ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » بازداشت نواب صفوى و فدائيان اسلام در دولت حسين علاء و دکتر مصدق

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

بازداشت نواب صفوى و فدائيان اسلام در دولت حسين علاء و دکتر مصدق  

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدى عبدخدايى

 

در چنين فضايى، مأمورين انتظامى مى‏توانند به جاهايى که فدائيان اسلام مخفى هستند راه پيدا کنند. يکى از آن جاها منزل مشهدى حسن بابائى خوار و بارفروش در دولاب بوده است. سيد عبدالحسين واحدى و دو سه برادر ديگر، در آنجا بوده‏اند. اينها دستگير مى‏شوند. عيد که مى‏شود، به‏طورى که زندانيها براى من گفته‏اند مصطفى کاشانى پسر آيت‏اللّه کاشانى و به نظرم شيخ احمد بهار، از دوستان مصدق، به زندان آمدند؛ در آنجا زندانيهاى خودشان و دوستان خودشان را آزاد کردند. اما مرحوم سيد عبدالحسين و سيد محمد واحدى که هر دو شهيد شده‏اند، در زندان ماندند. 

 

مصطفى کاشانى، بعد از 28 مرداد 32 هم نمايندة مجلس بود و در آبان ماه سال 1334، در حادثه‏اى فوت کرد؛ حادثه‏اى که بعضيها مى‏گفتند مسموم شده، بعضيها مى‏گفتند که دختر محمّد مسعود با او بوده است. دختر محمّد مسعود، مدير روزنامه مرد امروز، شب در خانه او بوده است. به هر جهت فوت کرد.
 
نواب صفوى در اينجا اعلاميه‏اى مى‏دهد؛ اعلاميه‏اش موجود است، روزنامه‏ها آن را چاپ مى‏کنند. در آن اعلاميه آمده بود:«حسين علاء، زمامدارى يک ملت مسلمان در خور لياقت تو نيست. فورا برکنارى خود را اعلام کن.» نفت ملّى شده، فروردين پيش آمده، رجال مملکت هم خودشان را باخته‏اند. به اين نتيجه رسيده‏اند که فدائيان اسلام شوخى نمى‏کنند. در حقيقت، وقتى مى‏گويند علاء برکنار شو، اگر برکنار نشود، سرنوشت رزم‏آرا را دارد. حالا اگر قدرت اجرائى هم فدائيان اسلام در آن روز نداشتند، اين مسئله را مسئولين درجة اوّل آن روز پذيرفته بودند.
 
يکى از برادران ما با آيت‏اللّه کاشانى ملاقات مى‏کند. به آيت‏اللّه کاشانى مى‏گويد: برادران ما دستگير شده‏اند، زندانى هستند، دستور بدهيد آزاد بشوند. مرحوم کاشانى برمى‏گردد مى‏گويد: بگذاريد کانديداى ما، که باقر کاظمى است، نخست‏وزير بشود؛ بعد حتما ترتيبى در اين مورد داده خواهد شد.
 
اين برادر ما، که مرحوم سيد عبدالحسين واحدى بوده، مى‏گويد: من که از طرف نواب صفوى به ملاقات آيت‏اللّه کاشانى کردم، به او گفتم: چرا مصدق نخست‏وزير نشود؟ علاء برود، دکتر مصدق نخست‏وزير بشود.
 
خوشبختانه، يا بدبختانه، وقتى تحول اجتماعى پيش مى‏آيد، جريانات سريع پشت سر هم در جامعه اتفاق مى‏افتند.
يازدهم اسفند، واحدى سخنرانى مى‏کند. شانزدهم اسفند، رزم‏آرا زده مى‏شود. بيست و نهم اسفند، در آخرين جلسة مجلس شوراى ملّى، نفت ملّى مى‏شود و در اواخر فروردين ماه، نواب صفوى اعلامية مربوط به برکنارى حسين علاء را صادر مى‏کند و چند روز بعد هم حسين علاء استعفا مى‏دهد.
 
خوب، باز خبرگزاريها، معلوم است که چه خبرى مخابره مى‏کنند: استعفاى علاء نتيجة تهديدى است که فدائيان اسلام کرده بودند.
 
حالا آقايان جبهة ملّى هرطور که مى‏خواهند، تفسير کنند. اعتقاد ما اين بوده که در ساية توافق بين دربار و جبهة ملّى بوده که جمال امامى، نمايندة طرفدار دربار در مجلس، نخست‏وزيرى دکتر مصدق را پيشنهاد مى‏کند. وقتى که به مذاکرات آن روز مجلس مراجعه کنيد، مى‏بينيد که، اوّلين کسى که پيشنهاد نخست‏وزيرى دکتر مصدق را مى‏کند، جمال امامى است. دکتر مصدق، ابتدا از پذيرش نخست‏وزيرى امتناع مى‏کند و بعد، مشروط به حفظ نمايندگيش، مى‏پذيرد. فرمان نخست‏وزيرى دکتر مصدق، در پنجم ارديبهشت سال 1330، صادر مى‏شود. پيشنهاد جمال امامى، براى نخست‏وزيرى دکتر مصدق، از سازش دربار و دکتر مصدق يا جبهة ملّى حکايت مى‏کند. مدارکى هست که دکتر شايگان هم، حتّى بعد از انقلاب، اعتراف مى‏کند به اينکه دکتر مصدق به توافق با دربار براى ملّى شدن نفت معتقد بود.
 
متأسفانه، دکتر مصدق يک ملّى‏گراى سياسى‏کار بود که در مورد سياست جهان، سياست منطقه و سياست کشور و تحولاتى که پيش مى‏آمد در سال 1285 زندگى مى‏کرد، نه در سال 1330. بعضى از تحليلگران، بدبختانه، نخواسته‏اند جايگاه افراد را بشناسند و وقتى نمى‏خواستند بشناسند، متهم مى‏کردند. اما ما در اينجا هيچکس رامتهم نمى‏کنيم؛ بلکه با ديدگاهها کار داريم.
 
اين جريان که پيش مى‏آيد، اين توافق يا سازش دکتر مصدق با دربار، به طور کلّى، نواب صفوى را در عقيدة خودش راسخ‏تر مى‏کند. مصاحبه‏اى دارد نواب صفوى که در مجلة ترقى ارديبهشت سال 1330، چاپ شده است. اين مصاحبه در سرچشمه، منزل صرافان، انجام گرفت. واسطه‏اش آقاى موسوى شاه عبدالعظيمى يک منبرى است که در منزل آيت‏اللّه کاشانى منبر مى‏رفت. آن روز ــ آن‏طور که مرحوم واحدى نقل مى‏کرد ــ يوسف مازندى، خبرنگار آسوشيتدپرس، پنج هزار تومان به موسوى شاه عبدالعظيمى داد تا او را به ديدار نواب صفوى ببرد. البته افسانه‏هايى ساخته‏اند از اين قبيل که يوسف مازندى مى‏گويد: چشمهاى مرا بستند، سوار ماشين کردند و در خانه‏اى باز کردند. هيچ‏کدام از اين افسانه‏ها درست نيست. يوسف مازندى را سوار تاکسى کردند، از خيابانهاى تهران گذراندند، منتها به گونه‏اى از خيابانهاى تهران گذراندند که نمى‏دانست در کجا هست. با تاکسى هم او را بردند؛ اينها ماشين نداشتند.
 
نواب صفوى در آن مصاحبه مى‏گويد: «من، آيت‏اللّه کاشانى، دکتر مصدق و اعضاى جبهة ملّى را به محاکمة اخلاقى دعوت مى‏کنم.» عين مصاحبه‏اش را اگر مراجعه کنيد به مجلة ترقى مورخ ارديبهشت سال 1330، ملاحظه مى‏کنيد. عکسهايى هم از نواب صفوى دارد. اصل مصاحبه را هم يوسف مازندى انجام داد و مخابره هم کرد. اين مصاحبه يک نکته جالبى دارد. بعد از اينکه نواب صفوى حرفهايش را مى‏زند که: ما فداکارى کرديم اينها را به مجلس فرستاديم، ما فداکارى کرديم رزم‏آرا کشته شد، ما فداکارى کرديم کابينه دکتر مصدق روى کار آمد؛ بعد مى‏گويد که برادران من را چرا آزاد نمى‏کنند؟ بعد مى‏گويد: برادر من سيد محمّد واحدى را دستبند قپانى زدند. دستبند قپانى، دستبندى است که از پشت دوتا دست را به هم نزديک مى‏کردند و دستبند مى‏زدند. آن موقع خيلى متداول بود. شکنجه‏هاى بعدى به مراتب سخت‏تر از اين دستبند قپانى بود.
 
بعد از اين قضيه، نکتة جالب‏تر اين است که نواب صفوى مى‏گويد که قرار بود برادران من به قيد کفيل آزاد شوند. وقتى که سند بردند برادران را آزاد کنند، بازپرس گفت: «به سفارش خصوصى دربار از پذيرش سند معذريم». يعنى براى نواب صفوى مسلّم شد توافقى بين دربار و اعضاى جبهة ملّى انجام گرفته که قربانى اين توافق بازوى اجرائى نهضت ملّى نفت، يعنى فدائيان اسلام، هستند و بايد فدائيان اسلام قربانى شوند. به همين جهت، نامه‏اى به آيت‏اللّه کاشانى مى‏نويسد که اگر برادران مرا آزاد کنيد، من مى‏روم در يکى از دهات زندگى مى‏کنم تا مسئلة شما حل شود. من در برابر اين برادرانى که شما دستگير کرده‏ايد، مسئول هستم.
 

 

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org