتاج مجلس به اتفاق نمايندگان انجمن به طهران برود و قرار بود با حضور روحانيان و نمايندگان مجاهدان آذربايجان و خراسان و اصفهان و گيلان جشن افتتاح مجلس در خدمت شاه برپا شود، ولي سردار اسعد از سوئي و سپهدار از سوي ديگر با همراهانشان شتابزده براي تسخير طهران حرکت کردند. ثقهًْالاسلام تبريزي در يادداشتهاي خود به اين مطلب اشاره کرده و حرکت سردار اسعد و سپهدار را صريحا به تحريک انگليسها دانسته است. 2
بهرحال حاج شيخ نورالله مدتي تماشاچي اوضاع سياسي کشور بود، در انتخابات دوره دوم او به عنوان روحاني طراز اول به نمايندگي مجلس انتخاب شد3 ولي به مجلس نرفت زيرا با توافقي که بر اثر قرارداد 1907 بين روس و انگليس در کار ايران شده بود و با قيافهاي که از دولت و مجلس ميديد از پيشرفت مشروطه مأيوس بود.
استقرار مشروطه دوم نه تنها حاج شيخ نورالله را مأيوس کرد بلکه مردمي که به فرمان او فداکاري کرده و در مسجدنو بازار هر شب اقتداي به وي نموده مواعظ او را اطاعت ميکردند و به او «شاه نورالله» ميگفتند، با استقرار مشروطه دوم و ترکتازي ايادي فاتحان طهران و تحمل تعديات سردار اشجعها از کرده خود پشيمان بودند، عاقبت حاج شيخ نورالله عازم عتبات گرديد و بيش از پنج سال در حوزه علمي نجف ميزيست و به مطالعه در تاريخ و معارف اسلامي سرگرم بود.
بازگشت به ايران
جنگ جهاني اول که آغاز شد مليون ايران نيروئي تازه گرفتند و به اميد رهائي از تعديات و مظالم ديرين روس و انگليس افکار بسيج شد و طبعا طرفدار پيروزي آلمانها بودند زيرا گفتهاند «دشمن دشمن دوست است».
هنوز جنگ به مرزهاي ايران نرسيده بود که هيجان عمومي و افکار ضدانگليسي و ضدروسي در شهرهاي بزرگ ايران پديد آمد. اصفهان هم يکي از آن مراکز بود؛ حاج شيخ نورالله بواسطه مرگ برادرش آقانجفي و بدعوت جمعي از آزاديخواهان اصفهان در اواخر سال 1332 به اصفهان بازگشت.
تأثير ورود شيخ نورالله در آن زمان به حدي بود که وحيد دستگردي که خود از آزاديخواهان اصفهان بوده نوشته است:
«آزاديخواهان اصفهان حاج آقا نورالله را پناه آزادي و کعبه آمال ملي ميدانستند و رجعت او روحي تازه در اجسام دميد و انقلابي جديد در اصفهان پديد آورد.» 4
همين که جنگ به داخل ايران کشيده شد و فعاليتهاي مخالفان انگليس و روس عملي گرديد و در مجلس شوراي ملي، در طهران و در شيراز و اصفهان، آزاديخواهان کميتههاي مختلف تشکيل دادند، به حمايت دولت اسلامي عثماني فتواي جهاد در برابر انگليس و روس از طرف مراجع تقليد شيعه صادر شد و هيجان افکار شديدتر گرديد. بطوريکه سرادوارد گري در دوم سپتامبر 1915 در مجلس عوام گفت:
«آلمانها ميخواهند ايران را وارد جنگ نمايند» 5 همينطور هم بود افکار عمومي چنين ميخواست. مستوفي قرارداد محرمانه با آلمانها بست و تصميم به تغيير پايتخت گرفت ولي موفق نشد.
روس و انگليس بوسيله ژرژ بوکانان سفير انگليس و سازانوف وزيرخارجه روسيه در 20 نوامبر 1915 (11 محرم 1334) قرارداد محرمانهاي براي تقسيم ايران بعد از جنگ تنظيم کردند و منطقه بيطرف قرارداد 1907 را هم از ميان برداشتند. 6
وقتي کميته دفاع ملي در قم تشکيل شد، حاج شيخ نورالله درصدد بود که از تمام کميتههاي دفاعي ميهن خواهان که در شيراز و اصفهان و نقاط ديگر جنوبي ايران بودند مرکزيتي در اصفهان بوجود بياورد، او در 12 محرم اين تلگرام را به کميته دفاع ملي قم مخابره کرد:
خدمت حضرات آقايان عظام کرام حاضرين تلگرافخانه دامت تأييداتهم سلام ميرسانيم. مقاصد اسلاميه معلوم در اين جا با اتحاد تمام مشغول تهيه قوه دفاعيه و جمعآوري اعانه هستيم. امري که به نظر داعيان کمال اهميت دارد اتحاد حقيقي احزاب و احتراز از هرگونه اختلاف کلمه حتي مستبد و مشروطه است. اقدامات لازمه از آن ذواهًْشريفه تقاضا مينمائيم و اخبار صحيحه طهران و اقدامات دولت و حرکات همسايگان را مترصد هستيم، مقصود اهم تعيين تکليف و سلوک عمومي اصفهان و تمام بلاد جنوب ميباشد که متحدا مشغول حفظ حوزه اسلام بوده باشيم صريحا مرقوم فرمائيد. شيخ نورالله، شيخ جمالالدين، امينالتجار، اعتمادالتجار، و ساير علما و تجار و اعيان و اصناف.
شيخ نورالله جدا به اقدامات پرداخت، ابوالقاسم خان فرزند دلاور ضرغامالسلطنه و فتحعليخان (سردار معظم) بختياري و عليرضاخان بهادرالسلطنه و خليل خان برادر ابوالقاسم خان با پانصد سوار مسلح بختياري بدعوت شيخ نورالله به اصفهان آمدند. وقتي خبر حمله روسها به قم منتشر شد و بعضي از مجاهدان به سمت اصفهان حرکت کردند، حاج شيخ نورالله جمعي سوار مسلح بسرکردگي سردار گزي و شکرالله خان لنباني براي حفاظت و استقبال آنان به کاشان فرستاد. در ميان اين کوچندگان شخصيتهائي چون مشارالدوله، معاضدالسلطنه، ميرزا قاسمخان صوراسرافيل و ميرزا سليمان خان ميکده و عزالممالک اردلان بودند، حاج شيخ نورالله هر روز عصر در عمارت تلگرافخانه حاضر ميشد و به طهران مخابرات حضوري ميکرد و براي آزاديخواهاني که در آنجا مجتمع بودند خطابههاي مؤثر ايراد مينمود.
يکي از کارهاي شيخ نورالله اين بود که با جمعآوري اعانه گارد ملي ترتيب داد و علنا مردم را به همکاري با آلمان و عثماني و مخالفت با روس و انگليس تشويق ميکرد. حتي دستور داد، مأموران انگليسي را از تلگرافخانه هند و اروپ و ساير موسساتي که داشتند بيرون کشيدند و به جاي آنان مأموران ايراني گماشتند.
انعکاس اين اخبار و ضرب و شتم مأموران روسي و انگليسي در اصفهان فرمانفرما را که بعد از مستوفي رئيسالوزراء شده بود نگران ساخت و ضمن تلگراف به سردار اشجع حاکم اصفهان دستور داد حاج شيخ نورالله را ملاقات و تهديد کند و از عواقب تحريکات عليه روس و انگليس برحذر نمايد.
شيخ نورالله پيغام رئيسالوزراء را با بياعتنائي تلقي کرد و چون قشون روس رو به اصفهان در حرکت بود به فرمانفرما تلگراف کرده خاطرنشان ساخت که «به وسائل مقتضي ژنرال باراتف فرمانده قواي روس را از اعزام قوا به اصفهان باز دارد والا بوخامت اوضاع خواهد افزود». در همين اوقات که خطر آمدن قواي روس در پيش بود اصفهان به سرعت مجهز ميشد.
بانک شاهنشاهي اصفهان به دست مجاهدان افتاده و موجودي آن نيز صرف تجهيز افراد داوطلب شد، حتي دانشآموزان در نيروي ملي شرکت داشتند و موجي از احساسات پاک ميهن خواهي و غرور ملي همهجا را فرا گرفته بود. در مساجد، در منابر، در مدارس و در تکايا، در تريبون مجامع ادبي و سياسي مردم منکوب شدن روس و انگليس و نجات ايران را از خداي متعال مسئلت ميکردند و يکديگر را براي شرکت در دفاع از ميهن و پيکار ملي دعوت مينمودند.