ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » تجديد و بهبود روابط بختياري‏ها با سنديکاي امتيازات انگليسي ها

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

تجديد و بهبود روابط بختياري‏ها با سنديکاي امتيازات انگليسي ها 

عليرضا ابطحي

 

کشمکش‏هاي موجود بين دو طرف (خوانين و سنديکا و مأموران سياسي انگليسي) باعث شد تا بيست نفر از افراد هنگ نيزه‏دار بنگال به فرماندهي ستوان آرنولد ويلسون به عنوان حافظ کنسولگري انگليس در اهواز، و در واقع براي ايجاد آرامش و امنيت به مسجدسليمان و منطقه اکتشاف نفت فرستاده شوند.

 
اين امر نشان مي‏داد که روابط بين سنديکاي نفت و خوانين دوستانه نبوده و با اين اقدام گام ديگري در دخالت روزافزون انگليسي‏ها در امور داخلي ايران برداشته شد. لوريمر نسبت به خوانين بدبين و طرفدار سياست مشت آهنين و مقاومت در برابر خوانين بود. به اعتقاد وي، اعطاي هرگونه امتياز به آنها، راه را براي باج‏خواهي بيشتر آنها باز مي‏کرد. اين ديدگاه و عملکرد لوريمر، خوانين بختياري را آزرده و ناراحت کرده بود.
 
قبل از ورود گارد هندي به منطقه براي ايجاد امنيت در محل اکتشاف نفت، طرف انگليسي ناراضي بود؛ زيرا انتظار داشت امنيت موردنظر توسط خوانين تأمين شود. از سوي ديگر، خوانين نيز از عملکرد و مواضع لوريمر و حضور گارد در منطقه نفتي ناراضي بودند. ديدگاه‏ها و مواضع دو طرف در ديدار بين سردار اسعد به همراه دو نفر ديگر از رؤساي بختياري و سر چارلز هاردينگ در لندن به تاريخ 3 مي 1908 مطرح شد.
 
هاردينگ در اين ديدار از فرصت به وجود آمده براي بحث پيرامون روابط خوانين و دولت متبوع خويش استقبال کرد و طرف بختياري نيز آن را براي طرح شکايات و گلايه‏هاي خوانين مغتنم شمرد.
 
هاردينگ که پس از چند مدت به بخش بختياري وزارت خارجه انگليس بازگشته بود، اذعان داشت که در بازگشت به وزارت خارجه نسبت به دو سال قبل، براي او يک مسئله تأسف‏انگيزتر وجود داشت و آن اينکه او متوجه شد خوانين بختياري که او هميشه ايشان را به عنوان بهترين و وفادارترين دوستان انگليس در ايران تلقي مي‏کرده، اکنون به‏طور خصمانه عليه منافع بريتانيا عمل مي‏کردند و اين موضوع به نظر او عجيب بود که دولت متبوعش که دوست بختياري‏ها بوده، ناچار شده است براي محافظت اجزاي بريتانيايي از مخاطرات احتمالي، گاردي از هند بياورد؛ در حالي که خوانين با سنديکاي امتيازات توافق کرده بودند براي اجراي عمليات سنديکا، محافظان لازم را فراهم کنند و در ازاي آن دو هزار ليره در سال دريافت کرده بودند. علاوه بر اين، خوانين پانصد ليره مبلغ اضافي درخواست کرده و سنديکا نيز با اين درخواست موافقت کرده بود. اما آنها محافظان لازم را فراهم نکرده و علاوه بر آن، سرقت‏هايي صورت گرفته که براي آن غرامتي پرداخت نشده بود.
 
در اين بين سردار اسعد گفت که پانصد ليره اضافي پرداخت نشده است و هاردينگ پاسخ داد به محض اينکه غرامت دزدي‏هايي که از اموال سنديکا انجام شده، پرداخت شود، مبالغ مورد توافق که از پرداخت آن امتناع شده است، تحويل داده خواهد شد. سردار اسعد نيز علت دردسرها و مزاحمت‏هاي اخير را رياست دوساله خانواده رقيب (حاج ايلخاني) اعلام کرد و گفت که اين خانواده با انگلستان دوست نبوده و همه قدرتشان را براي فشار و ايذاء سنديکاي انگليسي صرف مي‏کردند. ولي اکنون با بازگشت قدرت به شاخه اصلي (ايلخاني) اين اتفاقات رخ نخواهد داد و او ضمانت خواهد کرد که در يک زمان کوتاه سنديکا را کاملاً متقاعد سازد.
 
هاردينگ اين قول را باعث آرامش خيال خود دانست و اضافه کرد که مي‏داند قول خان تغييرناپذير است و تا دو ماه ديگر شخصا امور جاري مربوط به سنديکا را مورد بررسي قرار خواهد داد و اظهار اميدواري کرد که در آن صورت مشاهده کند که هيچ‏گونه آسيبي از سوي افراد ايل به منافع دولت فخيمه و سنديکا وارد نشود.
 
سردار اسعد بار ديگر صادقانه قول داد که اين خواسته را به علت دوستي قديمي‏اش با هاردينگ انجام دهد و اطمينان داد که به محض بازگشت به ايران به گونه‏اي عمل خواهد شد که هيچ‏گونه نيازي به وجود گارد هندي نباشد و براي سرعت در کار نامه‏اي به برادرش ــ صمصام‏السلطنه ــ نوشت که طي آن ضمن گزارشي از ملاقات خود با هاردينگ، از او خواست گام‏هاي ضروري براي حمايت از اقدامات سنديکا برداشته شود.
 
در ادامه، سردار اسعد به طرز عمل و نگرش لوريمر اشاره کرد و افزود که بسياري از کنسول‏هاي بريتانيا را مي‏شناسد، کساني که نسبت به بختياري‏ها رفتار بسيار دوستانه‏اي داشته‏اند. اما اخيرا نايب کنسول بريتانيا در اهواز (لوريمر) نگرش و روش خصمانه‏اي را نسبت به خوانين اتخاذ کرده است... و بنابراين از هاردينگ درخواست کرد ترتيبي اتخاذ کند که اين معضل حل شود.
 
هاردينگ بهترين راه‏حل حفظ روابط را انجام وفادارانه تعهدات بختياري‏ها نسبت به سنديکا دانست و به سردار اسعد اطمينان داد که نظر سرگرد لوريمر نسبت به بختياري‏ها تا آخرين حد ممکن دوستانه خواهد بود... طرفين در انتهاي مذاکرات بر تعهدات و خواسته‏هاي خود تأکيد کردند.1اما بر خلاف مذاکرات انجام شده در ملاقات بينسردار اسعد و هاردينگ در لندن، تصميم به ماندن و ابقاء حضور گارد هندي در منطقه يا فراخواندن آنها مدت‏ها ادامه يافت.
 
در اين مدت چندين نامه بين دارسي و وزارت امور خارجه، سر جرج بارکلي2 ــ وزيرمختار انگليس در تهران ــ ، سر ادوارد گري ــ وزير امورخارجه انگليس ــ ، ستوان ويلسون ــ فرمانده گارد هندي ــ و سروان ترور3ــ نايب کنسول بريتانيا در بوشهر ــ رد وبدل شد.
 
در اين نامه‏ها که در طول ماه‏هاي نوامبر و دسامبر 1908 و ژانويه 1909 نگاشته شده‏اند، طرفين سعي در دفاع و توجيه مواضع خود داشتند و طي آن لوريمر و ويلسون همچنان با دلايل خاص خود معتقد بودند که گارد همچنان در مناطق نفتي باقي بماند. ويلسون به عنوان فرمانده گارد هندي، معتقد بود گرچه به دليل نظر نسبتا مساعد اهالي محل و خوانين براي همکاري با سنديکا، احتمال بروز مشکلي در ميدان نفتون وجود نداشت، ولي مطلب را از زاويه ديگر بايد نگريست:
 
من به صورت گسترده و وسيعي از دزفول تا بهبهان و از محمره تا هنديجان سفر کردم و اعتقاد دارم که اگر عمليات خسته‏کننده اکتشاف نفت بايد در يک مکان جديد آغاز شود، موانعي شبيه به آنچه در ماماتين و غيره بروز خواهد کرد و به دليل حرص و آز رؤساي محلي مخالفت‏هاي شايعي که رواج يافت، به وجود آمد و به همين دليل حضور گارد نفتي هندي تقريبا ضروري است....
 
به ويژه آنکه رينولدز ــ سرمهندس انگليسي ــ که دوباره به عنوان مدير موقت عمليات نفتي انتخاب شده بود، تصميم داشت عمليات اکتشاف را در جاهاي ديگر شروع کند. پس بايد تصميم‏گيري درباره گارد را به تعويق مي‏انداختند.
 
کار لوله‏گذاري براي انتقال نفت و مخالفت‏هاي احتمالي اهالي محلي در جاهايي که هنوز کار سنديکا شروع نشده بود، نيز از جمله دلايل ويلسون براي حفظ گارد هندي در منطقه نفتي به شمار مي‏رفت. در واقع، در آن روزها افرادي از قبيله بني‏طُرف در مناطق زيرنظر شيخ خزعل با تاخت و تاز خود، ارتباط در برخي نقاط خوزستان را قطع کرده و نامه‏هاي مربوط به ويلسون و سنديکاي نفتي را ربوده بودند.
 
لوريمر نيز دلايل مشابهي داشت؛ به اعتقاد وي گارد هندي بايد در منطقه مي‏ماند؛ زيرا اين گارد مي‏توانست در آينده، هنگامي که سنديکا عمليات خود را در دهلران، بهبهان يا جاي ديگر آغاز مي‏کرد، مورد استفاده قرار بگيرد. اما عمده‏ترين دليل لوريمر، همانا ديدگاه منفي و خصمانه وي نسبت به خوانين بود؛ زيرا او نسبت به اينکه خوانين در موضع خود باقي بمانند، مطمئن نبود و به نظر او، اين موضع خوانين ظاهرا غيرطبيعي و موقتي بود.... ويلسون نيز در اين زمينه با لوريمر موافقت داشت.4
 
اما با وجود اين ديدگاه‏ها، هاردينگ احتمالاً با توجه به مذاکراتش با سردار اسعد، نامه‏اي به دارسي نوشت و در آن نامه استنباط خود را مطرح کرد که با توجه به آرامش حاکم و متداول در مناطق نفتي، حضور گارد هندي ضروري نيست. در اين نامه هاردينگ اخطار کرد که اگر حضور گارد بيشتر از اين ادامه يابد، هزينه‏هاي مربوط به نگهداري گارد نمي‏تواند از بودجه عمومي تأمين شود و در صورت باقي ماندن گارد در منطقه، اين هزينه مي‏بايست از سوي خود شرکت و سنديکا پرداخت مي‏شد.5
 
دارسي برآشفت و به تکاپو افتاد و در نامه‏اي در 28 دسامبر 1908 به هاردينگ چنين نگاشت:
 
قبل از اينکه دولت تصميمي در مخالفت با ابقاي گارد با هزينه خود و حکومت هند بگيرد، من از شما تقاضا دارم به موارد زير توجه کنيد:
 
     1. من مي‏دانم که بين حکومت ايران و بريتانيا و هند، اين وظيفه حکومت ايران است که برطبق امتيازي که به من اعطا شده، محافظين لازم را به هزينه خود تجهيز کند. اما اين يک حقيقت است که وقتي ما با بختياري‏ها برخورد کرديم، آنها از انجام امري که طبق قرارداد به آنها مربوط مي‏شد، جلوگيري کردند و ما همه‏گونه حقي داشتيم تا دولت ايران را تحت تعقيب قانوني قرار دهيم. ولي شاه از اعمال قدرت بر بختياري‏ها ناتوان بوده و هست.
 
     2. براي حل موضوع، چون با توقف کارها در منطقه اکتشاف عده کثيري از اروپاييان در ايران بيکار مي‏ماندند و اين امر براي ما هزينه سنگيني در برداشت، ما آقاي جان ريچارد پريس را [به منطقه بختياري] فرستاديم و او در به دست آوردن توافق با خوانين بختياري موفق شد و اکنون باج سبيلي به آنها مي‏پردازيم براي انجام کاري که حق داشتيم بدون اجازه و يا دخالت (کسي) انجام دهيم.
 
     3. ما اصرار داريم اين موضوع درنظر گرفته شود که ما در حال تلاش براي پيشرفت کردن هستيم و به موفقيت‏هاي قابل ملاحظه‏اي در تعيين اصول يک صنعت جديد دست يافته‏ايم؛ صنعتي که کاملاً از قوه ابتکار و پيشقدمي بريتانيايي برخوردار است و... صنعتي که ما به هر دليلي معتقديم بايد از طرف دولت بريتانيا با توجه و لطف به آن نگاه شود و اگر اغراق نباشد، در آينده نزديک محصول آن به منبع باارزشي از سوخت براي نيروي دريايي تبديل خواهد شد....
 
دارسي در ادامه نامه از دولت خواهش کرد که گارد هندي را با تأمين هزينه از بودجه عمومي ابقاء کند و بر اين نکته که سرگرد لوريمر و ستوان ويلسون هم از اين اقدام حمايت کرده‏اند، تأکيد کرد. او به اين نکته نيز اشاره کرد که با فراخواني گارد امکان دارد اتفاق غيرمنتظره يا شورشي از طرف ايل بختياري رخ دهد که در آن صورت بر اساس وظيفه دولت بريتانيا در قبال دفاع از اتباع بريتانيايي، از جمله افراد سنديکا که با مجوز دولت ايران مشغول انجام کار هستند، هزينه سنگين‏تري به دليل لزوم اقدام جدي بر بودجه عمومي تحميل خواهد شد.6
 
دارسي در نامه ديگري در 12 ژانويه 1909 به تصميم احتمالي دولت در احضار گارد هندي منطقه نفتي اعتراض کرد و نوشت: «ضرورت حفظ منافع بريتانيا در جنوب ايران، اکنون در مقايسه با زماني که براي اولين بار، تصميم به استقرار گارد در آنجا گرفته شد، بيشتر از گذشته است که کمتر نيست....» وي آنگاه به تشکيل يک شرکت سهامي در آينده نزديک که هزينه نگهداري گارد را متقبل شود، اشاره کرده و افزود: «ما جرأت نمي‏کنيم تحت شرايط کنوني مسئوليت نگهداري از يک گروه بزرگ از کارکنان انگليسي در ايران را بدون يک گارد محافظ به دوش بگيريم....» و در پايان نامه، خواستار ادامه کار گارد هندي در منطقه نفتي تا سه ماه ديگر شد.7
 
دارسي با تکرار اين مطلب در نامه بعدي خود که فرداي آن روز به وزارت خارجه نوشت، درخواست کرد تا دولت هند نيز سهمي از هزينه نگه‏داري گارد هندي در جنوب ايران را که ماهيانه 174 ليره برابر با 616 روپيه بود، برعهده گيرد و تهديد کرد که اسهام اعضاي هيئت دولت را باز خواهد گرداند: «... به ما اطلاع داده شده است که تنها اعضاي هيئت دولت در مورد کل هزينه [مورد بحث] اعتراض دارند؛ در اين صورت ما ناگزير به بازگرداندن اسهام آنها [در سنديکا] هستيم....»8 بدين‏ترتيب مشخص شد که اختلاف بينطرفين براي تأمين هزينه‏اي برابر با 174 ليره در ماه بوده است.
 
بهبود روابط با خوانين، که در تسهيل فراخواني گارد هندي نيز مؤثر بود، با وقوع حادثه‏اي غيرمنتظره و خوشايند به دست آمد. و آن هنگامي بود که غلامحسين‏خان شهاب‏السلطنه ــ سردار محتشم بعدي ــ براي رسيدگي و درمان فرزند بيمارش، دکتر يانگ ــ از اعضا و کارکنان انگليسي سنديکا که امور پزشکي اجزاي سنديکا نفتي را نيز برعهده داشت ــ را به طور ناگهاني فراخواند. دکتر يانگ بيماري فرزند شهاب‏السلطنه را مداوا کرد و اين امر باعث شد تا خان بختياري خود را به واسطه مداواي پسرش، عميقا مديون و سپاسگزار دکتر يانگ بداند و مشتاق و آماده همکاري با او باشد.
 
دکتر يانگ فرصت يافته بود تا با استفاده از اين موقعيت خاص، مشکلات سنديکا و خوانين را مورد بحث و بررسي قرار دهد. وي در نتيجه ارتباط و مذاکره متوجه شد که عمده مشکلات موجود بين دو طرف مي‏تواند مربوط به حضور گارد هندي در منطقه باشد؛ امري که لوريمر و ويلسون برروي آن تأکيد و اصرار داشتند. بر مبناي نتيجه‏گيري او تا زماني که گارد هندي در منطقه حضور داشت، روابط با خوانين بهبود نمي‏يافت. بنابراين دکتر يانگ پيشنهاد اصلاح مقررات نگهباني و محافظان بختياري را به غلامحسين‏خان ارائه داد. در اين پيشنهاد، چارچوب معيني براي تعداد سربازان و نگهبانان مورد نياز، ثبت اسامي آنها، انتصاب يک رئيس، تعيين حقوق ماهيانه و شرح وظايف آنها جزو اصلاحات مورد نظر يانگ بود.
 
غلامحسين‏خان سردار محتشم اذعان کرد که اين يک تغيير خط‏مشي سياسي و موضوعي کاملاً مشکل است9و در نامه فوريه 1909 براي لوريمر ديدگاه‏ها وخواسته‏هايش را مطرح کرد؛ خواسته‏هايي که از نظر لوريمر از اختلاف و بيزاري بين وي و صمصام‏السلطنه سرچشمه گرفته بود. اين خواسته‏ها عبارت بودند از:
 
     1. قسط مربوط به ماه فوريه مي‏بايست به او و پسر ارشد سردار اسعد جعفرقلي‏خان سردار بهادر پرداخت شود.
     2. نيمي از قسط، بدهي شخصي به خود اوست.
     3. پول بايد در عربستان [خوزستان] پرداخت شود، نه در اصفهان.
 
 

صفحه 2

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org