ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » نامة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

نامة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق  

محمدحسن سالمي

 

پاسخي ناگزير به نشرية ايران مهر دربارة اصالت نامة آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق در 27 مرداد 1332.

 

آقاي س ـ حسام در دوره «جديد جريدة» ايران مهر، شماره 2 شهريور 1382، مقاله‏اي خيلي سطحي و غرض‏آلود تحت عنوان «نامة آيت‏الله كاشاني به مصدق در باب كودتاي 28 مرداد؟» نوشته‏اند كه حيف وقت گرانبهاي انسان كه صرف پاسخ كند ولي براي اينكه سكوت علامت رضا نباشد، با چند خطي مزاحم اوقات خوانندگان شريف مي‏شوم.
 
در 28 مرداد 1382 به دعوت مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران با همسرم در آن مؤسسه حضور يافتم و در خصوص پنجاهمين سالگرد 28 مرداد 32 در سميناري كه با همت و پشتكار آن مؤسسه و حضور متجاوز از هزار نفر از طبقات مختلف مردم و استادان نامدار تاريخ ايران سخنراني كردم و در پاسخ سؤالات مستمعين نكته‏سنج در مورد اين نامه كه خودم حامل آن بودم و آن را به خدمت شادروان دكتر مصدق ارائه دادم گفت و گوهاي مفصلي شد و جاي شك و شبهه‏اي نماند. درست يك هفته بعد، يعني در دوم شهريور 82، مجلة ايران مهر براي بي‏اثر نمودن سخنان من سه صفحه با فوت و فنهاي ژورناليستي و عقب و جلو كردن و تحريف گفته‏ها و نوشته‏ها و ادلة «كهنه شده و پاسخ داده شده» دوباره در خصوص اين نامه‏ها فضل‏فروشي فرموده‏اند. قبل از داخل شدن در موضوع براي روشن شدن مطلب بايد بنويسم چند روز قبل كه يكي از پژوهشگران مبرّز آقاي مرتضي رسولي با لطف زياده از حدشان كه اين صفحات را برايم فكس كردند در مجله ايران‏شناسي به مديريت جناب استاد آقاي جلال متيني در شماره 2، تابستان 1382 مقاله‏اي به نام «اميركبير و اصلاحات» خواندم و در آن به اينجا رسيدم كه نويسنده نوشته بودند: «اميركبير در سطح بين‏المللي برخلاف سياست مردان آن عصر كه بعضي نفع ايران را در نزديك شدن به روسيه و بعضي در نزديك شدن به انگليس مي‏دانستند، در مقام حفظ استقلال ايران از هر دو همسايه شمالي و جنوبي برآمد. اين همان سياستموازنة منفي‏اي است كه بعدها دكتر مصدق آن را پي گرفت. وقتي كه توده‏ايها پس از شهريور 1320 مي‏گفتند، كه ايران براي حفظ توازن! چون امتيازي را به انگليس براي استخراج و اكتشاف نفت ايران در بخشهاي جنوبي كشور داده است، بايد معادل چنين امتيازي را براي استخراج نفت در بخشهاي شمالي به شوروي بدهد. دكتر مصدق گفت، اين سخن مثل آن است كه پزشكي بگويد كه هر انسان مقطوع‏اليدي بايد اجازه دهد كه دست ديگرش را هم قطع كنند تا مقطوع‏اليدين بشود. قبل از آنكه بنويسم كه اين مطلب جايش در يك بحث تاريخي و منطقي نيست و اين حرف شاد روان دكتر مصدق قياس مع‏الفارق است و دست مقطوع قابل جبران نيست و ايشان بايد مي‏فرمودند كه به جاي يك گرفتاري و بدبختي جديد براي دادن امتياز به همسايه شمالي، بايد كاري كنيم كه امتياز همساية جنوبي را پس بگيريم نه‏تنها نفرمودند و ذكري نكردند بلكه در 1328 يعني سالهاي سال بعد از آن هم عقيده‏اش اين بود.
 
نامة مصدق به مكي
آقايان نمايندگان دوره پانزدهم، شما كه به استناد قانون اين‏جانب قرار داد قوام سادچيكف را رد كرديد حق اين بود كه در موقع شور قرارداد ساعد گس مرا به عنوان عضو مشاور در كميسيونها دعوت مي‏كرديد تا نظريات خود را اظهار و ثابت كنم كه ضرر قرارداد دارسي از نظر مدت هزار درجه براي اين ملت كمتر است. اين كار را نتوانستيد بكنيد گله هم ندارد. در صورتي كه بايد بگذرد اگر مي‏توانيد در ماده واحده توضيح دهيد كه شش شيلينگ حق‏الامتياز ليره طلاست كه به نرخ روز ليره كاغذي پرداخته مي شود (با كلاه كاغذي است). چون از مضمون نامه آقاي هژير وزير ماليه وقت و وزير دربار فعلي به كمپاني كه جزو اسرار اداري است اطلاع نداريم و فعل و انفعالهائي هم تا 1946 بين وزرات ماليه و كمپاني شده كه قرارداد الحاقيه مطلقا در اين باب سكوت كرده است واي به حال شما بدا به حال شما اگر از اظهار اين توضيح هم خودداري كنيد.
دكتر مصدق 5شنبه 3 تير 1328.
 
منظورم ازاين يادآوري اين بود كه طرز نوشتن و از شاخه‏اي به شاخه‏اي پريدن نشان مي‏دهد كه اين س ـ حسام همان آقاي پرفسور سيدحسن امين است كه سردبير ماهنامه هستند.
 
و اما در مورد نامه، بايد بگويم من هنوز ناسلامتي زنده هستم و آنقدر دروغ به من مي‏بندند، اگر بميرم ديگر اين شرم حضور هم مانعي در كار نيست و هرچه مي‏خواهند دل تنگشان مي‏نويسند.
 
اولاً: برخلاف آنچه نوشته‏ايد، نامه را من منتشر نكرده‏ام و اولين بار مرحوم شهيد دكتر حسن آيت به مناسبت اولين 28 مرداد در زمان انقلاب اسلامي انتشار دادند.
 
ثانيا: در مورد اين نامه در اول انقلاب صحبت نشده بلكه در كتابي كه در دهة چهل در پاسخ كتاب گذشته چراغ راه آينده است آمده بود.
 
ثالثا: در مصاحبة مرحوم احسان طبري مي‏خوانيد كه در اوائل سالهاي چهل اين نامه را ديده‏اند.
 
رابعا: چرا اصرار داريد كه چرا اين نامه قبلاً منتشر نشده است؟ همين دليل اين است كه ما خصومتي شخصي با شادروان دكتر مصدق نداريم و نمي‏خواستيم آب به آسياب دشمن بريزيم.
 
خامسا: من ننوشته‏ام چرا مرحوم طالقاني گفته‏اند پوست خربزه زير پاي كاشاني گذاشته‏اند. من در پاسخ آقاي حميد شوكت، آن هم بعد از 16 سال، گفتم: آقاي طالقاني قلب حقيقت كرده‏اند: اولاً در اسفندماه پنجاه سال قبل هنوز طياره‏هاي جت به بازار نيامده بودند كه از اقصي نقاط دنيا ميوه‏جات را به همه جا برسانند. «چرا كه در فصل زمستان نه خربزه هست و نه كسي خربزه مي‏خورد! من به زنده ياد آقاي طالقاني نوشتم آن روز كه شما تشريف داشتيد شما بوديد و آيت‏الله كاشاني و من و خداي ما سه تا. شما در آن سن و سال هنوز آن شخصيت و مقام را نداشتيد كه به آيت‏الله كاشاني بگوييد خربزه زير پايتان گذاشته‏اند.
 
حالا اگر شما گناه من مي‏دانيد كه به عنوان نوة كاشاني صيقل به خاطرات بعضي‏ها بزنم و آن را تصحيح نموده با حقيقت جور كنم، با تمام وجودم از جناب‏عالي طلب عفو دارم.
    
سادسا: در كجا من با نشر اين نامه به ساحت شادروان دكتر مصدق اسائة ادب كرده‏ام كه جناب‏عالي مرقوم فرموده‏ايد: «كتمان شهادت و روپوش گذاشتن بر حق و حقيقت همان قدر زشت است كه شهادت كذب و جعل خبر و جعل سند!! خود گويي و خود خندي عجب مرد هنرمندي!
    
بايد خدمتتان عرض كنم وارونه كردن گفته‏ها به نفع خود و لا اله را گفتن و الاّ اللّه را انداختن نه‏تنها زشت است بلكه در حرفه روزنامه‏نگاري مانند جيب‏بري و سرقت است. مضاف اينكه اين كار شجاعت و شهامت اخلاقي هم نيست كه مانند اروپاييان پاسخ طرف مخالف رابدون كم و كاست چاپ كنند.
    
مرقوم فرموده‏ايد كه: «نوة آيت‏الله كاشاني با نشر اين نامه مي‏خواهند خوبي پدر بزرگشان را و بدي دكتر مصدق را ثابت كنند! اما نه براي اينكه ايشان براي حقگويي و ابراز حقايق ارزشي قائل باشند، بلكه براي اينكه دق دل خود را خالي كنند!!» آقاي محترم، به خدا، جرايد بولواري اروپا و آمريكا هم اينگونه كودكانه براي به كرسي نشاندن منظور خود چيزي نمي‏نويسند.
    
سابعا: در جاي ديگر مرقوم فرموده‏ايد كه: آقاي دكتر محمدحسن سالمي در گفت و گوي خود با آقاي حميد شوكت گفتند «در زماني كه در دولت موقت دكتر [مهندس]
بازرگان تبليغات در دست جبهه «مدافع مصدق بود ديگر آن قدرت سابق را نداريم كه مردم را به خيابان بكشانيم!! و حتي حرفمان هم از راديو پخش نمي‏شود!!»
    
آقاي محترم، من كجا چنين غلطي كرده‏ام! چنين مطلبي را من در عمرم به زبان نياورده‏ام كه شما عنوان فرموده‏ايد. آخر مجذوبي نبايد چشم وجدان را كور كند. آقاي شوكت پرسيده بودند در 28 مرداد 32 آيت‏الله كاشاني چرا مانند سي‏ام تير مردم را به خيابان نكشانيدند من پاسخ دادم كه آيت‏الله كاشاني در نامة خودشان به دكتر مصدق نوشته بودند كه تو مرا لكه حيض كردي. ديگر ايشان آيت‏الله العظمي نبودند و اجازه صحبت و دفاع در راديو را نداشتند و دكتر مصدق هم نوشته بود كه من مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم! كارآگاهان دكتر مصدق دنبال آيت‏الله كاشاني بودند كه ايشان را زنداني كنند!!!
    
بعد باز هم فرموده‏ايد: كه قصد من اين است كه اين واقعيت انكارنشدني را در صحنة سياست تأييد كنم كه به حقيقت در نظامهاي غيردموكراتيك در سراسر جهان، و از جمله در ايران خودمان، در اكثر برهه‏هاي مختلف زماني قدرت سياسي و امكانات تبليغاتي در انحصار حكومتهاي وقت است؛ و برخلاف نظامهاي دموكراتيك كه قانونا براي پخش تبليغات اپوزيسيون از رسانه‏هاي دولتي فرصت برابر به حزب حاكم و اپوزيسيون مي‏دهند در كشورهاي غيردمكراتيك فرصت و امكاني براي دفاع از موضع رقيبان سياسي احزاب بديل نيست.» جناب آقاي پروفسور امين، پس چرا به شادروان دكتر مصدق، دمكرات مي‏گوييد؟ ايشان نه تنها راديو و روزنامه را از آيت‏الله كاشاني دريغ كردند بلكه منبر را هم از ايشان گرفتند و خانه ايشان را سنگ باران كردند!! در صفحة 395 كتاب سياه (جلد هفتم) در پانويس مي‏خوانيد: «نگارنده كه با داريوش فروهر دوستي دارم، چند سال پيش از اين ماجرا از وي سؤال كردم كه چرا به منزل آيت‏الله‏كاشاني حمله كرديد؟ ايشان در پاسخ اظهار داشتند كه به دستور شخص دكتر مصدق بوده است.» آقاي پروفسور، واقعا روي من سياه!1 همان شب كه آقاي صفايي نمايندة روحاني مجلس از منزل آيت‏الله كاشاني به دكتر مصدق تلفني اطلاع مي‏دهند كه «منزل كاشاني را دارند سنگ‏باران مي‏كنند! دكتر مصدق مي‏گويند آقا ملت! آقا ملت!» آقاي پروفسور، آيا مخالفت كردن با رفراندم غيرقانوني بايد با سنگ و جرح و قتل و حبس در زمان دولت دكتر مصدق پاسخ داده شود؟ كاري كه در زمان صدارت پيرو اجنبي‏ترين دولتها اتفاق نيفتاده بود. و هكذا كريم‏پور شيرازي كه گفته بود هر روز صبح سرمقاله‏هاي خود را اول به نظر دكتر مصدق مي‏رسانده است !! كه عموما ركيك‏ترين مطالب را در خصوص آيت‏الله كاشاني مي‏نوشت و يك كاريكاتور آن را در جوف مي‏گذارم كه ببيند. بعد از گذشت پنجاه سال آيا عرق شرم بر پيشاني شما نمي‏نشيند؟!
    
چندي پيش نوادة رِنوار نقاش بلندپاية امپرسيونيست فرانسوي نمايشگاهي از هديه‏ها و كاغذهاي پدر بزرگشان را در معرض ديد علاقه‏مندان گذاشته بودند و از من خواستند كه در خصوص هنر و شخصيت پدربزرگشان صحبت كنم؛ اگر مي‏خواستم به فرمايش جناب‏عالي عمل كنم بايد مي‏گفتم كه اينها مي‏خواهند از پدربزرگشان تعريف كنند؛ فايده ندارد! پس به زعم شما نبايد كتاب ارزندة دكتر غلامحسين مصدق را خواند چون از پدرش نوشته است؛ و شما مي‏نويسيد به منظور اعادة حيثيت آيت‏الله كاشاني (پدربزرگ فقيد خودشان) دست به انتشار اين نامه زده‏اند!!
    
باز مرقوم فرموده‏ايد كه در همان اوقات نوة بزرگ آيت‏الله كاشاني به نام آقاي دكتر محمدحسن سالمي نامه‏اي را كه به گفته ايشان به قلم آيت‏الله كاشاني و در 27 مرداد 1332 و خطاب به دكتر مصدق بود منتشر كردند كه در آن نامه آيت‏الله كاشاني به مصدق هشدار داده بودند كه دربار در مقام كودتايي به دست فضل‏الله زاهدي عليه دولت دكتر مصدق است... جمعي از اهل علم و فرهنگ (!!) و اكثر طرفداران دكتر مصدق نيز (ازجمله جبهة ملي و نهضت آزادي) اين نامه را كه به شرط اصالت، سند اتهام دكتر مصدق و تطهير آيت‏الله كاشاني است مجعول خواندند و از جمله ايراد گرفتند كه «اگر اين نامه مجعول نيست چرا نامه دقيقا در دفتر نخست‏وزيري شماره و تاريخ نخورده است و چرا دكتر مصدق در پاسخ آن مطلبي به آيت‏الله كاشاني ننوشته است و چرا اصل اين نامه‏ها در نخست‏وزيري پيدا نشده است و....»
    
من نمي‏دانم پاسخ شما را چه بدهم. در خانه اگر كس است يك حرف بس است! شما كه از مداركي اسم برده‏ايد مثل اينكه آنها را تمام و كمال و يا با دقت ملاحظه نفرموده‏ايد بلكه از شدت نفرت نسبت به من و عجله در اينكه پنج روز بعد از سخنراني و اظهارات من در 28 مرداد 1382 آن را به چاپ برسانيد از چنين چيزها سرسري گذشته‏ايد. مي‏نويسيد كاشاني نوشته كودتايي وسيلة دربار به دست زاهدي در شرف اجراست. نامه را در اول مقاله چاپ فرموده‏ايد؛ كجاي آن چنين جمله‏اي آمده است؟
    
بعد مرقوم مي‏فرماييد چرا دكتر مصدق پاسخي به آيت‏الله كاشاني نداده است؟ پس جملة «من مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم» در قاموس جناب‏عالي پاسخ و پاسخي سر بالا نيست؟ نوشته‏ايد چرا در نخست وزيري، تاريخ و شماره ورود نخورده است. اولاً اين يك نامة خصوصي و شخصي بوده؛ ثانيا قبل از رساندن به دست دكتر مصدق من از آن كپي گرفته‏ام، يعني قبل از رسيدن به دست مصدق؛ ثالثا در پاسخ به آقاي ايرج افشار كه محقق بزگوار و با نام و نشاني هستند نوشتم و چندين نامه حتي رسمي، نه خصوصي برايشان چاپ كردم كه هيچ‏كدام انگ نخست‏وزيري و تاريخ و امضا ندارند و حتي نوشته بودم كه جناب آقاي افشار كه مصدق شناسند چطور ممكن است نامه‏هاي بي‏تاريخ و امضا را نديده باشند!؟ به آنها رجوع كنيد و با دقت بخوانيد تا به پاسختان برسيد. در خاتمه، اگر شماره ندارد يا تاريخ نخورده مقصر كيست؟ من حتي در مصاحبه‏ام به آقاي شوكت گفته‏ام كه نامه را زير متكاي خودشان گذاشتند. و وقتي پاسخ را آوردند چرا شادروان دكتر مصدق اين ايراد را به منشي خودشان نگرفتند؟ چون شما مي‏نويسيد جعلي است ولي آقاي كاتوزيان مي‏نويسند درست است امّا كاشاني فكر نمي‏كرده كودتا موفق شود و آقاي افشار در همين كتاب ارمغان دكتر صديقي مرقوم فرموده‏اند كه جمله جملة خود دكتر مصدق است منتها شايد در پاسخ به يك نامة ديگر!!
    
جناب آقاي پروفسور، از همة اينها گذشته، برخلاف فرمايش شما، موقعي كه اين نامه منتشر شد پنج سال يا شش سال طول كشيد تا پاسخي دادند و از همه مهم‏تر همگي تصميم گرفتند كه بگويند اين نامه جعلي است!! مي‏دانيد چرا شش سال سكوت كردند؟ براي اينكه شواهد زنده، مانند ناصرخان قشقايي يا دكتر غلامحسين مصدق و يا ديگران، كه مي‏توانستند شهادت بدهند عمرشان را بشما بدهند. اين نامه را كه در اينجا به زبان اصلي انگليسي ملاحظه مي‏فرماييد و تاريخ و شماره دارد براي آقاي يان ريشارد كه به آن اشاره فرموده‏ايد در پاسخ اينكه ناصرخان با كاشاني ديگر رابطه نداشتند فرستادم كه مي‏بينيد حتي از نظر دولت انگليس هم مخفي نمانده كه مصطفي كاشاني با ناصرخان قشقايي براي مقابله با كودتا كه به قول آيت‏الله كاشاني در نامه‏اش به دكتر مصدق گوشزد كرده «كه با نقشة خود شماست» پاسخي نداد و نمي‏دانم شما اين نامه را هم جعلي خواهيد خواند يا از خوانندگانتان كه اخبار كذب تحويلشان داده‏ايد حداقل معذرت خواهيد خواست؟!
    

و اما در جاي ديگر مي‏نويسد: دكتر سنجابي در اميدها و نااميديها نوشته است: علت عمدة جداشدن مصدق از كاشاني را دو چيز مي‏داند: يكي دخالتها و توصيه‏هاي كاشاني و فرزندانشان به وزارت‏خانه‏ها كه مسئولان وزارت‏خانه‏ها و ديوانيان نمي‏توانستند آنها را قبول كنند چون خارج از عرف اداري و در حقيقت خلاف قانون بود. دليل دوم را دكتر سنجابي «سياست خارجي» دانسته و مي‏گويد علي‏التحقيق (!!) سازماني كه برضد مصدق به كار افتاد شبكة وسيع منظمي داشت و كاشاني هم مرتبط با آن شبكه بود!

اولاً مرحوم دكتر سنجابي از جانب پدري منسوب به من هستند. اين عزيزمان كسي است كه با اشتلم به پاريس رفت كه امام(ره) را سر جايشان بنشاند و بعد از اينكه آن فيلم افتضاح‏آور او را به او نشان دادند رفت لنگ انداخت و زانوي امام را بوسيد(!) و هنگامي كه از وزارت خارجه استعفا داد از ايشان پرسيدم شما كه مخالف بوديد چرا از اول قبول كرديد گفتند من به علت مخالفت با امام استعفا نكرده‏ام بلكه داماد دكتر يزدي در آمريكا خودسرانه كار مي‏كند و حرف مرا كه وزير خارجه هستم نمي‏شنود. گفتم خاك بر سر من كه شما كه عزيز من هستيد آنقدر بي‏شخصيتي در آخر عمري نشان داديد! و امّا توصيه‏هاي كاشاني: اولاً، اگر دولت دكتر مصدق كار مردم را راه مي‏انداخت مردم به توصيه احتياج نداشتند. با وزرايي مانند بختيار و اخوي و اميراني مانند سرلشكر وثوق و افشار طوس و دفتري و كارمنداني مانند فلاح و بيات و همه‏كاره‏هايي مانند داماد سوگلي خانم دكتر مصدق آقاي دفتري و حسيبي و سنجابي و زيرك‏زاده درد مردم حل نمي‏شد؛ در ثاني، آيا توصيه‏هاي كاشاني و پسرانش خدشه‏اي به كار مبارزه با نهضت ملي بود، يا آرام كردن مردم ناراضي؟ در همايش 28 مرداد امسال در تهران آقاي باقر عاقلي محقق معروف در سر ميزگرد براي مردم گفت هنگامي كه معاون بودند توصيه از كاشاني را نزد وزيرشان مي‏بردند. وزير به او مي‏گويد خودت نزد آيت‏الله ببر ايشان گفت من نزد كاشاني رفتم كاشاني گفت من دربان ندارم؛ هر كسي با حاجتي به خانة من مي‏آيد من به شما رجوع مي‏كنم؛ اگر حق داشت حق را به حقدار بدهيد اگر نه پاسخش را بنويسيد.

صفحه 2




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org