مکتوبات زنان
شکايت مدير مدرسه حسنات از بد اخلاقي زنان
فاطمه معزي
سکينه خانم رمزي ملقب به فخرالتاج، مدير دومين مدرسه دخترانه در تهران، مدرسه حسنات در خيابان معزالسلطان بود. با تأسيس مدارس متعدد دخترانه به نظر ميرسد که رقابتي بين مديران اين مدارس شکل ميگيرد. سکينه خانم در نامهاي به روزنامه شکوفه، که مديريت آن بر عهده مزينالسلطنه بود، رنجش خود از اين رقابت و بدگوييهاي رقبا و اخلاق " طايفه نسوان " را به نگارش در آورده است. در متن اين رنجنامه وي به همکاراني ميپردازد که «به شارلاتاني خود را افضل و اکمل ديگران دانسته» که شايد به افضل خانم معلم دبستان پرورش دوشيزگان و دختر بي بي خانم استرآبادي اشاره داشته باشد:
مکتوبي است که از مدرسه مبارکه حسنات به اداره شکوفه رسيده است
بعد از عنوان در اين ايام که آفتاب مشروطيت از زير ابرهاي عوايق جاريه که در حقيقت از لوازم تکامل هر سلطنت مشروطه است کم کم شروع بر تجلي و طلوع نهاده است اين خدمه ملت و مؤسسه مدرسه حسنات که در اين موقع مهم قدمي بردارد و قدمي پيش گذارد و به واسطه آن جريده شريفه خدمات هر خادمه معارف ملت را به سمع عامه برساند و بشارتهاي اثرات الخير وزير بي نظير جناب آقاي حکيمالملک را به گوش ملت کشاند مساعي جميله محترمات ملک و ملت را مستور نگذارد: اميد آن که قدم از جاده ادب کناره نگذاشته جز آنچه را که نفع خلايق و رضاي خالق در اوست نشر نمايد فرض از تصديع آن که ايام بدبختي به اتمام و طلوع نير سعادت در رسيد و حقوق محققه افراد و آحاد ملت بازگشت هنوز نونهالان بوستان و دوشيزگان ايران را نه از برگ اثري و نه از شکوفه ثمري است دست تطاول خزان جهالت از سر خادمان ملت کم و کوتاه نشد و طايفه نسوان را هنوز از بدگفتن و لجـّارگي نمودن و تهمت به يک ديگر بستن و متعلمات هر مدرسه را به اشکال مختلفه فريب دادند و اتهام بي شرفانه و ستم در حق همکاران کردن و به شارلاتاني خود را افضل و اکمل ديگران دانستند و از براي برهم زدن يک مدرسه برخي لجـّاره و هرزهگويان را مجـّاناً پذيرفتن و حق زحمات خادمان معارف را پاي مال کردن و فريب هر کس و ناکس را خوردن و اخرالأمر از کرده و گفتههاي خود پشيمان و در نزد وجدان خود خجل و شرم سار و نادم خواهند شد و اگر بعدها زنده بمانم و برخي معارف کشها بگذارند حتيالامکان از اقدامات حسنه فروگذار نميکنم هرچه از هر طرف خبر يک بلا و مصائب برسد کمينه بايد در اين مقاصد به جان خريدار و ناوک جان دوز را آماج باشم جفاکش و ملامتخور باشيم. (خوش باشم) که در طريقت ما کافريست رنجيدن. سکينه.
روزنامه شکوفه، س 2، ش 8، 20 شهر ربيعالثاني 1332. ص 1-2 .