ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » نامة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

نامة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق  

 

و اما راجع به توصيه، خاطره‏اي به يادم آمد كه بايد با وجود طول كلام بنويسم. همسر من نتيجة شادروان ميرزا حسن مستوفي‏الممالك است، 46 سال پيش كه براي ازدواج به ايران رفته بوديم مادربزرگش دختر مستوفي‏الممالك براي من تعريف كردند كه دكتر مصدق از اروپا چون مدرك تحصيلي نداشت از آقا (يعني مستوفي‏الممالك) كه عموزاده‏اش بود خواست كه بنويسد دكتر مصدق از طرف دولت براي دو سال به اروپا آمده و بايد در اين مدت كارش را تمام كرده برگردد. اتفاقا اين جريان را سالها بعد در خاطرات دكتر مصدق به قلم خودشان خواندم كه با اين مدرك وارد دانشگاه به عنوان مستمع آزاد شده و بعد در سويس گفته‏اند كه من از دانشگاه پاريس مي‏آيم و درست بدون مدرك نام‏نويسي فرموده و دكتراي حقوق گرفته‏اند! آقاي پروفسور امين، اين هم توصيه است و هم دروغ است؛ ولي چون آقاي دكتر مصدق مرتكب آن شده‏اند صمُ بكمٌ! اگر كافي نيست از اخاذي‏هاي مرحوم احمد مصدق هم در راه‏آهن ايران برايتان بنويسم ولي برخلاف فرمايش شما من بغض شخصي از دكتر مصدق ندارم و آن مرحوم مرا از خيلي از طرفدارانش بيشتر دوست داشتند و اگر بازهم تصور مي‏فرماييد كه جعل و دروغگويي مي‏كنم اصل نامه‏هاي شخصي ايشان را به خودم برايتان بفرستم اگر حمل به خودستايي نگردد.

    
در جايي ديگر، مطلب را به فلسفه كشانده امّا قياس مع‏الفارق فرموده‏ايد؛ آنجا كه مي‏نويسيد به علاوه، جدا شدن آيت‏الله كاشاني(!) از دكتر مصدق در تحليل نهايي به اين دليل بود كه به‏رغم وجوه اشتراك و آرمانهاي ضد استعماري مشترك با ايشان، هويت آيت‏الله كاشاني بالضروره يك هويت ديني متعلق به جامعة روحاني و اهل شريعت است ولي هويت دكتر مصدق ضرورتا يك هويت مدني، سياسي، ديواني متعلق به جامعة مدني است. براي همين هم لابد هميشه پشت قرآن امضاء مي‏كرد يا براي قسم به مجلس و سر مزار سي‏ام تيريها مي‏رفت و در نهايت آن روابط با هم قابل جمع هستند. آقاي محترم راست مي‏گوييد اشتباه بزرگ آيت‏الله كاشاني همين بود كه به خاطر دست باز گذاردن دكتر مصدق روحانيان را ازخود رنجاند و به اجراي امور مذهبي در دولت دكتر مصدق تأكيد نكرد چنانكه امام(ره) در مصاحبة پاريس خودشان فرمودند: من به كاشاني نوشتم كه در امور ديني اقداماتي بكنند يا نتوانستند يا نخواستند.
    
بله، آيت‏الله كاشاني مي‏گفت اگر ما ريشه را كه استعمار انگليس است قطع كنيم شاخ و برگهايش خشك مي‏شوند و در اين مقطع مبارزه با خارجي، بايد همة نيروها را در يك جهت متمركز نمود. آقاي پروفسور، اين عقيدة شخصي بود كه شما به او هويت شريعتي داده‏ايد ولي دكتر مصدق با هويت مدني براي وجاهت خودش همه را به جان هم انداخت. تمام مدت با حكومت نظامي، با سلب اختيارات يك سال و نيم از مجلس، با تصويب قوانيني مانند سهم كشاورزان و قانون امنيت اجتماعي و بالاخره تعطيل مجلس و راهگشايي براي انجام بركناري به اصطلاح كودتايي خود و آخر الامر تبريك به زاهدي در جلسات دادگاه با دوربينهاي عكاسي و فيلمبرداري و تلويزيون و بدبختي ملت و بدنام كردن بهترين و مبارزترين مردان صف اوّل مبارزه و برخلاف فرمايش جناب‏عالي اگر خاطرات اطرافيان دكتر مصدق را بخوانيد هيچ‏كس روز 28 مرداد فكر ملت نبود بلكه به فكر جان عزيزشان بودند و آنقدر خود را از ملت بيشتر دوست داشتند كه حتي دكتر مصدق از چند نردبان و ديوار بالا و پايين رفتند و ابدا حالشان بد نشد و مي‏خواهم بگويم، به قول آقاي ايرج افشار، غش نفرمودند و همان آقاي يان ريشارد كه در نوشته «آيت‏الله كاشاني راهگشاي انقلاب اسلامي است» مي‏نويسد: «با وجود همة محبتي كه انسان نسبت به دكتر مصدق دارد نمي‏تواند از اين حقيقت بگذرد كه ايشان در 28 مرداد قدمي عليه كودتا بر نداشتند.» و مهندس زيرك‏زاده مي‏نويسد: «من هنوز روز 28 مرداد صبح صداي دكتر فاطمي در گوشم طنين‏انداز است كه از پله‏هاي منزل مصدق پايين مي‏آمد و مي‏گفت اين پيرمرد همة ما را به كشتن خواهد داد» و به خود من در عصر 27 مرداد گفتند: «گول توده‏اي‏ها را نخوريد؛ اين حرف توده‏ايهاست.»
    
آقاي پروفسور، اين كاغذ كاشاني به دكتر مصدق در مقابل مدارك و اسنادي كه نشان‏دهندة نقشة ماهرانة دكتر مصدق براي كنار رفتن با حفظ وجاهت ايشان بوده ديگر قديمي و كهنه شده است. عصبانيت شما نسبت به من و توهين شما به من اثر اين همه مدارك داخلي و خارجي را محو نمي‏كند.
    
شادروان دكتر مصدق يكي از بزرگ‏ترين سياستمداران و به نظر من سياستمدار منحصر به فرد ايران بود كه با نقشه‏هاي ماهرانه‏اش در 28 مرداد حزب توده واحزاب طرفدارش و همة مردم را چنان خواب كرد كه در آن روز از آنها كه در سي‏ام تير به فرمان كاشاني به خيابانها ريختند و با خون خودشان نوشتند: يا مرگ يا مصدق و جان دادند حتي يك نفر زنده باد مصدق نگفت. باش تا صبح دولتت بدمد ــ كاين هنوز از نتايج سحر است!
    
در آخر مقاله‏تان مرقوم فرموده‏ايد كه مطلبي را مي‏نويسم كه دكتر هومن معاون سابق وزارت دربار و ... براي من تعريف كرده و در جاي ديگر چاپ نشده است. متأسفانه بايد بنويسم كه در جلد پنجم كتاب سياه نوشتة مكي در صفحة 21 چاپ و مرحوم كوثر استاندار نبودند بلكه فرماندار بودند و در آن واقعه به گزارش رسمي 11 نفر مقتول و 40 نفر زخمي شده بودند.
    
شما نوشته‏ايد حمله‏كنندگان از مخالفان دكتر مصدق در حالي كه مردم قطعا تلگراف و اظهار داشته بودند انجمن انتخابات يك طرفه است و احتمال خطر زياد است و دكتر مصدق وقعي به دو صفحه تلگراف و 15 صفحه امضا نگذاشتند و حتي رنجه و زحمت تلفني از طرف وزير كشورشان به خودشان ندادند و فقط فرمودند بازي اشكنك دارد و شما آن را به فداكاري و از جان گذشتگي تعبير مي‏كنيد. در حالي كه رئيس دولت مسئول حفظ جان اتباع خود است و با وجودي كه قبلاً از جريان زابل اطلاع داشتند قدمي برنداشتند كه براي جان مردم هم ارزشي قائل نيستند. واي بر ما. اين هم تصديق صحت نامة كاشاني؛ آفرين. من قصدم مخالفت با شادروان دكتر مصدق نبود، فقط پاسخ شما را دادم. اين هم سند حقانيت من كه از غير تهيه گرديده است.
 
سالها پس از 28 مرداد 1332، بعضي‏ها كه سعي دارند خود را ادامه‏دهندة راه دكتر مصدق بشناسانند و بدين‏منظور مي‏كوشند اشتباهات و كجرويهاي مصدق را پرده‏پوشي كنند و براي هر اشتباه او عذري و بهانه‏اي بتراشند در توجيه‏نامة هشداردهنده و افشاگرانة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق در روز 27 مرداد 1332، چون هيچ عذري نمي‏يابند ادعا مي‏كنند كه اين خط آيت‏الله نيست و خط پسر ايشان است كه بعدها نوشته شده است!
    
اولاً، در اين صورت پاسخ دكتر مصدق در روز 27 مرداد 32 براي چيست؟!
    
ثانيا، اين‏جانب براي رفع شبهه، خطهاي مختلف آيت‏الله كاشاني و پسرايشان را به آقاي احمد سهيلي خوانساري كه علاوه بر خوشنويسي كارشناس خط نيز هستند نشان دادم و نظر ايشان را جويا شدم. آقاي سهيلي با قاطعيت تأييد كردند كه آن نامه خط آيت‏الله كاشاني است و لاغير و شرح زير را نوشتند كه عينا گراور مي‏شود.
حسين مكي، كتاب سياه
    
نوشته‏ام را با گفتة همسرم در همايش 28 مرداد 82 در مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ختم مي‏كنم و شما را به خدا مي‏سپارم:
    
آلنده گفت من حقانيت ملتم را با زندگي‏ام مي‏پردازم .. چرا دكتر مصدق نكرد؟!
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن‏شناس نئي جان من خطا اينجاست
 
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. اين نوشته در زمان حيات فروهر بوده و از جانب ايشان تكذيبى نشده است.


 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org