محمدرضا تبريزي شيرازي
در آخرين روز حيات کابينه سياه «سيّد ضياءالدّين» تظاهرات وسيع و دامنهداري عليه او در مسجد شاه برپا کردند و سخنرانان در يک اجتماع چند هزار نفري سياستهاي استعماري دولت انگلستان را به شدّت مورد انتقاد قرار دادند و در پايان جمعيت انبوه و فشرده فرياد کشيدند: «سيّد ضياءالدّين» را نميخواهيم ..... نميخواهيم.
به دنبال اجتماعات مردمي و تظاهرات عمومي به ناچار «احمدشاه» حکم عزل «سيّد ضياءالدّين» را از مقام رييسالوزرا صادر کرد و کليه زندانيان سياسي آزاد گرديدند و بلافاصله اعلاميهاي تحت عنوان «بيان حقيقت» پيرامون کودتاي 1299 که به قلم «نصرتالدّوله فيروز» نگارش يافته بود منتشر شد.
اعلاميه نصرتالدوله فيروز عليه کودتاي 1299
بيان حقيقت
اين اعلاميه توسط تعدادي از سياسيون و نمايندگان وقت مجلس شوراي ملي امضا شده بود. متن اعلاميه به اين شرح است:
وقايع غيرمترّقبه نود روزه اخير ايران، يعني دوره حکومت نامشروع «سيّد ضياء» به درجهاي غيرمکشوف و مورد اشتباه واقع شده و به اندازهاي سياست خارجي ذينفع در اين وقايع، افکار عمومي و جرايد را مشوب نموده که کشف حقايق براي اعاده حيثيات و حفظ شرافت ملّي ايران لازم آمده و رفع شبهه و موکول کردن حکميّت وقايع به افکار عمومي دنيا و جمهور ملل متمدّنه از وظايف اوّليه ايرانيان شمرده ميشود. به ملاحظه اينکه مبادا به وسيله نيرنگ ديگري باز آزادي شکايت ايرانيان از دست برود، ما مبعوثان ذيل قبل از افتتاح مجلس و عهدهداري وظايف رسمي خود ميخواهيم مختصري از وقايع اخير را بيان و به عموم ملل دنيا گوشزد نماييم که ايران، عضو کهنسال خانواده بشريت، عضو مجمع اتّفاق ملل، يعني همان مجمع عالي مقامي که براي کم شدن ظلم و جلوگيري از حرصورزي سياست امپرياليزم (مستعمراتي) تأسيس شده و خود را مکلّف به حراست از حقوق ملل از مداخلات اجنبي در کارهاي داخلي خود و به واسطه ابراز همين نفرت، چگونه مورد تضييقات و سختيهاي گوناگون واقع ميگردد.
درک اين حقيقت و پي بردن به علل اصلي فجايع حکومت «سيّد ضياء» محتاج به ذکر تاريخچه مختصري است.... چندي پس از سقوط کابينه آقاي «مشيرالدّوله» که به واسطه درخواست سفارت انگليس راجع به خارج کردن صاحبمنصبان روسي از ديويزيون قزاق اعليحضرت همايوني واقع شد و تعيين آقاي سپهدار اعظم به رياست وزراء که اين مقصود سفارت انگليس را انجام داد، سفارت مزبور در ... [شهر ربيعالاوّل 1339 هجري] در ضمن نت مشروحي که به دولت ايران داد، رفتن قشون خود را از ايران در بهار وعده کرده، ضمنآ تکليف نمود که دولت ايران از حضور قشون انگليس استفاده کرده، يک ديويزيون قشوني ايراني در تحت رياست صاحبمنصبان انگليسي در حدود قزوين که مرکز توقف قشون دولت بريتانيا بود تشکيل دهد و در صورت تخلّف از اين تکليف، ايران را به مخاطرات انقلابي و زوال مليّت تهديد مينمود. حکومت وقت حلّ قضيه را به مجمعي مرکب از وجوه علما و محترمين و وکلا و ساير سياسيين مملکت محوّل نمود. مجلس مزبور در تاريخ 16 ربيعالاوّل 1339 در عمارت سلطنتي منعقد گرديده و همانطور که قبلا هم پيشبيني ميشد، حضّار ردّ و قبول تقاضاي سفارت انگليس را از حدّ صلاحيّت خود خارج ديده و موکول به اراده مجلس شوراي ملّي نمودند. با وجود مسامحهاي که از طرف حکومت وقت در افتتاح مجلس به عمل ميآمد، متدرجآ عده وکلا که براي افتتاح مجلس لازم بود در تهران گرد آمده و قانونآ افتتاح مجلس را ايجاب مينمود. در اين موقع اکثريّت نمايندگان حاضره در مرکز، در ضمن پروگرام آتيه خود الغاء قرارداد انگليس و ايران را گنجانده و آن پروگرام را طبع و منتشر نمودند و بالنتيجه قراردادي که اعتبار آن فقط منوط به تصويب مجلس بود و زمامداران ايران و انگلستان بالسويه در تمام عالم اين مطلب را اعلان و به عموم خاطر نشان نموده بودند، به اتفاق کلمه وکلاي حاضره در تهران ملغي شده و خالي از هر نوع اعتباري گرديد.
از همين اوقات، يعني پس از يأس از اسارت ايران به وسيله دسايس عاديه، نقشه کودتاي «سيّد ضياء» قطعي و متوسل به جبر و مشت شد. اين بود که در شب دوازدهم جماديالثانيه (20 فوريه 1921) در تحت حمايت تاريکي شب و مسامحهکاري عمدي يا سهوي حکومت وقت، دست جنايتکار فرزند ناخلف ايران، «سيّد ضياء» مدير روزنامه رعد، براي سرقت قدرت دراز گرديد. يک عده از ديويزيون قزاق شاهنشاهي را که در قزوين متوقّف و موقّتآ در تحت اداره يک نفر صاحبمنصب انگليسي (اسمايس) بودند، بهعنوان احضار از طرف اعليحضرت مشتبه نموده و به طرف تهران حرکت دادند. در نزديکي پايتخت روزنامهنويس مزبور، که معروف به بيوجداني و مزدوري اجنبي است، به اين قوّه الحاق و اداره کردن سياست آن را عهدهدار گرديد. فرمانده ايراني اين قوّه بدون اطلاع از حقايق و به اشتباه اينکه نيّات خفيّه پادشاه خود را مجري و براي جلوگيري از خطرات تهديدکننده تخت و تاج سلطنت اقدام مينمايد، قوّه خود را براي اجراء اوامر «سيّد ضياء» حاضر نمود و «سيّد ضياء» به وسيله دسيسه و فشار موفّق به تحصيل فرمان رياست وزرايي خود گرديده، در پايتخت و ساير نقاط حکومت نظامي را با نهايت شدّت برقرار نمود. مخابرات تلگرافي و پستي بين پايتخت و ساير ولايات مدّتي مقطوع و بعد در تحت سانسور شديد واقع گرديد.
عده کثيري از محترمين و متنفذين و روحانيين و وکلاء و آزاديخواهان که گناه آنها هواخواهي استقلال ايران و تنفّر از سلطه اجنبي و مزاحمت در پيشرفت نقشه نامشروع او بود توقيف و در پايتخت و ولايات در زواياي تاريک محبس افتادند. قواعد اسلامي قوانين اساسي مملکتي پايمال و مجلس شوراي ملّي که بايد مفتوح ميشد، تعطيل گرديد. خيانتکاران داخلي به همدستي عدهاي از ارمني و غيره و دستياران خارجي آنها، طوري گلوي ايران فشردند که حتّي قدرت بلند کردن صداي پروتست از ايرانيان سلب گرديد، در هر موقعي هم که صداهاي ضعيف مخالفتي در گوشهاي بلند ميشد، فورآ عده ديگري بر محبوسين و تبعيدشدگان اضافه ميشدند. با اين رويه در ايران سکوت قبرستان، خاموشي مرگ و بهت عمومي برقرار گرديد، و مسبّبين خارجي اين قضايا، اين سکوت و خاموشي ايران را در اروپا بعنوان رضايت از استقرار حکومت مزدور اجنبي جلوه دادند و جرايد را پر از اشتباهکاريهاي گوناگون نمودند.
براي مزيد اغفال افکار عامّه و پوشاندن عقايد باطني خود و تقليل سوءظن و عدم اعتماد ملّت ايران که از ديرگاهي او را اجير و خريده شده اجنبي ميدانست، «سيّد ضياء» شروع به انتشار بيانيههاي دروغين خود نموده، درصدد برآمد که به حکومت خود رنگ حکومت اصلاحطلب، حکومت انقلاب ملّي، حکومت حامي رعايا بدهد. در بيانيههاي خود مينوشت که ايران را از شرّ مداخلات اجانب خلاص خواهد کرد، دشمنان خارجي و داخلي را به حساب دعوت خواهد نمود. قرارداد انگليس و ايران را که عملا از درجه اعتبار ساقط شده بود، صورتآ الغاء نمود، ولي ديري نگذشت که حقايق عمل، غالب بر تلفيق عبارات و الفاظ گرديده، نيّات سوء باطني و تصميمات خيانتکارانه او هويدا و مواد مضرّه قرارداد مزبور عملا اجرا گرديد. در عوضِ حمايت از زراعت و تجارت، بر طبقات زارع و تاجر مملکت، مالياتهاي سنگيني که بالنتيجه تجارت و فلاحت مملکت را نابود کرده، باعث ترويج تجارت خارجي ميگرديد، تحميل شد. در عوض اصلاح ماليه مملکت، مبالغ کلّي از عوايد مملکتي صرف مخارج بيهوده بين دوستان و همدستان و مباشرين و شرکاي اين جنايت تقسيم شد. از هيچ نوع اقدامي در پامال کردن قوانين مذهبي و مملکتي و لگدکوب کردن حقوق و آزادي مردم و توسعه نفوذ اجنبي فروگذار نگرديد. ولي خوشبختانه حيثيّت ايرانيت و تعصّب ديانت اسلامي اين رويه بيشرمانه و اين سياست مبني بر دروغ و تزوير را مقهور و به جاده عدم سوق داد. تضييقات به افراد هر طبقه، عوض تسليم نمودن آنها به قبول اين رژيم و متوّسل شدن آنها به دامان اجنبي، به درجهاي توليد حسّ مقاومت نمود که مخاطرات جاني، تضييقات شرافتي و تضييقات ثروتي را بر خود هموار کرده قبول مرگ را به تسليم در مقابل اين وضعيّت ترجيح دادند.
سردار محترم ايراني 1 ملتفت شد که صداقت و شجاعت او اسباب اجراء اغراض اجنبي و زمامداري يکنفر دزد وطنفروش گرديده و احساسات وطنخواهانه خود را پس از توجّه به اين مطلب ظاهر نمود. پادشاه محبوب ايران که کاملا متوجه اين دسيسهها بود، موقع را از دست نداده و از کشف حقايق و بروز نفرت و انزجار عمومي استفاده نموده، حکومت «سيّد ضياء» خائن وطنفروش را ساقط فرمودند و سيّد مزبور از بيم مجازات و انتقام احساسات عمومي، همانطوري که با کمک و راهنمايي اجنبي، شبانه بر ملّت ايران شبيخون زده و موجب اين مصائب شده بود، باز در تحت حمايت آنها شبانه فرار و خود را سلامت به بغداد رسانيد.
اين است حالت ايران در قرن بيستم که ملل عالم براي حفظ آزادي و حقوق نوع بشر از بذل انواع مجاهدت خودداري نمينمايند. اين رفتاري که با ايرانيها رواميدارند، در صفحه تاريخ مدنيّت دنيا لکه بدنامي است که باقي و برقرار خواهد بود. ما ميخواهيم که در سايه عدالت دنيا حقّ حيات خود را حراست نماييم. ما ميخواهيم که آزادي خودمان را حفظ کنيم. ما ميخواهيم که زير بار مداخلات اجنبي نرفته، در وطن خودمان بميل خودمان زندگاني بکنيم. ما منافع کسي را تهديد نميکنيم و با کسي کاري نداريم، ولي ميخواهيم ما را خفه نکنند، براي سلب آزادي ما در مملکت ما تبادل خيانت و حمايت از خيانتکاران ننمايند. ما ميخواهيم «سيّد ضياء» و همدستان او را در تأسيس اين خيانت ايران بر باد ده محاکمه و مجازات بکنيم، و فقط ميخواهيم که نسبت به قضاياي داخلي ما بيطرفي محفوظ مانده، حمايتهاي غيرمشروع از ميان برود. ما يقين داريم که افکار آزاد دنيا در تقبيح اين قبيل تجاوزات با ما اشتراک کرده و آنهايي که برخلاف مصلحت و ميل ملّت آزاديخواه خود هتک احترام روابط بينالمللي به خرق قوانين و عادات جاريه مينمايد، محکوم سازند.
امضاء نمايندگان: احتشامالدّوله، امينالشريعه شيرازي، رفعتالدّوله، عدلالسلطنه، جليلالملک، سردار مفخّم، سهامالسلطان، بيانالملک، ابراهيم نماينده قزوين، سردار معظّم نماينده قائنات خراسان، سديدالملک، معتضدالدّوله، نصير ديوان، مديرالملک، صدرالاسلام، حاج شيخ اسدالله محلاّتي، رکنالملک نماينده لرستان، عمادالسلطنه، ميرزا ابراهيم قمي نماينده قم، نماينده شاهرود و بسطام آقاسيّد فاضل، حسين صدرايي، بيانالدّوله، اميرناصر، اميرحسين، شيخ محمّدجواد، مستشارالدّوله نماينده بروجرد، ملکالشعرا 2
علي دشتي و کودتاي 1299 سيد ضياءالدين طباطبايي
نخستين کسي که احساسات خود را در مورد سيد ضياء به روي کاغذ ريخت و بعدها به نام کتاب «ايّام محبس» منتشر شد، «علي دشتي» بود. وي در غوغاي قرارداد 1919 از کربلا وارد ايران شده بود تا در وزارت معارف، يا وزارت عدليه استخدام و بکاري مشغول شود، که ناگهان با رهبر و مخالفان قرارداد يعني «مدرّس» آشنا شد و با کمک عدهاي ديگر عليه «وثوقالدّوله» رييسالوزرا، «نصرتالدّوله» وزير امور خارجه و «صارمالدّوله» وزير ماليه که عاقدين قرارداد بودند به شبنامهنويسي پرداخت تا سرانجام او را به کريدور شماره 8 زندان قصر کشاند.
«دشتي» در کتاب ايّام محبس سيماي «سيّد ضياءالدّين» را چنين به تصوير ميکشد.
نسبت به «سيّد ضياءالدّين» افکار مخالف و موافق موجود است. مخالفين، او را يک سيّد بي سرو پا (اوانتوروپه) ماجراجو، بيپرنسيپ و بيمسلکي ميدانند که گاهي در استخدام سفارت روس و زماني عامل سفارت انگليس و همدست اشخاص بدسابقه طرّار بوده و به قيمت فحش و تملّق از اشخاص پول گرفته و زندگاني متجمّل و محفوف به عيّاشي و هرزگي او در نتيجه بيمسلکي و خدمت به خائنين و تبعيت از مطامع اجنبي تهيه شده و کابينه او مستقيمآ نتيجه ديپلوماسي سفارت انگليس بوده و از حکومت سه ماهه خود جز قانع کردن سياست حريصانه انگليس و سيراب کردن جنون رياست خود مقصودي نداشته وغير از يک سلسله عوامفريبي و رياکاري، کاري از پيش نبرده است و اکنون هم کارکنان سفارت انگليس براي وکالت او و ارجاع او بهطور مستقيم يا غيرمستقيم و يا بدون اراده خادم سياست انگليسها هستند.
موافقين او را يک نفر از انقلابيون اوّل مشروطيّت، مجاهدين راه آزادي، صاحب پرنسيب و عقايد مثبت و داراي عزم و اراده و قائد تجدّد و پروانه شمع اصلاحات و خرابکننده بنيان اشرافيّت و ملغي قرارداد، وطنپرست و فعّال ميدانند و کابينه او را مبدأ يک نهضت و جنبش جديدي معرفي ميکنند.
مخالفين او عبارتند از آزاديخواهان بصير و مطلع به اوضاع، اطرافيان سفارت روس و مخالفين سفارت انگليس و يکدسته از اشرافي که در کابينه او محبوس شدند.
موافقين او مرکبند از رفقاي شخصي او، کارکنان و مستخدمين جريده رعد و مطبعه روشنايي، يکدسته مختصري از احرار سادهلوح و ناراضي از جريانهاي بطئي و سياست اهمال و مسامحه کابينههاي اشرافي.
در اينکه «سيّد ضياءالدّين» يک وقتي حامي سياست روس و پس از آن مدافع سياست انگليس بوده به دليل روزنامه رعد در ولايات نه تنها مورد توجّه افکار عمومي نبوده بلکه مردم با يک قيافه خيلي عبوس و نفرتآميزي آن را تلقي ميکردند و فقط اخيرآ به واسطه داشتن اخبار مختلفه بهطور کافي و مرتّب رسانيدن نمرات جريده به مشترکين و بهواسطه نبودن جرايد محبوب ملّي در ولايات زيادتر ميرفت و مردم آن را ميخواندند ورنه خيلي منفور و بد وجهه بود.
مخصوصآ در اثناي جنگ بينالملل که رعد کاملا متظاهر به حمايت متّفقين (روس و انگليس) بود و بعد از آن در موقع تشکيل پليس جنوب که رعد نسبت با آن موافق بود، در اقطار جنوبي، جريده مزبور خيلي منفور و مديرش يکي از عمّال اجانب نام برده ميشد.
بعد از جنگ عمومي و تشکيل کابينه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن ميدانداريهايي که «سيّد ضياءالدّين» بر ضد مهاجرين و عناصر آزاديخواه و ليدرهاي محبوبالمله و رييسالوزراهاي پاکدامن ميکرد واز شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمايت مينمود بر انزجار حميّات عمومي نسبت به رعد و صاحبش افزوده، اين انزجار و تنفّر وقتي به سرحد کمال رسيد که قرارداد شوم «وثوقالدّوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن، نه مقاله پرحرارت ولي بيمنطق و مشتمل به مديحهسرايي نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سيّد ضياءالدّين» در رعد منتشر گرديد.
در ايران کمتر جريدهاي، به صراحت و تهوّر رعد متظاهر به حمايت سياستهاي خارجه شده و از همين لحاظ خيلي در افکار آزاديخواهان منفور واقع شده بود. در اين جا يک مسئله باقي ميماند که از لحاظ بيغرضي و بيطرفي لازم است مورد دقّت واقع شود و آن اينست که آيا «سيّد ضياءالدّين» را چه چيز به اتّخاذ اين رويه واداشته بود؟ حفظ مصالح ايران يا جلب منافع شخصي؟
آيا حقيقتآ «سيّد ضياءالدّين» در اتّخاذ اين رويههاي کج و مخالف احساسات و افکار عمومي فقط مستند به افکار خود بوده و مصالح عمومي ايران را در اتّخاذ اين سياست، يعني موافقت با مطامع سياسي روس و انگليس تشخيص داده بود مثلا قرارداد «وثوقالدّوله» را براي ايران نافع! ميدانسته است و يا اينکه براي منافع شخصي و براي جلب استفاده و تأمين يک زندگاني پُر از عيش و تجمّل و بالاخره مزدوري سياست ديگران و فرو نشانيدن سوزش هوا و هوس با مقدرات وطن ما بازي کرده است؟
به عقيده من ابدآ شبهه و ترديدي در اين مسئله نيست که «سيّد ضياءالدّين» قبل از کودتا منفور افکار عمومي و احرار و صلحا و منوّرالفکرهاي پاکدامن بوده است، همچناني که شبهه ندارد از اوّل کابينه «وثوقالدّوله» تا زماني که خودش رييسالوزرا شد يکي از انگوفيلهاي فعّال و عوامل متعصب انگليسها بوده است و کتابچهاي که ميگويد در قفقاز نشر داده نيز يکي از دلايل انگليسيمآبي اوست، و تصوّر نميکنم غير از رفقاي خصوصي او غير از شرکاي سياسي او و غير از مستخدمين شخصي او، کسي منکر اين حقايق باشد و حتي تمام آن طبقه سادهلوحي که امروز طرفدار او هستند به درجهاي نسبت به مشاراليه بدبين بودهاند، که قبل از کودتا او را در رديف «نصرتالدّوله» و «وثوقالدّوله» موضوع لعن و نفرت خود قرار داده بودند و حاضر نبودند اسم او غير مقرون به فحش و لعنت برده شود.
فقط حکومت سه ماهه اوست که يکدسته را نسبت به او خوشبين نموده و مبدأ ظهور افکار موافقي نسبت به «سيّد ضياءالدّين» همان کابينه سه ماهه اوست زيرا در طي آن اعمالي مندرج بود که بالطبيعه با افکار عامّه موافقت داشت.