» کنفدراسيون محصلين ايراني خارج از کشور
در سال 1965 ضمن تحصيل در آن کالج، گهگاه در کلاسهاي ادبيات دانشگاه زوريخ نيز شرکت ميکردم. و در همين دانشگاه بود که براي اولين بار با نشريات «کنفدراسيون محصلين ايراني در خارج از کشور» آشنا شدم و به ماهيت آنان که عليه شاه و رژيمش فعاليت ميکردند پي بردم.
در اين ميان گرچه بعضي خاطرههاي زمان کودکي از دوران ملّي شدن نفت نيز باعث ميشد تا مسائل مربوط به اين جريان توجّه مرا خيلي بيشتر به خود جلب کند، ولي چون در آن موقع به دليل سن کم نميتوانستم از ماهيت تظاهرات خياباني و فعاليتهاي عمويم ــ که همراه دوستانش عليه رژيم شاه مبارزه ميکرد ــ سر دربياورم، لذا فقط با مطالعۀ نوشتههاي «کنفدراسيون» بود که تا حد زيادي به واقعيت قضايا واقف شدم.
موضعگيري مخالفان شاه در خارج از کشور و مطالبي که راجع به: مصدق، ملي شدن نفت، اقدامات رژيم شاه، و دخالتهاي دولت انگليس در ايران منتشر ميکردند، مرا بشدت تحت تأثير قرار داد؛ و ضمن برانگيختن احساسات ملي در من، از اين حقيقت نيز آگاهم کرد که: وجود منابع نفت و اهميت سوقالجيشي ايران علت اساسي سلطۀ خارجي بر کشورم بوده است.
قبلاً پدرم بارها مرا از نزديک شدن به «کنفدراسيون» (که در اکثر شهرهاي اروپا فعاليت سياسي داشت) منع کرده بود، و ميگفت: عضويت در کنفدراسيون شانس بازگشتم به ايران و اشتغال به کار در وطن را از بين خواهد برد. خودم نيز از گوشه و کنار شنيده بودم که: بعضي دانشجويان مرتبط با «کنفدراسيون» وقتي براي ديدار پدر و مادر خود به ايران پرواز کردهاند، بلافاصله پس از ورود به فرودگاه تهران دستگير شدهاند.
به همين جهت همواره سعي داشتم خود را از هواداران «کنفدراسيون» دور نگهدارم و تنها به مطالعۀ نشريات آنان در خفا اکتفا کنم. اين رويه نيز البته ضمن افزايش معلوماتم در زمينۀ تاريخ و سياست، مصدق را شخصيتي در نظرم جلوه داد که بخصوص از هيچ کوششي در راه استقلال ايران فروگذار نميکرد، و چون قصد داشت ايراني بسازد که ــ بدون دستور گرفتن از قدرتهاي خارجي ــ خود سرنوشتش را رقم بزند، آمريکا و انگليس با همکاري يکديگر کمر به نابوديش بستند. 1
... يکي از اقدامات انگليسها درجهت براندازي حکومت مصدق، اجير کردن برادران «رشيديان» بود؛ که توسط آنها آخرين اطلاعات از وضع داخلي کشور و روحيۀ مردم به دست انگليسها ميرسيد، تا براي طرح توطئۀ سرنگوني مصدق مورد استفاده قرار گيرد. البته در اين جريان، سازمان «سيا» نيز با تقبل پرداخت هزينۀ طرحهاي مورد نظر، شرکت داشت.
سرانجام از طريق شبکۀ برادران «رشيديان» بود که مبالغ هنگفتي پول نقد در اختيار يکي از ورزشکاران گردن کلفت معروف به «شعبان بيمخ» و همکارانش قرار گرفت. و آنها نيز با حمايت يکي از ژنرالهاي سرشناس ارتش به نام «زاهدي» و پسرش «اردشير» توانستند شورشي عليه مصدق در تهران بپا کنند.
اين شورش همان بود که من در سن کودکي شاهدش بودم و چندان از ماهيتش سر در نميآوردم. ولي بعدها در سوئيس با مطالعۀ نشريات «کنفدراسيون» تازه به چگونگي ماجرا واقف شدم و پي بردم که چرا دفعاتاً اوضاع در ايران به نفع شاه دگرگون شده بود. يعني فهميدم فيالواقع فقط در اثر همکاري انگليس و آمريکا کودتايي عليه دموکراسي مصدق شکل گرفت، و نيز در پي ساقط کردن حکومت او بود که شاه توانست مجدداً بر «تخت طاووس» بنشيند. 2
... در خارج از کشور مهمترين تشکيلات ضد رژيم شاه را اعضاي «کنفدراسيون محصلين ايراني» تشکيل ميدادند. ولي چون اين سازمان ترکيبي از گروههاي مختلف بود، به همين جهت ايدئولوژي ثابت و مشخصي بر آن حاکميت نداشت و اعضايش دسته دسته از خط مشي جداگانهاي پيروي ميکردند: بعضي طرفدار جبهۀملي، گروهي تودهاي، و تعدادي هم مارکسيست ـ لنينيست يا تروتسکيست و مائوئيست بودند.
... با مطالعۀ نشريات «کنفدراسيون» به اين نتيجه رسيده بودم که «ساواک» سازمان بسيار قدرتمندي است و هر کس را که مخالف رژيم باشد به شدت سرکوب ميکند.
طبق مندرجات اعلاميههاي «کنفدراسيون»: زندانهاي ايران انباشته از مخالفان سياسي شاه بود، و در بين آنها از هر صنف و طبقهاي اعم از دانشجو، معلم، روحاني، و افراد عادي جامعه وجود داشت. ولي در عين حال از مضمون اعلاميهها چنين بر ميآمد که: گرچه شاه مخالفان خود را با بيرحمي فراوان نابود ميکند، ليکن براي طرفدارانش اجر و پاداش بسيار در نظر ميگيرد. که البته اين مطالب بعدها بر اثرشنيدن صحبتهاي عمويم ــ در جريان سفرش به سوئيس ــ که مشخص ميکرد شاه تا چه اندازه مستبد و دمدمي مزاج است، به نظرم حرف قابل قبولي نيامد.
حقيقت هم اين است که شاه بعد از قضيۀ مصدق ديگر به هيچکس جز دوستان نزديک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتي ــ به طوري که خود من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم ــ چنان اطمينانش را نسبت به همه از دست داد که هر چه پست و مقام کليدي در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضاي خانوادۀ سلطنتي و يا دوستان و نزديکانشان که با سياستهاي اربابانش بخصوص آمريکاييها روي خوش داشتند، سپرد. چنين رويهاي هم گرچه نتيجهاي جز محاصرۀ شاه توسط گروهي وابسته به اجنبي، رياکار و متملق و نالايق به بار نياورد، ولي رفتار شاه به صورتي بود که گويي هيچ چيز جز « قدرت مطلقه» خوشنودش نميکند و از مقامات مملکت نيز جز اطاعت محض و پذيرش سياستهاي ديکته شدۀ بيگانگان و ستايش از خودش انتظار ديگري ندارد. 3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 34-35.
2. همان، ص37.
3. همان، صص42-43.
|