ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » برخي از مکتوبات نهضت جنگل در دوران رضاخان

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

برخي از مکتوبات نهضت جنگل در دوران رضاخان 

 

محمدرضا تبريزي شيرازي

 

نهضت جنگل در سال 1294 شمسي برابر با 1333 هجري قمري و 1914 ميلادي به‌عنوان يک جنبش پارتيزاني آغاز شد و هفت سال ادامه يافت و در جهت نيل به اهداف خود با مبارزات مسلّحانه گسترده‌اي که در طيّ نبردهاي عديده با نيروهاي دلاور خود در مقابله با دشمنان آزادي و سربلندي ايران و نيز قواي دولتي انجام داد سرانجام حکومت جمهوري را اعلام و بيانيه‌اي به شرح زير صادر نمود:

 

هوالحق

فرياد ملّت مظلوم ايران از حلقوم فداييان جنگل گيلان

هيچ قومي از اقوام بشر به آسايش و سعادت نايل نمي‌گردد و به سير در شاهراه ترقّي و تعالي موفّق نمي‌شود مگر آنکه به حقوق خويش واقف گشته، ادراک کند که خداوند متعال همه آنها را آزاد آفريده و بنده يکديگر نيستند و طوق بندگي را نبايد به گردن نهند. همچنين حقّ ندارند به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعّال مايشاء باشند. انبياء و اولياء و بزرگان دين و فلاسفه و حکما و سوسياليست‌هاي سابق و امروزي دنيا که غم‌خوران نوع بشرند هريک به نوبه خود، افراد انسان را از مزاياي اين حقّ مشروع طبيعي آگاه ساخته‌اند. مع‌الوصف يکدسته مخلوق که به صورت انسان و به سيرت از هر درنده‌اي بي‌رحم‌تر و قسي‌القلب ترند، به نام‌هاي مختلف جهت شهوتراني و آزار انسان‌ها بي‌رحمانه به ابناء جنس خود مسلّط شده، به جان و مال و عرض و ناموس و تمام هستي و ماحصل زندگي و فوايد حياتي آنها دخالت کرده، راحت خويش را در زحمت مردم، بقاي خود را در فناء مردم، لذّت و کامراني و تمتعشان را در رنج و ناتواني مردم دانسته و بالاتر از همه خلقتشان را فوق خلقت سايرين تصوّر مي‌کنند. نه به کتب آسماني وقعي، نه به قوانين و نصايح انسان‌ها وقري، نه به درماندگان و بيچارگان ترّحمي. صفحات تاريخ فجايع اعمالشان را به ما نشان مي‌دهد و شواهد حسّي کافي است که چه کرده و مي‌کنند. بيچاره مردم، همان مردمي که از اصول خلقت و حقايق ودايع طبيعت بي‌خبرند و به سان گوسفند خود را تسليم اين ستمکاران جبّار نموده و زير تيغ اين جلاّدان خونخوار دست و پا مي‌زنند و در عالم ذهن حتّي به تصوّرشان نمي‌آيد که روزي ممکن است سلاسل عبوديّت اين عزيزانِ بي‌جهت را گسيخته، از زيربار اسارت و بندگي اين خدايان مصنوعي مي‌توان شانه خالي نمود. گاهي از ميان اين طبقه مظلوم و رنج‌کش، يکنفر يا افراد معدود معيّني به‌منظور آگاهي ساير مظلومين و تحصيل حقوق مشروعه انسانيت و براي قلع ريشه فساد و اعتساف طبقات ستمگر با تحمل همه نوع مشقّت و همه‌گونه فداکاري قيام مي‌کنند که شايد اصول مساوات و عدالت را اجراء، ظلم و تعدي را محو و مظلومين را از قيد رقيت نجات دهند.

 

ايران که يکي از قطعات آسيا و اهالي ايران که يک قوم از اقوام دنيا هستند سال‌هاست در دست استبداد مقامات جور و امراء خودسر و خوانين جاه‌طلب و رؤساء شهوتران و اربابان بي‌رحم و مروّت به صورت مخروبه‌اي درآمده که هر ناظر متفکر از ديدن آن همه منظره‌هاي اسفناک دچار بهت و حيرت مي‌شود. در قرون اخير سياست جهانگيرانه همسايگان همسايه‌آزار ما دولت انگليس و حکومت جابر تزاري روس ضميمه مظالم و تجاوزات فرمانروايان جاه‌طلب ايران شده، براي اسارت اين قوم مظلوم، در صحنه اين خرابه‌هاي غم‌انگيز عرض‌اندام نموده، سهل‌ترين وسيله اسارت اين کشور و مردم آن را همدستي و تقويت سلاطين جور و امراء و بزرگان جبّار دانسته، تسلّط آنان را به سايرين تأييد و تقويت مي‌کنند. اين قصّابان مسلخ ايران با استفاده از مقاصد همسايگان طمّاع آنچه را که در حيطه قدرت و توانايي داشتند درباره زيردستان اعمال نموده، ذره‌اي از مظالم خودداري نکرده، حال ايران و ايراني بدين منوال بود تا سال 1324 قمري که عده‌اي از متفکرين و عناصر حسّاس، مطلع و دلسوز که از حقوق ملّت و خصوصيّات خلقت خود و ديگران آگاه بوده، بناي مطالبه حقوق ملّي را گذاشتند و آزادي را که حقّ مشروع همه بود خواستار شدند. به تدريج انقلاب مشروطيّت شروع گرديد. محمّدعليشاه پادشاه مستبدّ مطلق‌العنان خلع و مجلس ملّي تشکيل و احمدشاه به سلطنت دولت مشروطه ايران رسيد. متأسفانه به علّت عدم تفکر و تعمّق پيشقدمان آزادي، همان امراء و خوانين ستمگر مجدّدآ زمام امور را به لطايف‌الحيل به دست گرفته، انقلاب را به نفع خود سوق دادند. نتيجه آنکه نهضت مقدّس و فداکاري ملّت به جاي منفعت مضرّت بخشيد. در سابق به جاي سلطنت مستبدّه و اين بار به نام سلطنت مشروطه، همان سلطه و اقتدار و همان جور و ستم را اعاده داده‌اند. مردم که با احساس هواي آزاد تا حدّي از خواب گران غفلت و جهالت بيدار شده بودند براي قطع ايادي جابرانه مرتجعين و مستبدّين در لباس مشروطيّت بناي مقاومت گذاشتند. آنها باز به اتکاء قواي همسايگان به معارضه برخاسته، فجايع خونين سال 1330 را در نقاط شمالي ايران پيش آوردند و دوباره ايرانيان را با حمايت امراي تزاري و کمک‌هاي باطني انگلستان به ظلم و تعدّي و شکنجه گرفتار ساختند. چيزي نگذشت که عمر زودگذر اين تطاول سپري و جنگ بين‌المللي آغاز گشت و هنگام استفاده مظلومين اين سرزمين فرا رسيد. قسمت بزرگي از احرار و عناصر فداکار ايران در مناطق مرکزي و غرب و جنوب کشور و عده‌اي از فداييان گيلان در جنگل دارالمرز به ضدّ خائنين و همسايگان متجاوز قيام کردند. شاه ايران که تمام آمال ملّي را زير پا گذاشته بود، به عوض حمايت از مردم و سعي در نجات آنها از گرداب مذلّت، با امرا و رجال مرتجع کشور و قواي انگليس و روس متّفق گشته، ملّيون را منکوب و به سمت جنگل روي آوردند. خوشبختانه به همت غيورانه جوانمردان روس، حکومت ظالمانه نيکلا و همدستانش برچيده شد و جمهوري سويتي برقرار گرديد و روايح آزادي از شمال وزيدن گرفت، ليکن پنجه قاهرانه انگلستان هنوز گلوي اين ملّت را مي‌فشارد. دولت انگلستان با قواي خود و قواي دولت مرتجع ايران، بساط مشروطيّت را برچيده و مظالم قرون سابقه را تحت‌الشعاع قرار داده. دولت انگلستان مجلس ملّي ما را منحلّ، حکومت‌هاي نظامي را در ايالات و ولايات مستقرّ نموده، قرارداد مشئوم را با دولت ايران در غياب مجلس منعقد ساخت، در صورتي که هيچ قراردادي بدون تصويب مجلس شوراي ملّي داراي رسميّت و اعتبار نيست. بعضي از جرايد معلوم‌الحال را مزدور خود نموده و آنها را براي مغلطه و ايجاد اشتباه در انظار خارجيان وادار نمود ملّت ايران را از اين قرارداد راضي جلوه دهند و با قدرت حکومت نظامي و تهديد دزدان مسلّح انگليسي و عده‌اي از ناخلفان ايراني، شروع به انتخابات نموده، همان نفع‌پرستان قديم و همان ستمگران مردم‌آزار را به وکالت منتخب نموده، تا حين افتتاح مجلس، بدون تأمل، قرارداد را تصويب و قباله مالکيّت ايران را تسليم انگلستان نمايند.

 

شاه غافل ]احمدشاه[ را به مهماني برده، در تلگرافخانه‌ها و پستخانه‌ها، سانسور گذاشته، در غالب نقاط ايران، اردوهاي منظّم انگليسي گذاشته، طرفداران حرّيت و انتقادکنندگان قرارداد شوم يعني فرزندان دلسوز اين آب و خاک را اعدام يا حبس و تبعيد نموده، تمام موجبات اسارت را مجدّدآ تهيه نمودند. احرار جنگل که پنج سال و نيم است با مواجهه به مشقّتهاي طاقت‌فرسا در مقابل قواي ظالم انگليس و ايران، همچنين در مقابل مرتجعين ستمگر و القاب و مناصب دروغين قيام کرده، با اشدّ مصائب مقاومت که روزي موفّق به نجات طبقات زحمتکش شوند، اين نيروي ملّي را که در زواياي جنگل گيلان آخرين اميد احرار ساير ولايات که مقهور قواي دشمن گرديده، شناخته شده‌اند، مانع وعايق مقاصد خويش دانسته، در مقام محو اين قوّه برآمدند، که آثار فجايع و فضايح تاريخي آنها، قرن‌ها در گيلان باقي خواهد ماند. از طرفي دولت انگليس با سلاح برنده‌اش (تزوير) روسيه آزاد را با فرزندان ناخلفش (طرفداران تزار) به‌طوري مشغول ساخته که به هيچ‌يک از مظلومين همجوارشان نتوانستند کمکي بنمايند، ولي خداوند قادر متعال که بندگانش را هيچ گاه از نظر رأفت دور نمي‌دارد و راضي نمي‌شود که ودايعش را تا ابد اسير چنگال قهر ستمکاران ببيند، دست قهرمان عدالت‌خواه روسيه را از آستين انتقام بيرون آورد و به دفع شرّ دشمنان بشريّت، به فعاليّت انداخت. باز فرصت به دست ستمکشان ايران افتاد. قوّه ملّي جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوع‌پروران دنيا و استعانت از اصول حقه سوسياليزم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شد و خود را به نام «جمعيت انقلاب سرخ ايران» معرفي مي‌نمايد و آماده است که در سايه فداکاري و ازخودگذشتگي همه قوايي را که در ايران براي اسارت اين قوم و جامعه انسانيت به کار افتاده‌اند درهم بشکند و اصول عدالت و برادري را نه تنها در ايران بلکه در جامعه اسلامي توسعه و تعميم بخشد. مطابق اين بيانيه عموم رنجبران و زحمتکشان ايراني را متوجّه مي‌سازد که جمعيت انقلاب سرخ ايران نظرياتش را تحت مواد زير که در تبعيت از آنها به وجه ملزمي وفادار خواهد بود به اطلاع عموم مي‌رساند.

 

1. جمعيت انقلاب سرخ ايران اصول سلطنت را ملغي کرده، جمهوري را رسمآ اعلام مي‌نمايد.

2. حکومت موقّت جمهوري حفاظت جان و مال عموم اهالي را به عهده مي‌گيرد.

3. هر نوع معاهده و قراردادي که به ضرر ايران، قديمآ و جديدآ با هر دولتي شده، لغو و باطل مي‌شناسد.

4. حکومت موقّت جمهوري همه اقوام بشر را يکي دانسته، تساوي حقوق درباره آنان قائل و حفظ شعائر اسلامي را از فرايض مي‌داند.

18 رمضان  1338

 

صفحه 2




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org