ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » خاندان علم در دوره قاجاريه ـ اميرعلم‌خان دوّم

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

خاندان علم در دوره قاجاريه ـ اميرعلم‌خان دوّم 

مظفر شاهدي

 

اميرعلي‌خان داراي دو فرزند ذکور به نامهاي اميرعلم‌خان و اميرمحمّدخان بود. اميرمحمّد‌خان ظاهراً فرزند کوچک‌تر اميرعلي‌خان باشد و در متون تاريخي هم هيچ‌گونه اثري از اقدامات و يا احياناً انتصاب وي به حکومت در دست نيست. پس از مرگ ميرعلي‌خان، فرزندش اميرعلم‌خان که در تاريخ به عنوان اميرعلم‌خان دوّم شناسانده شده است به جاي وي حکومت قاين را عهده‌دار شد. هر چند حکومت اين منطقه به طور طبيعي به صورت موروثي به جانشين‌ خان متوفي منتقل مي‌شد، امّا جهت جلوگيري از منازعات و درگيريهاي احتمالي درون‌ خانوادگي و رقابتي که براي به دست‌گيري حکومت اين منطقه در بين ‌خاندان علم وجود داشت اخذ حکم انتصاب رسمي از سوي حکومت مرکزي ضروري مي‌نمود. در اين دوره حکومت ايالت قاين از حکومت خراسان مجزا بود و حاکمان اين منطقه مستقيماً با حکومت مرکزي در تماس بودند و تمام امور مالي و اداري آنها از طريق دولت مرکزي حل و فصل مي‌شد.

 
هر چند تاريخ دقيق قدرت يافتن اميرعلم‌خان دوّم در قاين در متون تاريخي ثبت نشده است امّا به احتمال قوي حدود سالهاي 1213-1215ق/ 1798ـ1800م را مي‌توان به عنوان آغاز حکومت وي در قاين درنظر گرفت، که تقريباً مقارن با اوايل به سلطنت رسيدن فتحعلي شاه قاجار در ايران است. بايد توجه داشت که در اين دوره افغانستان رسماً جزو خاک ايران محسوب مي‌شد، امّا پيوندهاي حاکمان اين نواحي با حکومت مرکزي ايران، به ويژه از دوره فتحعلي شاه به بعد، هر روز سست‌تر مي‌شد؛ به نظر مي‌رسيد حکومت مرکزي ايران کمترين توانايي اعمال نفوذ در حکومتهاي اين مناطق را ندارد. با اين احوال هنوز حکام اين مناطق خود را از رعاياي شاهنشاه ايران به شمار مي‌آوردند. روابط و پيوندهاي حکام هرات و ديگر مناطق افغانستان با ‌خاندان علم در اين دوره نسبت به حکومت مرکزي ايران بسي محکم‌تر مي‌نمود. به همين دلايل گاه حاکمان قاين از سوي حکومت مرکزي مأمور فيصله دادن به اختلافات دروني حکام و کارگزاران اين مناطق مي‌شدند و احتمال دارد از همين دوره به بعد تماسهايي، هرچند سطحي، بين حاکمان قاين و مأموران انگليسي برقرار شده باشد. سرجان مالکم انگليسي که در اوايل قرن نوزدهم از دربار فتحعلي شاه ديدن مي‌کند از حوزه حکمراني‌ خاندان علم در منطقه قاين گزارش مي‌دهد و اهميّت اين منطقه را به لحاظ سياسي و اقتصادي گوشزد مي‌کند و به ويژه از اقتدار‌ خاندان علم که در رأس حکومت آن اميرعلم‌خان دوّم قرار دارد سخن مي‌گويد. از همين دوره، انگلستان مطالعاتي جهت دخالت در امور ايران، به ويژه در مناطق شرقي، انجام داده است که نتيجه آن در درازمدت جداسازي بخشهايي از مناطق شرقي ايران، يعني افغانستان در دوره ناصرالدين شاه است. در اين راستا تلاش ‌خاندان علم را براي دوستي با حاکمان مناطق شرقي ايران، به خصوص افغانستان، نمي‌توان ناديده گرفت. بنابراين تلاش کشور انگلستان براي وابسته کردن مناطق هم‌جوار هندوستان به خود اقدامي بود که از ابتداي قرن نوزدهم و هم‌زمان با تلاش گسترده روسيه تزاري جهت سرازير شدن به سوي جنوب آغاز شده بود و آن چه که به ايران مربوط مي‌شد در واقع نزديک شدن به همسايه غربي بود و تنها تکيه کردن بر دولتمردان حکومت مرکزي قاجار نمي‌توانست به نحو دلخواه رضايت‌بخش و حتي مورد اعتماد باشد، بنابراين با در پيش گرفتن سياستِ قدرت دادن به حکومتهاي محلي را تحولات آينده تا آنجا که به کشور انگلستان مربوط مي‌شد کاملاً تأييد مي‌کرد.
 
از اميرعلم‌خان دوّم در تاريخ گيتي‌گشا و همچنين کتاب سرجان مالکم به عنوان فردي مقتدر نام برده شده است، آخوند ملا عبدالکريم اشراق نيز در ديوان خود او را مدح کرده است. تقريباً اوايل حکمراني اميرعلم‌خان دوم بود که شهر بيرجند نيز به حوزه حکمراني ‌خاندان علم ضميمه شد. در زمان اميرعلم‌خان دوّم در قسمت شمالي شهر بيرجند قلعه‌اي جهت حفاظت شهر ساخته شده بود که حوزه حکمراني‌ خاندان علم بود. در همين دوره در حوزه حکمراني اميرعلم‌خان و به سرپرستي برادر وي اميرمحمّد‌خان برخي ادوات نظامي و بالاخص توپ ساخته شد، هرچند منابع تاريخي از چگونگي استفاده از آن و اينکه تا چه حد مي‌شد آن را به کار گرفت گزارشي نمي‌دهند.1
 
از مهم‌ترين مأموريتهاي اميرعلم‌خان دوّم در دوره حکومتش در قاينات همراهي وي با محمود ميرزاي افغان است. از آنجا که در اغلب موارد حکومت ايالات شرقي ايران در شهرهاي هرات، قندهار و کابل به صورت موروثي در اختيار اميران افغاني بود و به ندرت از سوي حکومت مرکزي در تعيين حکام اين مناطق دخالت مي‌شد، در مواقع تغيير يا انتخاب حاکم جديد منازعاتي در مي‌رفت، بنابراين در کسب قدرت، زور و قلدري نقش قاطع‌تري داشت. مي‌توان گفت که تقريباً به اين دلايل بود که نفوذ قدرتهاي خارجي در امور داخلي کشور با سهولت بيشتر اعمال مي‌شد. بيگانگان با استفاده از اختلافات دروني و يا ظاهراً تلاش در جهت حل اختلاف سعي مي‌کردند جاي پاي خود را در محل محکم کنند. چنان که در مباحث آتي خواهد آمد انگلستان توانست با استفاده از اختلافات دروني ‌خاندان علم دخالت خود را در امور داخلي ايران بيشتر کند. در واقع حمايت انگلستان از کساني بود که بهتر و بيشتر منافع اين کشور را در جهات مختلف در نظر مي‌گرفتند.
 
در سال 1213ق/ 1798م که تقريباً مقارن اوايل به قدرت رسيدن فتحعلي شاه است يکي از شاهزادگان افغاني به نام محمود ميرزاي افغان که به دنبال اختلافات‌ خانوادگي از هرات رانده شده و به سوي حکومت مرکزي روي آورده بود و چندي نيز در کاشان مي‌زيست از فتحعلي شاه استعانت خواست. به فرمان فتحعلي شاه قاجار اميرعلم‌خان دوّم حاکم قاين و اميرحسن‌خان شيباني حاکم طبس مأمور بازگرداندن وي و ابقاي او در حکومت هرات و کابل شدند و همراه محمود ميرزاي ياد شده بدان صوب حرکت کردند هر چند منابع به روشني سخن نمي‌گويند؛ با اين حال با توجه به قراين شهر هرات مي‌بايد در سال 1313 حضور آنها را پذيرا شده باشد. عزيمت اين گروه به فرماندهي اميرعلم‌خان دوّم به سوي کابل در سال بعد، يعني در سال 1214ق/ 1799م صورت گرفت. آنها تلاش کردند با يک حرکت قهرآميز، کابل و بعد قندهار را تسخير کنند امّا در طي نبرد با قيصر ميرزا شکست خوردند و به سوي هرات بازگشتند. چون در نزديکي هرات مورد هجوم گروهي از افغانها واقع شدند و سپاهيانشان غارت و چپاول شد، سرانجام، بدون اين که موفق به ابقاي محمود ميرزاي افغان در حکومت کابل و هرات شوند به اتفاق وي مجبور به بازگشت شدند. و محمود ميرزا در اصفهان متوطن شد.2
 
بنابراين روشن مي‌شود که در اين دوره هنوز قدرت‌ خاندان علم در منطقه قاينات به آن اندازه استحکام نيافته بود که بتوانند در تحولات سياسي منطقه نقشهاي قابل توجهي ايفا کنند. از نظر حکومت مرکزي ايران که در اين دوره در آستانه درگيري نظامي با دولت روسيّه تزاري بود موقعيت‌ خاندان علم در شرق کشور نمي‌توانست مهّم تلقي شود، و اين در حالي بود که دخالت عناصر خارجي، به ويژه انگلستان، در امور داخلي ايران به خصوص در منطقه هرات و کابل و قندهار، با برنامه‌ريزيهاي دقيقي آغاز شده بود و آنها همواره تلاش داشتند تا حدّ امکان دخالت حکومت مرکزي ايران را در امور بخشهاي شرقي «ممالک محروسه» کم‌رنگ سازند.
 
هم‌زمان با حکمراني اميرعلم‌خان دوّم در حدود قاينات، ايران درگير جنگهاي دوگانه با روسيّه بود امّا هيچ‌گونه مدرکي دال بر شرکت نيروهاي تحت فرماندهي وي در اين نبردها وجود ندارد. بنابراين قشون تحت امر حاکم قاينات در اين دوره در حدّي نبوده است که بتواند در درگيريها و جنگهاي بزرگ حضور داشته باشد؛ حداکثر قادر بود در درگيريهاي منطقه‌اي و محلي و مقابله با گروههاي متخاصم منطقه دخالت کند.
 
درباره اميرعلم‌خان دوّم بيش از آنچه مذکور افتاد در منابع تاريخي گزارش ديگري ديده نمي‌شود، بنابراين کاملاً روشن نيست حوزه حکمراني وي در اين دوره غير از قاين و بيرجند شامل چه مناطقي مي‌شده است؛ همچنين عملکرد وي در حوزه حکمرانيش در منابع اين دوره ثبت نشده است. بنابراين مي‌شود گفت عمده فعاليتهاي وي در منطقه قاينات حفظ نظم و امنيت و جمع‌آوري ماليات و فعاليتهاي اقتصادي و تجاري بوده است و کمک وي به حکومت مرکزي در زمان جنگ صرفاً در ارسال عايدي نقدي و جنسي ايالت قاين خلاصه مي‌شده است. درباره تاريخ درگذشت وي هيچ‌گونه مدرک قابل قبولي وجود ندارد؛ اما با توجه به شواهدي که درباره حضور فعال جانشين وي در مسائل مختلف منطقه‌اي وجود دارد، مي‌توان آخرين سالهاي عمر وي را بين سالهاي 1240ق/ 1824م تا 1245ق/ 1829م دانست.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
  
1. محمدحسين آيتي، بهارستان: در تاریخ و تراجم رجال قائنات و قهستان، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي، 1371، ص 111-112.
2. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري. جلد سوم، به کوشش محمداسماعيل رضواني، چاپ اول، تهران، دنياي کتاب. 1367، ص 1448- 1453.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org