موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران             WWW.IICHS.ORG


 

» آن پادشاه غبغب نشان و ...

 

فرهاد رستمي

 

آن پادشاه غبغب نشان و آن سلطان ابرو كمان آن دست‏پروردة "شاپشال " و آن قجر بداقبال، آن زمان به پادشاهي رسيد كه ابوي محتضرش فرمان مشروطيت صادر كرده خود بلادرنگ به ديار باقي شتافته. نبود تا ببيند مشروطه چيست و قانون يعني چه؟ "و ما ادريك ما المشروطه".

 

مي‏گويند وليعهد هشت سال تلمذ شاپشال كرد و در آن هشت سال دو كلمه روسي آموخت در مقابل سالي شانزده هزار روبل به شاپشال يهودي مي‏دادند. حاصل آنكه كم‏كم زير شال شاپشال قرص شد؛ ملكي در آذربايجان خريد سيصد هزار روبل و گفته‏اند پانصد و هشتاد هزار روبل در بانك داشته.


نقل است از دختر نصرالله خان مشيرالدوله كه خواب پدرش را مي‏بيند: تاجي در دست مي‏گويد: تاج محمدعلي ميرزاست بايد امشب بروم بر سر او بگذارم. من نزديك شدم، ديدم تاج را از برف ساخته‏اند. پدر را گفتم: اين تاج نه از برف است؟ پدر نگاهي كرد و گفت: اينها همه حرف است.


گويند در روز تاجگذاري، مشيرالدولة صدراعظم تاج را پس پسكي بر سر محمدعلي گذاشت. وي را گفتند؛ چرا تاج‏ات از پس است. گفت: كجايم مثل همه كس است. و اين در نظر كافة انام بد يمن بود؛ كه يابوي پيشاهنگ آخرالامر توبره‏كش همي خواهد شد. پس از آن مشيرالدوله را گفت: تاج كياني چرا سنگين است؟ مشيرالدوله گفت: بر سر شما چنين است.


نقل است در روز تاجگذاري كلاغان جمله بر پرچم سلطنتي حمله كردند و تفنگچيان بدين گمان كه جارچيان برانگيختة مشروطه‏طلبانند و بر هم زنندة انتظام عمومي و امنيت ملي، تير و تفنگ انداختند؛ گوش كلاغان بدهكار نبود. پرچم پاره پاره كردند چون جگر زليخا.


آن مؤلف تاريخ بيداري ايرانيان، ناظم‏الاسلام كرماني را اعتقاد بر آن است كه چون بيرق قرمز بوده كلاغان به خيال گوشت بر پرچم تاخته‏اند. "ناظم" اگر "كلاغ" از "الاغ" بازشناختي، سخن چنان به گزاف نگفتي.


سبب اعتراض كلاغان داني كه چيست؟ محمدعلي شاه حتي يك تن را اجابت نكرده بود از بركشيدگان ملت و چنين بي‏حرمتي، كلاغان را خوش نيامده بود. ملتي را كه چنين كلاغاني باشد دخيل در سياست، حال و روزش چنان است كه افتد و داني

 

... جمع گشتند و حمله افكندند

گوشها گشت كر ز قاقاقا...

چند تير تفنگ خالي شد

ننمودند هيچ از آن پروا

همه با چنگال و پر و منقار

بگرفتند پرده را يكجا

بدريدند و پاره بنمودند

ماند چوب علم برهنه به پا

 

چون رفقاي جاني محمدعلي شاه، شاپشال و لياخوف و اميربهادر جنگ و مجلل‏السلطان، سعايتها نمودند از مشيرالدوله، كه آنچه بر سر تو گذاشته "كلاه" بوده نه "تاج"، يا كلاه بالاتر بگذار يا مشيرالدوله معزول گردان، بدين قسم امين‏السلطان را برگزيد به جاي وي كه او را عشق و علاقه‏اي بي حد و حصر بود به قرض و قوله از روس و انگليس.


از كرامات محمدعلي شاه يكي آنكه در شهر گوشت گران شد. گفت: تا ارزان كنيم. گفتند: چگونه؟ گفت: "نخريد و نخوريد".


شاه را به اكباتان گذر افتاده بود. حيدرخان عمواوغلي نامي مواد محترقه خريد و فروش مي‏كرد كيلو كيلو در ناصرخسرو براي اطفال معصوم در شب چهارشنبه سوري، از قضا فشفه‏ها منفجر همي گشته شاه بترسيد بسيار و همراهانش زخم برداشتند.


نقل است كه محمدعلي شاه قسم مي‏خورد به "قرآن" قسم خوردني. روزي كه از باب گشايش مجلس رفته بود "احتشام‏السلطنه" وي را گفت: "شهريارا آگاه باشيد كه به قرآن قسم مي‏خوريد نه ديوان حافظ".


حكما گفته‏اند: چار كس از چار چيز به جان برنجد: دزد ازپاسبان، فاسق از غماز، روسپي از محتسب و محمدعلي از مجلس.


القصه دست انابت به اميد اجابت به درگاه مجلس بلند كرده بود كه گفته‏اند "الكريم اذا وعد وفا" ليك او "كريم" نبود و "محمدعلي" بود.


هزار وعدة خوبان يكي وفا نكند. بيچاره به هزار و يك دليل مجلس را برنمي‏تافت. براي ششم بار "قرآن" ممهور كرد به مجلس فرستاد و در پي آن "لياخوف" را با چندين عراده توپ. مجلس شورا و مسجد سپهسالار منهدم ساخته بي‏حرمتيها روا داشتند سيدعبدالله و سيد محمد و امام جمعه خويي و ديگران را.


نقل است نُقل را از قَسَم فَرق همي نگذاشته، را به را 1 همي خورد زان پس به مرض قند در پاريس مرد.


در غوغاي "لياخوف" درياي خون ديدند در هوا معلق. هاتفي آواز داد كه خون دل مشروطه‏چيان است كه به طلب قانون فرا آمده بود.


گويند "عوام" را بسيار كينه در دل داشت و هماره گفتي: "چون شب درآيد، شاد شوم كه مرا عشرتي بود با "خواص" و چون صبح برآيد اندوهگين شوم از كراهيت ديدار خلق.


گرچه پادشاهان به وقت معزولي همه شبلي شوند و بايزيد ليك محمدعلي را در پاريس مصاحبت نكردند تني چند. گفتند كه: هنوز از تو گند پادشاهي مي‏آيد.


شبي در خلوت آمدندش كه يك آرزو كن، تو را برآورده كنيم. گفت: برچيدن كاسه كوزة مشروطه كه مرحوم ابوي در سفرة ما گذاشت. گفت: بر كدام ديني، گفت: بر دين اسلام. گفت: الحمدلله. گفت: قرآن مي‏داني؟ گفت: نه، فقط قسم مي‏خورم.

 

________________________________________

1. نسخة قونيه "دمادم"

 


چاپچاپ
www.iichs.org