مظفر نامدار طالشاني
حاجآقا نورالله، در تاريخ معاصر ايران مظهر روشن مبارزات مقدس ملت ايران براي دستيابي به استقلال، آزادي و نظام مبتني بر عدالت اسلامي است که سرانجام، جان خود را فداي آزاديخواهي ملت ايران کرد. اما جفاي تاريخي که از ديرباز تاکنون گريبانگير برجستگان ملي ما بوده است امثال حاج آقا نورالله را هم بينصيب نگذاشته است. هم نهضت سياسي ـ اجتماعي حاجآقا نورالله در اصفهان و هم آثار نظري او درباره بنيادهاي فلسفه سياسي اسلام (به ويژه در رساله مقيم و مسافر) در زمره بزرگترين پديدههاي علمي و عملي تاريخ سياسي عصر مشروطه است که متأسفانه در سير تاريخنگاري معاصر ايران مورد غفلت و کوتاهي قرار گرفته است اين مقاله به بهانه چهارم ديماه سالگرد شهادت آن اسوه تاريخي به بازشناسي بنيادهاي نظريه سياسي او پرداخته است که قسمت اول آن تقديم علاقهمندان ميشود.
حاجآقا نورالله، غيرت اسلام و شوکت ايران (مقدمه)
حاجآقا نورالله غرب را ميشناخت بيآنکه آن را به ديده ستايش بنگرد. حاجآقا نورالله ميگفت: «نه مذهب استدلالي اگوست کنت و نه ايدهآليسم آلمان و نه مکانيسم انگلوساکسنها، تشنگي روح ايراني را سيراب نميکند.» (موريس پرتو مستشرق فرانسوي) 1 گرايشهاي ديني در انقلاب مشروطيت ايران اگرچه از جنبه سياسي تحت تأثير رهبريهاي مرحوم آخوند خراساني است، اما از جهت نظري و تئوريک تحت تأثير متفکريني چون ميرزاي نائيني، حاج شيخ فضلالله نوري و حاجآقا نورالله اصفهاني است. تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران در عصر مشروطيت به دلايل زيادي به گونهاي با افکار و انديشههاي دو متفکر بزرگ اين گرايشها، يعني شهيد شيخ فضلالله نوري و ميرزاي نائيني کم و بيش آشناست؛ اما با وجود اهميت افکار و انديشههاي حاجآقا نورالله اصفهاني در شکلگيري ارکان و عناصر اساسي نظريه مشروطه مشروعه، متأسفانه تاريخنگاريهاي معاصر، جفاي غيرقابل بخششي را نسبت به اين متفکر مرتکب شدهاند.
او در گستره وسيعي از افق تحولات سياسي ايران، از دوران جنبش تحريم تا حکومت ديکتاتوري رضاخان، تجسم بارز مبارزات ملت ايران براي رسيدن به استقلال، آزادي و نظام سياسي مبتني بر باورها و اعتقادات ديني بود. در پايان اين مبارزه شورانگيز، عارفانه جان شيرينش را فداي آزاديخواهي ملت ايران کرد. آنچنان از تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران حذف شد که به جرأت ميتوان ادعا کرد اگر به برکت پيروزي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران نبود، شايد نسل حاضر و نسلهاي آينده ايران ديگر هيچگاه نام و يادي به نام حاجآقا نورالله اصفهاني نميشنيدند.
گرانقدرترين اثري که غبار غربت را از چهره اين عالم مجاهد تا حدودي زدود، کتاب محققانه «انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهاني» نوشته محقق تواناي تاريخ معاصر ايران آقاي دکتر موسي نجفي است؛ اما وسعت افکار بلند و روح آزاديخواه اين عالم متفکر گستردهتر از آن است که با يک يا دو اثر، حق مبارزات او را در تأسيس نظام مردمسالار ديني و مبارزه با مظاهر استيلاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي تفکر غربي و از همه مهمترحذف نظام استبدادي از تاريخ ايران، بتوان ادا کرد.
قبل از اثر ذکر شده، مرحوم حسين مکي هم در جلد چهار تاريخ بيست ساله ايران2 با اختصاص صفحاتي به نقش تعيينکننده حاجآقا نورالله، در مقابله با استبداد مطلقه مدرن رضاشاه، تلاش کرده بود ياد فراموش شده او را در سه دوره پرتلاطم و سرنوشتساز تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران زنده نگه دارد؛ اما سلطه جريان غربگرايي بر تار و پود نوشتههاي تاريخي ايران در عصر مشروطه، و سرمستي اين جريان از کسب امتياز انحصاري تاريخنگاري براي نسلهاي آينده، جرأت و جسارت انديشه کردن خارج از چارچوبهاي از پيش تعيين شده و ابطالناپذير را زنده کرد. تا اغلب مورخين، در سايه اسطورهها و اساطير نظام شاهنشاهي به پيشينه تاريخي و تکريم و تقديس نظام استبدادي مطلقه مدرن بپردازند و کساني که خارج از اين چارچوب فکر ميکنند، يا لب فرو بندند و يا قلم بشکنند.
قبل از حسين مکي، مرحوم سيد اسدالله رسا روزنامهنگار مبارز و مقطوعالنسل شده استبداد رضاخاني، پس از سقوط ديکتاتوري بيست ساله، در سال 1324ه . ش در روزنامه عرفان اصفهان، بخشي از خاطرات خود درباره جنبش بيدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهاني را به رشته تحرير درميآورد. 3 او تحت عنوان «حاجآقا نورالله، روحاني بزرگ اسلام و ايران را چطور کشتند؟» مدعي ميشود براي اينکه تاريخ، تاريک نماند، هر حقيقتي به پايان نرسد و چاپلوسان حقيقت حوادث تاريخي را به گونهاي ديگر ترسيم نکنند، سياه را سپيد، ستمگر را عادل، نادان را دانشمند، دانا و خائن را خدمتگزار و خادم معرفي نکنند و نويسندگان و شعراي درباري به خيال جلب رضايت عناصر قدرت و ارباب اقتدار و ايجاد هرج و مرج تاريخي و بوسه بر رکاب قزل ارسلانها، وارونهنويسي تاريخي نکنند، موضوع قتل تأثرخيز مرحوم آيتالله حاجآقا نورالله را (که از نظر او پس از مرحوم مدرس مقام دومين شخص ممتاز سياسي و روحاني شهرستان کهنسال و تاريخي اصفهان و ايران را داراست) به رشته تحرير درآورده است.
پس از تلاشهاي مرحوم رسا و مرحوم حسين مکي تا عصر انقلاب اسلامي، جامعه ايران از درک بخش مهمي از تاريخ خود محروم شد. هم از اين رو و هم به دليل اهميت انقلاب مشروطه در پيشينه تاريخي تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر، در افکار و انديشههاي سياسي او کنکاشي خواهيم کرد. بخش مهمي از اين افکار به صورت مدون در رساله سياسي، اجتماعي مکالمات مقيم و مسافر آن مرحوم در اختيار است.
رساله مکالمات مقيم و مسافر که در اوج مجادلات فقهي، کلامي، سياسي موج دوم انقلاب مشروطه نوشته شده است، از اين جنبه اهميت دارد که پيشينههاي تاريخي و تفکرات سياسي مجتهدان شيعه را در تأسيس يک نظام سياسي مبتني بر شريعت در دوران معاصر، به خوبي نشان ميدهد. رساله و افکار مرحوم حاجآقا نورالله اصفهاني در کنار دهها رساله سياسي ديگر، بخشي از تلاشهاي فکري متفکران مسلمان در مبارزه با نظام استبدادي و رژيم شاهنشاهي است و براي تأسيس يک نظام سياسي مبتني بر باورها و اعتقادات مردم ايران مفيد واقع بوده است.
اهميت اين رساله وقتي بيشتر آشکار ميشود که متوجه باشيم در همين دوران، مبارزات فکري و سياسي جريانهاي داخل انقلاب مشروطه توجيهات متضاد و متناقضي از مفهوم تجدد و ترقي، آزادي و برابري، عدالت و مساوات و دهها مفهوم ديگر به جامعه القا ميکردند.
در يک طرف جرياني قرار داشت که وابسته به نظام قبيلهاي، اشرافي و استبدادي قاجاريه بوده و به عنوان فرزندان خوانين، اربابان ايالتي، کارگزاران حکومتي، سفرا، خاندانهاي اليگارشيک و کساني که ارکان نظام قاجاريه را اداره ميکردند، نزديک به چند دهه، تجدد و ترقي ايران را مترادف با گسستن از فرهنگ ديني و تعطيلي عقل ايراني در مقابل مصنوعات عقل فرنگي ميدانستند. آنها معتقد بودند ايران و ايراني براي رسيدن به تجدد و ترقي بايد دربست خود را تسليم آداب و عادات فرنگي کند.
در انديشهها و باورهاي اين جريان، نظام مشروطه فرزند روحاني انگلستان بوده و بايد چشم مردم ايران به جزيره بريتانياي کبير دوخته شود و به ياد آن مهربانيهاي سابقه، منتظر معاونت آن ملت نجيب و آن دولت ليبرال باشند4 تا کي گوشهچشمي نشان داده و در «سفارتخانهها و کونسولگريهاي انگليس در ايران که يک قطعه خاک آزاد بودند، سنگ اساس حريت ايران گذاشته شد و ملت ايران را تا روز قيامت زير منت تاريخي خود ببرد مشروطيت را فرزند روحاني خود قرار دهد».5
مروجان اين گرايش معتقد بودند: «مشروطيت را در جاهاي ديگر دنيا با زحمات چندين ساله اختراح کردند و اگر قرار باشد هر چيز اختراعي را از مأخذش بگيريم، بايد با تمام جزئيات و آلات آن برداريم و گرنه کارآمد نخواهد بود. 6 لذا دخالت عقل ايراني را در اساس و ارکان نظامي که امتحان خودش را در جاهاي ديگر دنيا پس داده بود، جايز نميدانستند.
در رأس اين جريا و پيشينههاي تاريخي آن افرادي چون آخوندزاده، ميرزا ملکمخان، ميرزا آقاخان کرماني، و بعدها در انقلاب مشروطه کساني چون تقيزاده، دولتآبادي، سيد جمال واعظاصفهاني، ميرزا نصرالله ملکالمتکلمين و بخش اعظمي از درباريان اروپا رفته، روزنامهنگاران، سفرا و فرستادگان حکومت قاجاري به اروپا، کارگزاران، خوانين بزرگ و ذينفوذ در ولايات و ايالات و فرنگيمابان آن دوره قرار دارند. اينها بعدها پيکره اصلي رژيم مشروطه در پايان دوره قاجاريه و رژيم پهلوي را تشکيل ميدادند. و اين، همان جرياني است که دستاوردهاي انقلاب مشروطه را تقديم نظام استبدادي مطلقه مدرن رضاخاني کرد.
در مقابل اين جريان، گروهي ديگر از متفکران مسلمان قرار داشتند که معتقد بودند: «مشروطه لباسي است به قامت فرنگستان دوخته که اغلب، طبيعي مذهب و خارج از قانون الهي و کتاب آسماني هستند. اين فرقه از فرنگيان که سپاس دين آيين ندارند. قهرا و بالضروره ناگزير از تأسيس... قانوني خواهند بود که اساس مملکتداري و سياستگذاري و تنظيمات ملکيه و انتظامات کليه و حفظ حقوق و نفوسشان، تحت آن قانون... باشند؛ والا حيات و زندگاني صورت نبندد بلکه مجبور از مشروطيت نيز خواهند بود. چرا که قانونشان و امر به احکام الهي و تبليغ شخص مقدس رسالت پناهي نيست».7
لذا معتقد بودند که پذيرش چنين مشروطهاي در ايران و بازتابي جز گسست نظام فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران نداشته و نتايج مطلوبي به بار نخواهد آورد. در رأس اين جريان مرحوم حاج شيخ فضلالله نوري قرار داشت.
شيخ فضلالله جديترين نقاد انديشه مدرن و نظام سياسي مشروطه در تاريخ تفکر دوران معاصر ايران است، معتقد بود که آزادي، استقلال، رشد و ترقي فقط در سايه اجراي احکام ديني که ريشه در اعتقادات، باورها و عادات مردم داشت، ممکن است. او نه تنها تعطيلي عقل ايراني و تسليم مطلق در برابر محصولات عقل فرنگي را خارج از دايره انصاف ميديد، بلکه به دنبال اين بود که با تفسير سياسي شريعت، يک روايت کاملاً ديني از انقلاب مردم ايران ارائه دهد.
مرحوم شيخ فضلالله نوري و جريان همراه او، معتقد بودند که انقلاب ايران يک انقلاب ديني و به «کوشش علماي اسلام و نواب عام امام زمان به وجود آمده است. بنابراين ممکن نيست که آثار پارلمنت پاريس و انگليس بر آن مرتبت شود و قانون آزادي عقايد... و تغيير شرايع و احکام را از آن گرفت».8
از ديدگاه او به دليل فقدان ريشه تاريخي در غذاي مشروطه اروپا دردي است بيدوا و جراحتي است فوق جراح9 لذا او چنين نظامي را افسد بر نظام فاسد شاهنشاهي ميدانست. به عبارت ديگر مرحوم شيخ فضلالله نوري نظام مشروطه را نظام استعمارياي ميديد که از ديگ پلوي سفارت انگليس بيرون آمده بود و در آن شرايط جامعه ايران، خطرناکتر از يک نظام استبدادي بود. بنابراين او نظام مشروطه را نظام افسد، و نظام شاهنشاهي را نظام فاسد ميدانست و مدعي بود که به دليل شرايط خاص تاريخي ايران، تبديل يک نظام فاسد به يک نظام افسد به هيچوجه عاقلانه نيست.
نبايد تصور کرد که اين جريان با انقلاب مشروطه مخالف بود، بلکه از ديدگاه آنها آنچه به نام نظام مشروطه داشت جايگزين نظام استبدادي قاجاريه ميشد، چيزي نبود که خواست عمومي مردم مسلمان ايران و تأمينکننده آرزوهاي جامعه ايراني در آن شرايط حساس باشد. مرحوم شيخ و جريان وابسته به او در تفسير تاريخي خودشان بين انقلاب که مرحله از همپاشي نظم کهنه و نظام انقلابي که تأسيس نظم جديد بود، تفاوت قائل بودند. آنها با از همپاشي نظام کهنه نه تنها مخالفتي نداشتند، بلکه خود از رهبران انقلاب بودند. با اين حال اعتقاد داشتند که نظم جديد بايد مبتني بر باورها و ارزشهاي پذيرفته شده جامعه باشد. و چون نظام مشروطه را مغاير با اين ارزشها ميديدند، معتقد بودند که از همپاشي نظم کهنه و جايگزيني اين نظام جديد، دفع فاسد به افسد است. در هر صورت مرحوم شيخ فضلالله با دلائلي که ذکر شد، به نقد ارکان نظام مشرطه پرداخت و در اين نقد، جرياني را پايهريزي کرد که در تاريخ به جريان مشروعه شهرت دارد.
در کنار اين دو جريان يعني مشروطهخواهان فرنگيمآب و مشروطهخواهان شريعتگرا، جريان سومي داريم که از اساس راه وسطي ميان دو جريان غربگرا و شريعتگرا بودند. در رأس اين جريان مرحوم آخوندخراساني قرار داشت که تحکيم نظام مشروطه مديون حمايتها و رهبريهاي اوست. انقلاب مشروطه در کنار رهبريهاي سياسي آخوندخراساني دو نظريهپرداز برجسته ديگر هم دارد. يکي مرحوم ميرزاي نائيني و ديگري حاجآقا نورالله اصفهاني است. نقش اين دو نظريهپرداز از حيث سياسي يکسان نيست، زيرا در آن دوران مرحوم ميرزاي نائيني در حلقه ياران آخوندخراساني وزنه سياسي مطرحي نبود، ولي بعدها يکي از فقهاي بزرگ ايران ميشود؛ اما حاجآقا نورالله اصفهاني عالم جاافتادهاي است که کولهبار سالها مبارزه سياسي، اجتماعي و اقتصادي ــ از جنبش تحريم ميرزاي شيرازي تا انقلاب مشروطه ــ را در يکي از مراکز سياسي فرهنگي ايران يعني اصفهان برعهده دارد. بررسي جريان سوم، و نقش حاجآقا نورالله از اين جنبه اهميت دارد که نظام پيشنهادي آنها براي انقلاب مشروطه نه يک نظام مشروطه فرنگي است و نه يک نظام مبتني بر حاکميت فقها در کليه ارکان يک نظام سياسي. نظام پيشنهادي اين جريان يک نظام قدر مقدور در عصر غيبت است. اين نظام معروف به نظام مشروطه مشروعه است. نظام قدر مقدور يا مشروطه مشروعه، نوعي تلاش براي همسازي دستاوردهاي سياسي غرب با شريعت اسلامي است. اينکه اين نظام تا چه حد توانست در جامعه ايران تحقق پيدا کند، چندان مورد مجادله اين مقاله نيست. آنچه که اهميت دارد ارکان نظام مشروطه مشروعه به عنوان يکي از پيشينههاي تاريخي نظام جمهوري اسلامي و نقش حاجآقا نورالله در نظريهپردازي اين نظام است.
حاجآقا نورالله و «نظريه دولت قدر مقدور» و نظام مشروطه مشروعه
بخش اعظمي از افکار و انديشههاي نظريه «دولت قدر و مقدور» و نظام مشروطه مشروعه را بايد در دو رساله سياسي عصر مشروطه جست و جو کرد. يکي رساله «تنبيهالامه و تنزيهالمله» ميرزاي نائيني و ديگري رساله مکالمات «مقيم و مسافر» حاجآقا نورالله اصفهاني. اگرچه در تاريخ معاصر ايران به رساله مکالمات مقيم و مسافر توجه زيادي نشد و مورخين، رساله ميرزاي نائيني را اولين تلاش علمي و منسجم فقهاي شيعه در حوزه سياست دانستهاند، اما به جرأت ميتوان ادعا کرد که رساله مکالمات مقيم و مسافر حاجآقا نورالله از زواياي سياسي و اجتماعي، مزيتهايي بر کتاب تنبيهالامه و تنزيهالمله دارد که ضرورت بازشناسي آن به غناي پيشينه تاريخي حکومت ديني در ايران ميافزايد:
1. تقدم تاريخي: تاريخ نگارش و چاپ رساله مکالمات مقيم و مسافر بر اساس، شواهد تاريخي بر رساله تنبيهالامه... تقدم دارد. رساله مکالمات با توجه به مفاد آن، در ماه محرم سال 1327ه . ق به نگارش درآمد و در همين ماه نيز به چاپ رسيد و در اختيار مردم قرار گرفت. در حالي که رساله تنبيهالامه در ماه ربيعالاول سال 1327ه . ق به نگارش درآمد و ما اطلاع دقيقي نداريم که آيا در همان ماه يا ماههاي بعد از زير چاپ خارج شد يا خير.
2. سادهنويسي: زبان مقاله تنبيهالامه زباني ثقيل و پر از تکلف است و فهم آن جز براي اهل علم و اهل فن براي مردم عامي بسيار مشکل است. در حالي که رساله مکالمات مقيم و مسافر به زبان فارسي سليس و ساده و عامهفهم نوشته شده است.
3. استعاره زباني جذاب: استعاره زباني رساله تنبيهالامه، مبتني بر استعارات فقهي و کلامي، پيچيده و سنگين است و خوانند به راحتي از پس فهم اين زبان و رابطه با متن برنميآيد. در حالي که ادبيات و استعارات زبان رساله مکالمات مقيم و مسافر، مبتني بر ادبيات و استعارات داستاني و جذاب و خارج از تکلفات ادبي است و خواننده به راحتي با متن رابطه برقرار ميکند.
4. حضور تاريخي در مجادلات سياسي: نويسنده رساله مکالمات مقيم و مسافر شخصيتي است که سالها در کوران مبارزات سياسي ايران حضور فعالي داشته و به صورت مستقيم با افکار و انديشههاي متناقض و مجادلات فقهي، کلامي، سياسي از يک طرف و تنشهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي موجود در ايران آن دوره از طرف ديگر آشناست. در حالي که نويسنده کتاب تنبيهالامه نه تنها در ضميمههاي سياسي، اجتماعي ايران حضر مستقيم ندارد، بلکه سالهاست از صحنه اجتماعي و تحولات فرهنگي ايران نيز خارج شده است. بنابراين ما در رساله حاجآقا نورالله با مباحث عينيتري سر و کار داريم. يعني نظام قدر مقدور حاجآقا نورالله يک نظام عيني و حقيقي است ذهني و انضمامي نيست، مبتني بر تحولاتي است که او آن را از نزديک لمس ميکند.
با اين تفاصيل ميتوان گفت که اهميت حاجآقا نورالله و افکار و انديشههاي وي از آن جنبه نيست که او مانند ميرزاي نائيني رسالهاي در دفاع از نظام مشروطه مشروعه يا دولت قدر مقدور نوشته است، زيرا در اين دوره دهها رساله در دفاع از مشروطيت يا مخالفت با آن نوشته و ميتوان گفت که انقلاب مشروطه از اين جنبه با توجه به شرايط فکري، سطح سواد اجتماعي، بافت سياسي و فرهنگي جامعه و از همه مهمتر وضعيت نامناسب صنعت چاپ در نوع خود بينظر است.
آيتالله حاجآقا نورالله اصفهاني از آن جنبه اهميت دارد که به عنوان مجتهدي مسلم و فقيهي سياستمدار با سالها تجربه سياسي، ارکان و عناصر يک نظام سياسي مبتني بر شريعت را نوشته و با نگاهي فيلسوفانه و جامعهشناسانه ساخت و بافت جامعه و نظام استبدادي را موشکافانه نقادي کرده است.