محمدجعفر چمنکار
نيکسون، پس از نشستن بر کرسي رياست جمهوري ايالات متحده سلاح قاطع خود را در برخورد با حوادث بحرانزايي که امريکا را به مخاطره افکنده بود، سياست خارجي منطقي قرار داد. به گفته کيسينجر وزير امور خارجه، وي سياست خارجي را عنصر کليدي در رفع مشکلات ميدانست. 1 نيکسون به هنگام مسافرت خود به کشورهاي آسيايي، در 25 ژوئيه 1969م در پايگاه نظامي امريکا در جزيره گوام از اقيانوس آرام طي سخناني، راهبرد نوين سياست خارجي خود را مطرح کرد. اين راهبرد، اصطلاحاً با عناوين دکترين نيکسون، دکترين نيکسون ـ کيسينجر، نظريه مشارکت ملي و يا نظريه جايگزيني مورد بررسي قرار گرفته است.
مهمترين مباني فکري و اصول اين دکترين بر موارد ذيل استوار بود:
1. رعايت کليه تعهدات کشورهاي همپيمان از سوي امريکا
بر اين اساس، امريکا به تمامي قراردادها و پيمانهاي نظامي و اقتصادي پيشين با دولتهاي متحد، پايبند بود. نيکسون اين اصل را در سخنراني خود در جزيره گوام مطرح کرد و سپس در گزارش سياست خارجي خود در 18 فوريه 1970 بر آن تأکيد ورزيد. 2
مايک مانسفيلد ــ رهبر اکثريت مجلس سنا ــ در اين باره گفت: «تا آنجا که به آسياييها مربوط شود، امريکا به تعهدات خود پايبند خواهد بود». همچنين، وزير دفاع امريکا در توضيحي به کميته بودجه مجلس نمايندگان گفت: «آسياييها، بدون کمکهاي فني ما توان مقاومت ندارند و ما بايد سهم همکاري خود را بپردازيم». 3
2. تأمين پوشش اتمي براي متحدان يا کشوري که موجوديتش به منافع حياتي و امنيت امريکا بستگي دارد.
نيکسون در اين مورد ميگويد: «امريکا يک سپر دفاعي براي متحدانش که ادامه حيات آنان براي امنيت امريکا و جهان مهم و ضروري است، در برابر يک حکومت هستهاي ايجاد خواهد کرد». 4
3. کمک نظامي بر پايه تعهدات قبلي براي رويارويي با هر گونه تجاوز، به شرط آنکه کشورهاي مورد تجاوز، مسئوليت اصلي دفاع را بپذيرند. 5
اين اصل از مهمترين اصول دکترين نيکسون بود که ساختار سياست خارجي آينده امريکا را در مناطق مختلف جهان، به ويژه خليج فارس ترسيم کرد.
دکترين نيکسون به صراحت اعلام داشت که امريکا به دولتهايي که با خطر روبرو هستند، کمک خواهد کرد و ابزار نظامي لازم را در اختيار آنان خواهند گذاشت. البته اگر ملل ياد شده، خواهان پذيرش مسئوليت تدارک اوليه نيروي انساني لازم براي دفاع خودشان باشند. «ما ميتوانيم با تأمين کمکهاي نظامي و اقتصادي به دوستانمان، کاري کنيم که بتوانند از خويشتن دفاع کنند، بدون آنکه در فکر به دوش کشيدن بار جنگ براي آنها باشيم.» 6
الف. سياست دو ستون
خلاء قدرت در خليج فارس، نخستين ميدان آزمايش جدي را براي نظريه نيکسون پديد آورد. دولت امريکا با درک اوضاع جهاني، در مورد مسائل خليج فارس دو نکته اساسي را مورد توجه قرار داد:
1. احتمال به مخاطره افتادن منافع جهان غرب
2. عدم امکان دخالت مستقيم به عنوان نيروي جايگزين
بنابراين، سياستمداران امريکا با شروع زمزمههاي خروج انگلستان از خليج فارس، بر همکاريهاي منطقهاي تأکيد ورزيدند.
در سال 1968م، مدير کل وقت اداره شبه جزيره عربي، بخش خاور دور در آسياي جنوبي وزارت امور خارجه امريکا در کنفرانسي پيرامون مسائل خاورميانه، چنين عنوان کرد:
رهبران محلي بايد ]بتوانند[ و خواهند توانست بعد از خاتمه نقش تاريخي انگلستان، جاي آنان را بگيرند. امريکا همچنان هر کاري که قادر باشد، براي کمک به آنها انجام خواهد داد. ليکن نميتوان از هيچ گونه نقش ويژهاي براي امريکا در مسائل خليج فارس صحبت کرد. 7
ژوزف سيسکو 8 ــ معاون وقت وزارت امور خارجه امريکا نيز در 26 نوامبر م1968 در يکي از کميتههاي بودجه مجلس سنا، ضمن اشاره به تحولات خليج فارس، اظهار داشت: «کشورهاي واقع در خليج فارس بايد براي تأمين پيشرفت و ثبات منطقه، همکاري کرده، اختلافات فيصله نيافته را خودشان حل و فصل کنند». 9 همچنين، وي طي سخناني در کنگره عنوان کرد: «امريکا قصد ندارد براي دفاع از منافع غرب در خليج فارس، جانشين انگلستان شود. ليکن تصميم گرفته است که به کشورهاي منطقه براي دفاع از خود ياري رساند.» 10
با اين مقدمات، دکترين نيکسون بازتاب خود را بر منطقه خليج فارس با سياست دو ستون (سياست دوقلو) 11 نشان داد. بر اساس اين سياست، دولتهاي ايران و عربستان، به عنوان دو ستون مرکزي در راهبرد نوين امريکا، وظيفه رفع خلاء قدرت را در منطقه خليج فارس و درياي عمان عهدهدار شدند. 12 امريکا با اعطاي کمکهاي همهجانبه اقتصادي و نظامي به اين دو کشور، آنان را به عنوان ابزار و وسيله تأمين امنيت و منافع خود در کل منطقه تقويت ميکرد، بدون آنکه خود احتياجي به حضور مستقيم داشته باشد. نيکسون با اشاره به اين موضوع ميگويد:
رشد اقتصادي و ايجاد اصلاحات در کشورهاي کرانه خليج فارس، يکي از مسائل مهم در حفظ و استقرار امنيت و آرامش منطقه است و دو کشور عربستان و ايران ميتوانند با تلاش متعهدانه خود، آرامش را در خليج تقويت کنند. 13
نيکسون، سپس سياست چهارگانه ذيل را براي منطقه خليج فارس تعيين کرد:
1. همکاري نزديک با ايران و عربستان، به عنوان ستونهاي ثبات در منطقه
2. حضور اندک نظامي امريکا در حد سه کشتي از واحد فرماندهي خاورميانه
3. افزايش فعاليتهاي ديپلماتيک در منطقه و توسعه کمکهاي فنآورانه به آن کشورها
4. ايجاد زمينه براي کاهش توجه کشورهاي کوچک منطقه به انگلستان در جهت تأمين نيازهاي امنيتي آنان. 14
همچنين، ژوزف سيسکو ــ وزير امور خارجه امريکا در سپتامبر 1972، اصول عمده سياست خارجي کشورش را در اين منطقه به قرار ذيل دانست:
1. عدم دخالت در امور داخلي ديگر ملتها
2. تشويق همکاريهاي منطقهاي به منظور نيل به صلح و پيشرفت
3. تشويق کشورهاي دوست، براي پذيرش وظيفه امنيتي خود
4. مبارزه با توسعهطلبي مسکو
5 . تشويق به تبادل کالا، خدمات و فنآوري 15
از ميان اين دو ستون، انتخاب اول با ايران و توان نظامي آن بود و عربستان در درجه دوم و بيشتر از ديدگاه تأمينکننده مالي برنامههاي امنيتي، مورد توجه قرار داشت. عربستان به علل کمي جمعيت، عقبماندگي صنعتي و فقدان سازمانهاي اداري و سياسي مستحکم، با وجود ثروت فراوان و درآمدهاي حاصل از نفت، نميتوانست نيروي اول تأمينکننده منافع جهان غرب باشد. 16 ژوزف سيسکو در اين مورد ميگويد: «نيروي دريايي عربستان سعودي در خارج از آبهاي ساحلي خود، قابليت دفاعي و رزمي چنداني ندارد». 17
اما مهمترين علت اختصاص نقش درجه دوم به عربستان در سياست دو ستون را نيکسون به خوبي مطرح ميسازد: «به هر حال، سعوديها متحد مرموزي به شمار ميروند؛ زيرا بيم آن است که چهبسا در برابر حکومتهاي افراطي عرب، عقبنشيني کنند». 18 با وجود اين، حضور عربستان در سياست نيکسون علاوه بر اينکه اعراب را نسبت به همکاري با اين طرح، راضي و خوشبين ميساخت، 19 متضمن اين فرضيه نيز بود که منافع ايران و دولتهاي عرب کرانه جنوبي خليج فارس با يکديگر مطابقت و سازگاري دارد. 20
بدين ترتيب، رژيم پهلوي به عنوان ستون اصلي دکترين نيکسون، جايگاه ژاندارمي منطقه خليج فارس و درياي عمان را به خود اختصاص داد. دولتمردان ايران که در تاريخ 19 آذرماه 1346 / 30 نوامبر 1967، به سرعت و با اشتياق بسيار، اين وظيفه را پذيرفتند. شاه که در سال 1328 طي تلگرافي به حسين علاء سفير ايران در واشنگتن اعلام کرده بود :«اگر آمريکا کمک نظامي نکند من مسئوليت استقلال ايران را نخواهم داشت» 21
با اتکاء بر درآمدهاي نفتي و حمايتهاي همهجانبه آمريکا خود را آماده پذيرفتن وظيفه ژاندارمي منطقه کرده بود.
شاه در مصاحبه با يک مجله امريکايي در 30 دي ماه 1347 / 20 ژانويه 1967م، اظهار داشت: «در خليج فارس، جايي براي قدرتهاي بزرگ نيست. پس از خروج بريتانيا از خليج نميخواهيم هيچ قدرت بزرگي سعي کند جاي آن را بگيرد و ايران از پايان يافتن کمکهاي امريکا احساس غرور ميکند». 22
وي همچنين در مصاحبه با يک نشريه انگليسي در 22 شهريور 1348 / 13 سپتامبر 1969م گفت: «هيچ قدرت و نفوذ خارجي ديگري حق ورود به خليج فارس را ندارد و ايران آزادي کشتيراني را تضمين ميکند». 23
و در گفتگويي با خبرگزاري آسوشيتدپرس 24 در 27 مهر 1348 / 1969م عنوان کرد:
«ما از کشورهاي عربي منطقه خليج فارس، خواستار همکاري امنيتي شدهايم. اما در صورتي که آنها همکاري نکنند، دولت ايران خود به تنهايي، مسئووليت امنيت و ثبات منطقه را به عهده خواهد گرفت». 25
سپس ايران به يکسري رايزنيهاي ديپلماتيک در جهت گسترش روابط و رفع اختلافات با دول عرب اقدام کرد. شاه در آبان ماه 1347 به کشورهاي عربستان و کويت مسافرت کرد. پيش از عزيمت، اختلافات ديرينه بين ايران و عربستان سعودي بر سر حدود فلات قاره حل شده بود و دو کشور، موافقتنامهاي را در دوم آبانماه همين سال امضاء کردند. اختلافات بر سر مالکيت دو جزيره فارسي و عربي نيز با تقسيم آن بين طرفين برطرف شد. 26
مشکل عمده و ريشه اختلافات و تنشهاي ميان ايران و اعراب، مسئله مجمعالجزاير بحرين بود که بر اساس سوابق تاريخي و اسناد مستند و قانوني در تملک ايران بود. شاه طي ديداري از هند در ژانويه 1969م، اظهار داشت: «با وجود مخالفت با عملکرد بريتانيا در بحرين، در آنجا به زور متوسل نخواهيم شد». 27 اين سخنان به معني تلاش ايران در جهت رفع اختلافات و استقلال اين جزاير بود. در نتيجه، ويتوريو گوييچاردي 28 ــ نماينده دبيرکل وقت سازمان ملل متحد (اوتانت) به بحرين مسافرت کرد و بر اساس برنامه او، ساکنان اين جزيره ميبايست يکي از موارد ذيل را انتخاب ميکردند:
الف. اتحاد با ايران
ب. حمايت بريتانيا از آنان به روال گذشته
ج. استقلال
از ميان اين موارد، سومي مورد پذيرش قرار گرفت و دولت ايران نيز يک ساعت پس از اعلام اين موضوع، استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 29
يکي از رسانههاي ارتباط جمعي رسمي و وابسته به سياست نظامي و خارجي ايران، استقلال بحرين را چنين تجزيه و تحليل کرد:
سياست ايران بر اين مبنا بود که پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه خليج فارس، قدرت مطلقه شود. مبارزه براي بازپسگيري بحرين، در اصل چون خاري در برابر اين ]خطمشي[ بود و ايران نميتوانست در عين حالي که مشغول مبارزه با بحرين است، راه دوستي خود را با ساير کشورها و واحدهاي سياسي خليج هموار کند. 30
ايران به همين صورت، استقلال قطر را نيز در 10 شهريور ماه 1350 به فوريت به رسميت شناخت. در 9 آذر ماه 1350، جزاير سهگانه ابوموسي، تنب کوچک و تنب بزرگ که از لحاظ قانوني جزيي از خاک ايران محسوب ميشد، در اختيار ايران قرار گرفت. 31
ايران پس از الحاق مجدد جزاير سهگانه، تشکيل فدراسيون شيوخ خليج فارس يا امارات متحده عربي را در 11 آذرماه 1350 به سرعت به رسميت شناخت و همين امر شايعههاي متعددي را در مورد معامله پنهاني بين ايران، بريتانيا و امريکا، درباره استقلال بحرين، به رسميت شناختن امارات متحده عربي و مسئله جزاير سهگانه، به وجود آورد. 32
ايران، همچنين از يک سو در تلاش براي گسترش روابط منطقهاي و کاهش تنشها و اختلافات با اعراب، ضمن نکوهش عملکرد توسعهطلبانه اسرائيل در جنگ ژوئن 1967، روابط ديپلماتيکي را با مصر در 7 شهريور 1349 برقرار کرد که با مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسيدن انور سادات به اوج خود رسيد. 33 و از سوي ديگر، با درک ارتباط امنيت خليج فارس با درياي عمان و اقيانوس هند در دراز مدت، از قطعنامه 2832 سازمان ملل در 16 دسامبر 1971، مبني بر اينکه اقيانوس هند به عنوان يک منطقه صلح و عاري از حضور ابرقدرتها باشد، حمايت کرد. 34
وظايف امنيتي ايران به تدريج در جهت ايجاد پوشش امنيتي براي منافع غرب در منطقه خليج فارس با تکيه بر جريان مستمر نفت، مبارزه با اهداف توسعهطلبانه شوروي، برخورد با حکومتهاي افراطي ضد غرب و حمايت از رهبران محافظهکار عرب بروز يافت.
بدين ترتيب، امريکا با اجراي دکترين نيکسون و سياست دو ستون، ضمن محدود کردن قدرت امپراطوري بريتانيا در اقصي نقاط جهان، به ويژه حوزه خليج فارس که سخت خواستار آن بود، 35 قدرت و توازن و صلح امريکايي 36 را جايگزين قدرت و صلح انگليسي 37 قديمي کرد که آغازي براي دوران تشديد سلطهگرايي و چپاول با حفظ مشروعيت و به وسيله حکومتهاي وابسته در منطقه بود. در اين موازنه قدرت و صلح امريکايي، ايران نقش اول را با دارا بودن شرايط مناسب و آميخته با اهداف غرب ايفاء کرد.
صفحه 2
صفحه 3