حرم
زبيده امين اقدس
فاطمه معزي
حرم ناصري كم از حرمسراي فتحعلي شاه نداشت و در اين حرم زناني زندگي ميكردند كه خود مايل به ورود به دنياي سياست بودند و نسبتاً در اين امر موفق بودند و نزديك شدن به اين زنان راهي براي اجراي سياستهاي مردانه در حكومت ناصري بود. پيش از اين زناني از حرم ناصري چون: شكوهالسلطنه، انيسالدوله معرفي شدهاند و اين شماره به زبيده گروسي يا امين اقدس يكي از همسران محبوب و با نفوذ دربار ناصرالدين شاه اختصاص دارد كه گاه نقشي مؤثر داشته است.
ميرزا علي خان امينالدوله در خاطرات سياسي خود زبيده گروسي را سوغات سفر ناصرالدين شاه در سال 1276 به مناطق غربي كشور ميداند. در اين سفر زبيده كه طفلي "زشت و يتيم " بيش نبوده در گروس از سوي شاه به " ثمن بخس و دراهم معدود" 1 و به روايتي "شش تومان" 2 خريداري و به خدمتكاران حرم سپرده شد. زعفران باجي مسئول صندوقخانه اندرون كه خود مورد توجه شاه بود تربيت زبيده را برعهده گرفت. بعد از يك سال فراگيري امور و تربيت در اندرون به عقد غير دائم ناصرالدين شاه درآمد. 3 زبيده تنها زني بود كه به همراه شاه به منزل جيران فروغالسلطنه، همسر محبوب ناصرالدين شاه، ميرفت و مسئول جمعآوري رختخواب شاه بود. 4 در منزل فروغالسلطنه با ننه حاجيه كه از زنان اندرون بود آشنا شد و بسياري از شگردهاي دستيابي به منزلت در نزد شاه را از وي آموخت. 5 چندي بعد او برادر خود محمد را كودكي بيش نبود از گروس به تهران فراخواند و اين برادر در نزد شاه محبوبيت پيدا كرد و به جرگه غلام بچههاي شاه پيوست و بعدها در دسته عمله خلوت قرار گرفت. ناصرالدين شاه او را مليجك ميخواند.
نگهداري از گربههاي محبوب شاه مانند ببري خان و غيره از وظايف زبيده بود. ناصرالدين شاه در روزنامه سفر خود به عتبات در سال 1287ق به اين موضوع پرداخته است: «ببري خان را امروز به زبيده گفتم توي كالسكه بگذارد بياورد» 6 و يا «ببري خان آنجا در چادر زبيده بود قدري در صحرا راه رفت» 7 در بازگشت از سفر شاه به عتبات بود كه زعفران باجي فوت كرد، زبيده بر جاي او تكيه زد و ملقب به امين اقدس شد. مسئوليت صندوقخانه اندرون و جواهرات شاه به وي واگذار شد، در پايان هر سال او مسكوكات و وجوه نقد را به خزانه تحويل ميداد. 8
با گمشدن ببري خان كه احتمالا توطئهاي از سوي همسران شاه براي كاستن محبوبيت امين اقدس بود اتفاق ديگري در دربار ناصري روي داد، شاه با ديدن غلامعلي فرزند كوچك محمدخان امين خلوت يا همان مليجك، در نزد امين اقدس، به او دل بست و بنابه دستور شاه طفل در نزد عمه خود ماندگار شد و او نيز چون پدر مليجك نام گرفت اما حوزه محبوبيت و اقتدار او بيش از مليجك اول بود. ميرزا علي خان امينالدوله، كه از امين اقدس نفرت زيادي داشت در خصوص تلاشهاي او براي جلب نظر شاه مينويسد: «با المثل چندي شاه به گربههايي كه زبيده زبده كرده بود مشعوف و مشغول ميشد مجازگويان چربك زن چرب زبان كه در خلوت شاه بودند اشتغال شاه را به گربه كريه نميشمردند ... عشق گربه سرد شد طفل رضيع برادر خود را كه جوهر كثافت و چكيده چرك و عفونت بود به اندرون حرم آورد». 9
مناسبات امين اقدس با ابراهيم خان امينالسطان از ديگر مواردي بود كه بر تعداد مخالفان و منتقدانش كه او را مجري طرحهاي امينالسلطان ميدانستند افزود. «آنچه را كه در بيرون آقا ابراهيم قالب ميزد او در اندرون پرداخت.» 10 اعتمادالسلطنه نيز حيرتزده در خصوص اين مناسبات مينويسد: « 26 رجب 1300ــ صبح كه عشرتآباد رفتم شاه فرمودند امين اقدس را حكم كردم عيادت امينالسلطان برود بلكه هر روز رفته پرستاري كند. سبحان الله گمان نميكنم در هيچ تاريخ چنين اتفاق افتاده باشد كه پادشاه مستقل ايران عيال خود را به عيادت و پرستاري نوكر بفرستد خلاصه من از شدت حيرت بعد از ناهار شاه نماندم » 11 با فوت ابراهيم خان امينالسلطان، فرزندش علياصغر خان امينالسلطان مناسبات دوستانه با امين اقدس را حفظ و مستحكم كرد. 12
امين اقدس در بين همسران شاه محبوب نبود و رقباي زيادي داشت. مهمترين رقيب وي انيسالدوله بود كه از وي سابقه بيشتري در حرم داشت و خود نيز از همسران محبوب شاه بود. اين دو كه هر دو از زنان نازاي شاه بودند و هرگز مناسبات نزديك با هم پيدا نكردند رقابتي تنگاتنگ داشتند. اعتمادالسلطنه در گزارشات روز به روز خود به اين درگيريها و رقابتها پرداخته است. « امشب هم به واسطه منازعه ديروز با اهل حرم خانه بيرون شام خوردند. تفصيل اين منازعه اين است ديروز از راه راست كه جاده معمول بود از كاشيدار الي كالپوش شش فرسخ بود بسيار بد با جمعيت و بنه اما راهي كه شاه تشريف آوردند سه فرسخ بود بسيار خوب هواي خوش با صفا. انيسالدوله و شاهزادهها و ساير اهل حرم خانه از راه معمول رفته بودند. امين اقدس را شاه فرموده بود كه به واسطه مليجك بلافاصله از تعاقب شاه حركت كند اين امتياز اسباب كدورت ساير حرمخانه شد در حضور شاه هم جسارت و بي ادبي نموده بودند». 13 رقابت ميان اين دو همسر محبوب شاه محدود به راه و سفر نميشد، آنان در بيماري و يا ساخت بناي موقوفه نيز در رقابت بودند. پس از آن كه انيسالدوله در 1284ق تصميم به ساخت دروازهاي در ميانه مسجد گوهر شاد به درالسياده گرفت، امين اقدس نيز در سال 1309ق در ميانه دارالسياده و راهرو سقاخانه دروازهاي از نقره ساخت كه بر آن نوشته شد:
چو به درگاه رضا در دولت شه ناصرالدين
كرد ايندر را مهين بانوي عظمي نقرهآگين
بهر تاريخش يكي آمد فراز از عرش گفتا
از امين اقدس اين درب مقدس يافت آيين 14
بستنشيني در منزل همسران محبوب شاه راهي مناسب براي دستيابي به خواستههاي رجال محسوب ميشد اما انتخاب اينكه در كدام منزل بست بنشينند به سياست آنها بر ميگشت. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه براي بستنشيني منزل انيسالدوله را انتخاب ميكرد 15 و البته در جايي كه لازم بود نيز دست به دامان امين اقدس و خواجههاي مقتدر وي ميشد. او براي دريافت لقب اعتمادالسلطنه واسطهاي چون امين اقدس و بهرام خان خواجه او را انتخاب كرد. 16 غلامرضا خان شهابالملك كه سوار ابوابجمعي خود را از دست داده بود به خانه امين اقدس بست نشست و موفق شد تا سوار ابوابجمعي خود را از كامران ميرزا نايبالسلطنه باز پس گيرد. 17 علاوه بر بستنشيني عرايضي كه توسط وي به دست شاه ميرسيد مورد پذيرش قرار ميگرفت. 18 او چندين بار در خصوص ميرزا رضاي كرماني وساطت و توصيه كرد. نخستين بار در خصوص استخدام مجدد وي در سال 1304ق توسط محمدحسن خان امينالضرب است.
ميرزا رضاي كرماني كه در نزد محمدحسن خان امينالضرب مشغول به كار بود بر اثر اختلافي از دستگاه وي خارج شد، خواهر همسر وي ميرزا خانم، منشي امين اقدس بود و به اين واسطه خواستار بازگشت ميرزا رضا بر سر كار خود شد. امين اقدس در نامهاي به امينالضرب نوشت: «... در فقره آقا ميرزا محمدرضاي كرماني كه سابق در اداره شما خدمتگزار بود مدتي خدمت كرده و خيانتي هم معلوم است نديدهايد. از قرار معلوم آدم با كفايتي است. چرا بايد شما او را از خدمت خودتان معاف داشته باشيد. ... البته از او نگاهداري كنيد و كارهاي عمده به او محول كنيد. و هر كجا نكثي بهم رسانيد به همه قسم همراهي خواهم كرد كه كار او معوق نماند و موافق ميل شما بگذرد.» 19 بار دوم در سال 1307ق است كه سيد جمالالدين اسدآبادي كه به ايران آمده و در منزل امينالضرب سكونت كرد. ميرزا رضا خدمت او را برعهده گرفت، دستگيري و اخراج سيد از ايران بر ميرزا رضا كه شيفته سيد بود گران آمد و اعتراض كرد. مختارخان حاكم حضرت عبدالعظيم او را دستگير کرد و به فلك و چوب بست. ميرزا رضا با پرداخت مبلغ چهارده تومان به حاكم آزاد شد اما نامه امين اقدس به مختار خان باعث استرداد پولش شد. 20 به فاصله كوتاهي بار ديگر در 1308ق ميرزا رضا كرماني به دستور كامران ميرزا نايبالسلطنه دستگير شد، محمدخان امين خاقان برادر امين اقدس در بازديد از زندان به او گفت: «براي تو خطري نيست، ميرزاخانم در خدمت امين اقدس است منهم برميگردم با هم امين اقدس را واسطه كرده تو را خلاص ميكنيم.» 21
گاه نيز وساطتهاي وي كارساز نبود و ناصرالدين شاه توصيههاي وي را به كار نميبرد. حاج سياح نيز از جمله كساني است كه خانواده وي براي استخلاصش از امين اقدس كمك خواستند ولي اقدامات وي بي اثر بود. فرزند حاج سياح براي رساندن عريضه به نزد امين اقدس برده ميشود و امين اقدس به او آموزش ميدهد كه: « شاه اينجا ميآيد مبادا بترسي او هم مثل من و تو آدم است مهربان است همين كه آمد به پاي شاه افتاده بگو پدرم را ميخواهم و عريضه را بده». 22 حسينقلي خان سعدالملك (نظامالسلطنه مافي) نيز در سال 1302ق براي آنكه حكومت خمسه به وي واگذار نشود از امين اقدس كمك خواست اما عجز و التماسهاي وي نزد شاه بي فايده بود. 23
زبيده خانم امين اقدس از سال 1302 ديد چشم خود را از دست داد و به همين جهت مورد درمان قرار گرفت. شايع بود كه ميرزا علياكبر خان معتمدالاطباء به " واسطه ريختن جوهر بلادن" به چشم امين اقدس موجب نابينايي وي شده است. در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه در خصوص نخستين شكايت امين اقدس از ديد چشم خود ميخوانيم: «12 ربيعالثاني 1302ــ امين اقدس ميگويند چشمش معيوب شده خاطر همايون اندكي متالم بود. انيسالدوله هم كه قهر كرده اين سفر نيامده به واسطه اين بود كه كالسكه را به امين اقدس داده بودند. به اين واسطه رنجيده است.» 24
براي معالجه چشم وي تمام پزشكان خارجي و ايراني دربار دست به كار شدند. اطباي فرنگي و ايراني معالج چشم امين اقدس عبارت بودند از: دكتر ديكسون، دكتر تلوزان، ميرزا سيد رضي رئيسالاطباء، حكيمالممالك، ميرزا ابوالقاسم نائيني، ميرزا محمدحسين كحال عراقي، حاجي عرب كحال و دكتر فووريه.
معالجه چشم امين اقدس به موضوعي سياسي تبديل شد و خود فرصتي مناسب براي جلب نظر شاه و كسب منافع بود. هنوز چندي از خبر نابينايي وي نگذشته بود كه چنين شايع شد كه " چشم امين اقدس بهتر است ..." اعتمادالسلطنه در پي گزارش اين خبر نوشت: « ... مشهور است كه از سفارت انگليس دو سه هزار تومان به خواجه امين اقدس و خودش داده شده كه به شاه عرض كند كه ديكسون چشم مرا معالجه كرده است كه ديكسون در اين مورد كه ما طرف احتياج روس و انگليس هر دو هستيم براي افغان و هرات راهي به حرمخانه داشته باشد و كسب اطاع كند...» 25
نابينايي امين اقدس او را نگران كم شدن اقتدار و محبوبيتش نزد ناصرالدين شاه كرده بود و به همين دليل خواهان آن بود كه تمام اطبا او را معاينه كنند تا شايد معجزهاي از سوي يكي از آنها روي دهد. به اين منظور براي احضار طبيبي خاص گاه خواب ميديد: «حضرت ختمي مآب (ص) به او فرموده بودند از اولاد من كه در تهران طبيب است او را به معالجه بياور. به اين جهت ميرزا سيد رضي رئيسالاطباء را برده بودند» 26 هرگاه كه درماني بي پاسخ بود او از طبيب معالج گلهمند ميشد و گاه درصدد تنبيه و مجازات او برميآمد كه شاه خود مانع از اجراي اين اقدامات ميشد. 27 تمام اطبا با اين فرض كه بينايي را به او باز خواهند گرداند به معالجه مشغول ميشدند و چندي شايع ميشد كه بينايي وي بازگشته است. مخالفان امين اقدس از نابينايي وي خوشحال بودند و بر اين گمان بودند كه از محبوبيت و اقتدار وي نزد شاه كاسته خواهد شد. امين اقدس خود هوشيار از اين امر همسران جوان محبوب شاه چون دختر باغبانباشي معروف به خانم باشي را در زير بال و پر خود گرفت و به تربيت آنها اقدام كرد. اما واقعيت اين بود كه نابينايي امين اقدس از محبوبيتش نزد شاه نكاسته و "شاه را انس و وفاداري بي تاب كرده و راستي راحت و خواب نداشت». 28
ناصرالدين شاه قصد سفر سوم خود به فرنگستان را داشت، انيسالدوله و امين اقدس بسيار مايل به حضور در اين سفر بودند. 29 خصوصا كه امين اقدس اميد داشت در فرنگ سوي چشم خود را به دست آورد. تلاش همسران شاه براي همراهي او در سفر فرنگستان به جايي نرسيد و آنها فقط تا سرحد شاه را همراهي كردند. مزيت امين اقدس بر انيسالدوله در اين بود كه عزيزالسطان مليجك همراه شاه بود. در بازگشت شاه از سفر فرنگ اين امين اقدس بود كه از انيسالدوله پيشي گرفت و شاه از وي خواست تا به مناسبت دلتنگي عزيزالسلطان براي استقبال به قزوين برود. 30
مشكلات چشم امين اقدس در سال 1307، پس از بازگشت شاه از سفر فرنگ شدت پيدا كرد: « ... رفتيم به اطاق امين اقدس از درد چشم ناله ميكرد و چشمش درد ميكرد. اوقات ما را تلخ كرد» 31 و چشم دوم نيز به درد چشم اول مبتلا شده بود. اما امين اقدس كه حالا بيش از گذشته نگران بود «درد خود را از شاه بلكه از طبيب هم پنهان ميكند.»
ناصرالدين شاه اين بار دكتر فووريه را مامور معاينه و معالجه چشم امين اقدس كرد و اعتمادالسلطنه نيز به عنوان مترجم با دكتر فووريه همراه بود اما « اطباي ايراني ميل ندارند من آنجا بروم به بهرام خان خواجه گفتهاند فلان كس كوري خانم را مطلع شده به شاه عرض خواهد كرد». 32 گرچه با ورود هر طبيب جديدي امين اقدس اظهار ميداشت كه ديد چشم خود را بازيافته ولي واقعيت آن بود كه او ديگر هيچ جا را نميديد. 33 نظر طبيب معالج نيز اين بود كه «درد قطع شده ليكن مرض هر روز دو قدم جلوتر مي رود زيرا هيچ كس به عمل كه كه تنها به آن وسيله ميتوان جلوي آن را گرفت تن در نميدهد» 34 و شاه براي رفع اين مشكل به دنبال چاره و نگران بود.
سرانجام پس از آن كه نابينايي هر دو چشم امين اقدس تاييد شد مجلسي از سوي تمام پزشكان معالج وي به رياست ميرزا علياصغر خان امينالسلطان تشكيل شد و قرار شد تا وي را جهت معالجه به فرنگ بفرستند. 35 بر پزشكان معالج واضح بود كه اين سفر بيهوده است اما امين اقدس اميد داشت كه اطباي فرنگي او را معالجه كنند و امينالسطان نيز از وي حمايت ميكرد. دكتر فووريه در خصوص معالجه و سفر امين اقدس مينويسد:
امينه اقدس تقريبا به كلي نابينا شده است من از دو ماه پيش ميخواستم چشم او را عمل كنم و نگذارم كه كار به اينجا بكشد ولي به من اجازه اين عمل داده نشد و شاه كه نميخواست برخلاف رضاي محبوبه خود رفتار كند او را كاملاً آزاد گذاشت و توطئهسازان درباري اين زن بدبخت را دچار ترديد كردند كه به موقع دست به كاري نزد تا مرضش روزبه روز شدت يافت ابتدا او به نهايت درجه ترساندند و بعد از آن او را به تعقيب دستور من در باب عمل كردن مصمم ديدند گفتند بايد در خارجه عمل كند تا افتخار معالجه او نصيب من نشود و لطمهاي به مقام و نفوذ ايشان وارد نيايد ...آغا بهرام كه اشتياق شديدي به ديدن اروپا در خدمت خانم خود داشت آتش او را براي مسافرت تيزتر ميكرد 36
مقصد وين بود و پزشك معالج دكتر فوركس شهرت فراوان داشت. گرچه بسياري داوطلب همراهي وي در اين سفر بودند ولي منتقدان نيز بسيار بودند در ضمن اين سفر انتقاداتي را به همراه داشت، اين نخستين بار بود كه يكي از همسران شاه به فرنگ ميرفت و انتقاداتي را چه به دليل هزينه و سفر زني از اندرون شاهي در پي داشت. امينالدوله به ناصرالدين شاه پيشنهاد داده بود كه امين اقدس به جاي سفر به اروپا به عثماني برود « شهر اسلام است و عبور زنهاي ايراني از آنجا غريب نيست» و پزشك مورد نظر براي معالجه وي به عثماني بيايد اما شاه اين پيشنهاد را رد كرد 37 و عليرغم دلتنگي امين اقدس را راهي وين كرد. او در روزنامه خاطرات خود مينويسد: «رفتن امين اقدس به فرنگ حواس ما را پريشان كرده و كسل بوديم ...» 38
همسر نابيناي شاه در دهم شعبان 1307 ق راهي سفر شد او پيش از سفر تمام صندوق و جواهراتي كه در نزد خود داشت به خزانه تحويل داد. ناصرالدين شاه در روزنامه خاطرات خود از اندوه فراوانش به هنگام جدايي از وي مينويسد. 39 در بين عوام شعرهايي به نقد از اين اقدام شاه خوانده ميشد. 40
صفحه 2