حرم
شکوهالسلطنه
فاطمه معزي
اين شماره حرم اختصاص به مادر مظفرالدين شاه، شکوهالسلطنه دارد که از زنان با نفوذ دربار ناصري است و براي ابقاي فرزند خود در منصب ولايتعهدي تلاش ميکرده است.
شکوهالسلطنه دختر فتحالله ميرزا شعاعالسلطنه و شهربانو خانم دختر محمدابراهيم خان ظهيرالدوله، حکمران کرمان، 1 در سال 1254ق 2 به دنيا آمد. شعاعالسلطنه خود فرزند سي و ششم فتحعلي شاه و فاطمه خانم سنبل باجي، يکي از همسران مورد توجه و با نفوذ در دربار فتحعلي شاه بود. شکوهالسلطنه دوازده سال بيشتر نداشت که در سال 1268ق به عقد دايم شاه جوان ناصرالدين شاه درآمد. 3 او سومين همسر عقدي شاه بود، حاصل اين ازدواج دو فرزند دختر و پسر بود. نخست مظفرالدين ميرزا که در روز چهاردهم جماديالاخر 1269 متولد شد و دومين دختري به نام زينتالدوله که پس از نه ماه فوت کرد. 4 با فوت دو وليعهد انتخابي ناصرالدين شاه و ضرورت تعيين وليعهد، عليرغم ميل دروني شاه، مظفرالدين ميرزا را در سال 1278ق به ولايتعهدي انتخاب کرد. اين انتخاب براي شکوهالسلطنه اقتداري خاص به همراه آورد. دکتر ياکوب پولاک اتريشي، پزشک ناصرالدين شاه در خاطرات خود تحت عنوان ايران و ايرانيان در خصوص انتخاب مظفرالدين ميرزا به وليعهدي از انزجاز شاه نسبت به شکوهالسلطنه و پدرش سخن ميگويد. 5 نقل است پيش از انتخاب وي به ولايتعهدي، در سال 1274ق محمدولي ميرزا که در علم طالعبيني صاحب مهارت بود نقلي به شعاعالسلطنه، پدر شکوهالسلطنه داده و به او تبريک وليعهدي نوهاش را ميگويد. 6
شکوهالسلطنه خود در دربار ناصري در طهران بود اما بر امور دربار وليعهد، مظفرالدين ميرزا در تبريز نظارت خاص داشت. در زماني که امور دربار وليعهد در دست افرادي قرار گرفت که بيشتر به دنبال خوشگذراني بودند بزرگان دربار تبريز عريضهاي براي شکوهالسلطنه نوشته او را در جريان ماوقع قرار دادند. او نيز عين عريضه را به همسرش، ناصرالدين شاه داد تا به اين موضوع رسيدگي کند. 7 در جريان اختلاف بين مظفرالدين ميرزا و تاجالملوک همسرش، خواهرزاده ناصرالدين شاه، دخالت کرد و سعي داشت تا نظر موافق شاه را براي طلاق اين دو جلب نمايد. شکوهالسلطنه از دستخط محرمانه شاه به وليعهد در خصوص اختلافش با تاجالملوک آگاه شد و از ميرزا محمدعلي خان غفاري حامل اين دستخط محرمانه خواست تا او را از مضمون نامه شاه آگاه کند که پذيرفته نشد. شکوهالسلطنه در نامه به محمدعلي خان غفاري نوشت:
مقربالخاقان ميرزا محمدعلي خان در خصوص حکم، قمرالسلطنه چيزي به من نوشته بودند. خوب شما حکم را ببريد. من مينويسم به قمرالسلطنه، سواد دستخط را گرفته ميخوانم. شما به زودي به سلامت وارد شويد. به حضور مبارک که رسيديد و حکم را به نظر مبارک رسانديد آنچه راي مبارک است سربسته با تلگراف به من خبر بدهيد که بدانم صلح ميشود يا طلاق يا روانه تهران. ... شما سربسته در تلگراف خبر بدهيد که من بي اطلاع نباشم و زباني آنچه خيريت وليعهد است از جانب من عرض کنيد و اين فقره را يک طرفي بکنيد. به خدا قسم من آرام ندارم. از ديوانگيهاي آن زن، عاقبت ميترسم خداي نکرده خلافي بکند که همه عاقلها حيران بمانند ... شماها خيلي بايد در هر کاري مواظبت بکنيد. خاصه در خورد و خوراک وليعهد که آن زن شعور در سر ندارد. ملاباجي هم در اندرون است همين سفارش را زباني به او بکنيد که آني غفلت نداشته باشد. بهتر است که اين کار را تمام بکنيد .... 8
ناصرالدين شاه تنها به سخنان شکوهالسلطنه و مظفرالدين ميرزا بسنده نکرد، او ميرزا حسين خان سپهسالار را مامور رسيدگي به اين موضوع کرد، سپهسالار بعد از بررسي اين موضوع متوجه اصرار شکوهالسلطنه براي جدايي پسرش از تاجالملوک شد و سعي کرد با مذاکره او را راضي به انصراف از اين امر کند. او خطاب به شاه نوشت:
قربان خاکپاي جواهرآساي مبارک اقدس همايونت شوم در باب امالخاقان که مقرر شده بود اگر چيزي به نظر چاکرانه فدوي برسد به خاکپاي مبارک عرضه دارد اگر چه کنه هر مسئله و صلاح و چاره هر کار همان است که در مرآت خاطر آفتاب مظاهر مبارک اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه جلوه کند ولي حسبالامر اقدس الاعلي با کمال عجز و انکسار جسارت ميورزد که به عقيده قاصر اين غلام بيمقدار اصلاح از تفريق در هر حال ارجح و اولي و از براي منتسبان آستان سلطنت و جلالت مناسبتر است که باز به هر طور مقدور شود حضرت وليعهد و يا نواب عليه عاليه متعاليه شکوهالسلطنه دامت عفتها به اصلاح ذات البين راضي شوند و اسم تفريق به ميان نيايد... 9
اما شکوهالسلطنه ميلي به اصلاح نداشت گرچه اعتراف ميکرد که «با سه شاهزاده خلافست طلاق داده شود» اما به دنبال «قدري تنبيه و سياست» براي امالخاقان بود. 10 او حال مطمئن بود که تا زماني که وليعهد و همسرش در تبريز باشند طلاقي رخ نخواهد داد، از نزديکان وليعهد خواست تا او را مجبور کنند با اظهار دلتنگي براي شاه و نوشتن عريضه براي مادرش در اين خصوص راه خود را به تهران باز کند: «خواهش دارم نوعي بکنند که امسال نواب والا به تهران بيايند نهايت با تفصيلات سابق نباشد، کمتر باشد. والله بالله مصلحت وليعهد اين است که امسال تهران بيايد. خيلي چيزها در ضمن هست که نميتوانم بنويسم. درين فقره محرمانه به شما دو برادر مينويسم که شب و روز زمزمه بکنيد که دستخطي به من بنويسند که حکما شاه امسال مرا بخواهند بيايم والا بدون اذن خواهم آمد. خيلي دلتنگي براي شاه بکنند و من همان کاغذ را با عريضه خودم به حضور مبارک ميفرستم ... . البته البته بايد طوري بکنيد که مايل به آمدن شوند...» 11 تلاش شکوهالسلطنه به نتيجه رسيد و مظفرالدين ميرزا در سال 1293ق پس از آمدن به تهران همسر خود تاجالملوک امالخاقان را طلاق داد. عزتالدوله خواهر شاه و مادر تاجالملوک در نامهاي خطاب ميرزا حسين خان سپهسالار از شکوهالسلطنه شکايت کرد: «از قراري که از طهران چه نوشتهاند و چه تلگراف ميکنند، نواب ارفع والا وليعهد و سرکار شکوهالسلطنه درجه بيلطفي را نسبت به امالخاقان به پايههايي رساندهاند که ميخواهند طلاق بدهند عرض هم کردهاند قبله عالم هم قبول فرمودند از هيچ کس شکايت نميکنم و بدبختي خودم را بالاتر از اين ميدانم ... معلوم ميشود خواهرزاده شکوهالسلطنه بهتر از خواهرزاده قبله عالم است که بايد رسواي دنيا بشوم ...» 12
شکوهالسلطنه تا مدتي از فرزندان مظفرالدين ميرزا نگهداري ميکرد. پس از حل مسئله خانوادگي وليعهد از نظارت مادرش کاسته نشد و او بر امور دربار تبريز همچنان مسلط بود و وليعهد نيز او را در جريان امور حکومت خود قرار ميداد. در سال 1296 و بحران نان در تبريز مظفرالدين ميرزا در تلگرافي از گرفتاري خود با مسئله کمبود نان شکايت ميکند و شکوهالسلطنه در پاسخ او را به صبر ميخواند و مينويسد: « اکثري از ولايات امسال اينطور شده است». 13
پس از عدم موفقيت وليعهد در سرکوب شورش شيخ عبيدالله کرد، در 1298ناصرالدين شاه به عنوان تنبيه و عدم کفايت او را به تهران فراخواند و وليعهد در باغ ايلخاني مستقر شد. شاه علنا کم لطفي خود را نسبت به وليعهد نشان ميداد و حتي شايع بود که شايد شاه فرزند ديگر خود سلطان مسعود ميرزا را به ولايتعهدي منصوب کند. شکوهالسطنه نگران اين موضوع براي ماندگاري فرزند خود در اين مقام تلاش ميکرد. در ملاقاتي با حاج سياح که به تازگي از سفر فرنگ بازگشته بود داشت از وي خواست تا به ملاقات مظفرالدين ميرزا برود. پس از اين ملاقات شکوهالسلطنه از سياح خواست تا با رفع کدورت ميان دو برادر، حمايت ظلالسلطان را به نفع مظفرالدين ميرزا جلب کند. حاج سياح در اين امر موفق بود و موجب رضايت خاطر شکوهالسلطنه شد. 14
اهالي اندرون شکوهالسلطنه بنا به اقتدار او خود هر يک خود صاحب نفوذ بودند. احمدخان خواجه يکي از خواجگان او 15 و علي خان خواجه از خواجگان مقتدر در دربار شکوهالسلطنه بود. 16 در دربار ناصري تنها زنان مقرب داراي وزير بودند و وزير شکوهالسلطنه حاجي محمدخان بود. 17 مباشر او ميرزا جواد خان موتمنالممالک در دوره نخست مجلس شوراي ملي به نمايندگي از بروجرد انتخاب شد و به امور مالي و داخلي کشور کاملا تسلط داشت. 18 شکوهالسلطنه خود داراي خانهاي مستقل در ارک بود که خود در قسمت اندروني آن سکني داشت و اين خود نشاندهنده ميزان استقلال وي و اقتدارش بود. 19
با شيوع بيماري آنفلونزا در سال 1309ق، شکوهالسلطنه نيز به اين بيماري مبتلا شد، براي معالجه و مداواي وي شش پزشک ايراني و فرنگي فراخوانده شدند. دکتر فووريه يکي از اين پزشکان بود که در اين خصوص مينويسد: «چون مريض ديد که در طرز مداوا بين ما اتفاق حاصل نميشود متوسل به استخاره شد و چون استخاره براي معالجه به اطباي ايراني راه داد من بيرون آمدم» 20 بيماري او سه ماه طول کشيد و سرانجام در پنجاه و پنج سالگي به علت شدت بيماري در تاريخ 14 شوال 1309ق 21 درگذشت و نماند تا بر تخت نشستن فرزند خود را ببيند. جنازه شکوهالسلطنه در سال 1323 به عتبات عاليات منتقل شد . 22
شکوهالسلطنه گرچه محبوبيتش در نزد شاه به پاي انيسالدوله و امين اقدس نميرسيد ولي جايگاه خاص خود را داشت چنانچه در سفر سوم فرنگستان تنها براي شکوهالسلطنه عکس از خود فرستاد و امين اقدس براي جلوگيري از کدورت ميان همسران شاه دو قطعه از عکسهاي ناصرالدين شاه را به گلين خانم و تاجالدوله که به مانند شکوهالسلطنه از همسران عقدي شاه بودند داد. 23
اعتمادالسلطنه در انتقاد به بيتوجهي رجال دربار به مرگ مادر وليعهد نوشت: « اول طلوع آفتاب شکوهالسلطنه به رحمت خدا رفت مرحوم شد. از قراري که شنيدم هر چند تاجالدوله التماس کرده بودند به شاه که امروز از شهر بيرون نرويد هم قمر در عقرب است و هم خوشآيند نيست از يک در جنازه ببرند از يک در شما به سفر برويد قبول نکردند... جنازه شکوهالسلطنه را هم به مدرسه مادر شاه گذاشتند... امشب صداي موزيک شنيدم حيرت کردم که يعني چه؟ شب اول فوت مادر وليعهد در حقيقت اول زن ايران اين چه صداست. معلوم شد امشب امينالسلطان و امينالدوله و بعضي از رجال دولت خانه ناصرالملک که نزديک خانه من است مهمان بودند. اين ساز و سرور از آنجاست و به هيچ وجه ملتفت اين بياحترامي نشدند. همه چيز ايران تمام شد نه احترام هست و نه احتياط» 24 اما در آذربايجان به گونهاي ديگر بود، به احترام فوت مادر وليعهد بازار بسته و در مساجد مراسمي برگزار شد. 25
چارلز جيمز ويلسون درخصوص شکوهالسلطنه مينويسد:«بزرگترين و نجيبترين نسوان اعليحضرت شاه نواب عليه عاليه شکوهالسلطنه است که مشاراليها هم دخترعموي اعليحضرت شاه و هم نواده مرحوم مغفور فتحعلي شاه است.» 26
|
[135- 195ب]
شکوهالسلطنه در کنار ديگر همسران ناصرالدين شاه
|
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. خيرات حسان . ج 2، 1305 . ص 202 .
2. مهدي بامداد. شرح حال رجال ايران در قرن 12و 13 و 14 هجري. تهران، زوار ، 1371. ج 5، ص 254.
3. همان.
4. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. الماثر و آلاثار، چهل سال تاريخ ايران. به کوشش: ايرج افشار . تهران، اساطير، 1363. ج 1، ص 38 .
5. ياکوب ادوارد پولاک. سفرنامه پولاک، ايران و ايرانيان. ترجمه: کيکاوس جهانداري. تهران، خوارزمي، 1361. ص 163 .
6. مهديقلي مخبرالسلطنه هدايت. گزارش ايران تا طلوع مشروطه. به اهتمام: محمدعلي صوتي. تهران، نشر نقره، 1363 . ص 82 .
7. خاطرات و اسناد محمدعلي غفاري، نايب اول پيشخدمتباشي (تاريخ غفاري)، به کوشش: منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان. تهران، نشر تاريخ ايران، 1361. ج 1-2. ص 57 .
8. خاطرات و اسناد محمدعلي غفاري. ج 1-2. ص 62.
9. اسناد برگزيده از سپهسالار، ظلالسلطان، دبيرالملک. گردآوري: ابراهيم صفايي. تهران، انجمن تاريخ ، 1350. ص 31 .
10. خاطرات و اسناد محمدعلي غفاري. ص 64.
11. همانجا.
12. اسناد برگزيده... . ص 35 .
13. تلگرافات عصر سپهسالار. ص 726-727 .
14. خاطرات حاج سياح. به کوشش: حميد سياح. تصحيح: سيفالله گلکار. تهران، ابن سينا، 1346. ص 239-241 .
15. مهديقلي خان هدايت. خاطرات و خطرات. تهران، زوار، 1375. ص 101 .
16. ابوالحسن بزرگ اميد. از ماست که برماست. تهران، دنياي کتاب، 1363. ص 41 .
17. الماثر و آلاثار . ج 2. ص 716 .
18. مختصر تاريخ مجلس ملي ايران. برلين، چاپخانه کاوياني،1337 ق. ص 47 .
19. حسين لعل. مليجک. تهران، ابن سينا، 1345. ص 368 .
20. سه سال در دربار ايران، خاطرات دکتر فووريه. ترجمه: عباس اقبال آشتياني. به کوشش همايون شهيدي. تهران، دنياي کتاب، 1368. ص 341 .
21. ميرزا ابراهيم شيباني. منتخبالتواريخ. تهران، علمي، 1366. ص 261 .
22. مسعود فريد. خاطرات فريد. تهران، زوار، 1354. ص 231 .
23. روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم به فرنگستان. به کوشش: دکتر محمداسماعيل رضواني و فاطمه قاضيها. تهران، انتشارات سازمان اسناد ملي ايران . ج 3،ص514 .
24. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه. با مقدمه و فهارس: ايرج افشار. تهران، اميرکبير، 1350. ص 810 .
25. گزارشهاي تلگرافي آخرين سالهاي عصر ناصرالدين شاه. با مقدمه: دکتر محمدامين رياحي. به کوشش: شهريار ضرغام. بينا، بي جا، 1369.
26. چارلز جيمز ويلسن. تاريخ اجتماعي ايران در عهد قاجاريه. به کوشش: جمشيد دودانگه و مهرداد نيکنام. تهران، طلوع، 1363. ص 51.