موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران             WWW.IICHS.ORG


» تظاهرات در ميدان سنگلج

 

جلال فرهمند

 

پس از رفتن رضاشاه به تبعيدگاه مورد نظر متفقين و قبل از اينکه شاه جديد بر اريکه سلطنت تکيه زند و يا درست‌تر گفته باشيم متفقين به نتيجه نهايي براي انتخاب شاه جديد برسند حزب توده پاي گرفت. يعني قبل از پايان مهر ماه سال 1320 تني چند از گروه 53 نفر و تعدادي ديگر در منزل سليمان ‌ميرزا پايه‌گذار آن شدند.

 

حزبي که بعدها تبديل به تشکيلاتي‌ترين حزب ايران شد و بدون تعارف بايد گفت تا به حال هم حزبي به اين انسجام شکل نگرفته است. در طول يک سال اول تشکيل اين حزب بسياري از ايرانيان تحصيلکرده که تعداد آنها نسبت به جمعيت آن روز ايران زياد نبود به آن پيوستند. خلأ ايجاد شده در دوره 16 ساله پهلوي چنان زياد شده بود که جوانان با جان و دل به احزابي که نداي آزاديخواهي سر مي‌دادند مي‌پيوستند. احزاب چپ در آن موقع نه در ايران بلکه در اکثر جهان به عنوان احزاب روشنفکري و مد روز به حساب مي‌آمدند. حتي در اروپا تا قبل از آشکار شدن چهره نماد کمونيستي يعني شوروي براي غربيان از پرطرفدارترين و خوشنام‌ترين احزاب به شمار مي‌رفتند.

 

 اين حزب در ابتدا به دليل ساختار سنتي و بافت مذهبي ايرانيان شکل کمونيستي خود را آشکار نکرد و حتي بسياري از اقشار کارگر شرکت‌کننده در بخش کارگري به هنگام اوقات نماز در کلوپ حزب به نماز مي‌ايستادند! و يا اينکه سليمان ‌ميرزا اسکندري از اعضاي اصلي حزب فردي معتقد بود که نماز و روزه‌اش قطع نمي‌شد.

 

[658- 3633خ]
تظاهراتي در تهران پس از شهريور20
[29- 121ـ الف]
تظاهرات دوچرخه‌سواران در ميدان توپخانه
[35- 121ـ الف]
نمايي ديگر از همان تظاهرات
     
 

 
 
[1204- 288م]
تظاهرات کارگري
 


روزنامه سياست ارگان اين حزب در نخستين شماره خود حزب را اين گونه معرفي مي‌کند:

 

              حزب توده نماينده‌ اکثريت واقعي اين مملکت است و افراد آن قدمي که برمي‌دارند براي ارتباط بين توده و جلوگيري از هر قسم تشتت و اختلاف کلمه و حفظ حکومت مشروطه و اصول دمکراسي است... مقصود از توده ايران که گفته مي‌شود، توجه به يک قسمت از مردم مملکت نيست. هر کسي که در اين سرزمين طرفدار آزادي فکر و عقيده بوده به مملکت و سعادت اهالي آن علاقه‌مند باشد، براي تخفيف رنج بدبختان قدم بردارد و براي زيردستان در اجتماع همان حقوقي را که قانون به آنها اعطا کرده است، بشناسد، خدمتگزار را در هر لباسي که هست تقدير کند و جنايتکار را در هر مقامي که هست از خود براند و به دست عدالت بسپارد، ما از خود مي‌دانيم.

 

البته فقط اين حزب نبود که در آن تاريخ تشکيل شد بلکه با توجه به خلأ قدرت ايجاد شده در نبود شاهي مقتدر احزاب مثل نقل و نبات سر برآوردند. حتي شخص منفوري مثل سيدضياالدين طباطبايي هم که مي‌‌خواست ناني از اين تنور در بياورد پس از سالها به ايران آمد. و البته عده‌اي هم که بوي کباب به مشامشان رسيده بود به دور وي گرد آمدند و حزب اراده ملي را تاسيس کردند. حزبي که صداي بسياري و از جمله حزب توده را در آورد. کيانوري مي‌گويد:

 

              سيدضيا وقتي که آمد، بلافاصله حزب اراده ملي را با شعارهاي کلي و ملي و مخصوص به خود درست کرد و کلاه‌پوستي بر سر مي‌گذاشت...او در فلسطين مزرعه داشت و در ايران کسي خبر نداشت. بعد از شهريور 1320، ناگهان با کلاه پوستي و اين مسخره‌بازيها پيدايش شد، که ما مي‌خواهيم شعائر ملي را که در دوران رضاخان از بين رفته است دوباره زنده کنيم. خوب! او آنقدر مسخره بود که واقعا به تياتر کميک تبديل شده بود. حزب ما، همراه ديگران و حتي پيش از ديگران موجب بيداري شد. قريشي در روزنامه رهبر يک ستون ثابت براي ادعاهاي او داشت و واقعا شعارهاي او را به مسخره کشيده بود. اين ستون، براي همه ما يک تفريح شبانه‌اي بود؛ از سر کار که باز مي‌گشتيم آن را مي‌خوانديم و مي‌خنديديم... بدين ترتيب، کار سيدضيا نگرفت. او البته به همراه افرادي مثل دکتر طاهري و امامي، که انگليسي مطلق بودند، به مجلس چهاردهم راه يافت و معلوم است که چگونه نماينده شدند. ... سيدضيا بدون هيچ ترديدي عامل انگليس بود و تا زماني که مرد (در سال 1348) در داخل زندگي مرفهي داشت.

 

البته آن طوري که کيانوري مي‌گويد هم نبايد سيدضيا را دست کم گرفت. هر چند وابستگي او را نبايد فراموش کرد ولي موجي که با آمدنش به راه انداخت موجي بود که تحرک زيادي چه له يا بر عليه‌اش به راه اندخت. چنانکه اولين ميتينگ علني و خياباني حزب توده به عنوان مخالفت با سيدضيا به راه افتاد. واين مي‌توانست نه تنها اعضاي رسمي حزب را بسيج کند بلکه بسياري ديگر را که نسبتي با حزب نداشتند در روز موعود به حزب توده پيوند زند و بر شمار تعداد روز ميتينگ بيفزايد. انور خامه‌اي از اعضاي موسس و اصلي حزب اين روز را به خوبي به ياد مي‌آورد:

 

             همانطور که انتظار مي‌رفت ورود سيدضيا مواجه با اعتراض و انتقاد حزب توده و مخالفان او گرديد. اما موج مخالفت با او هنگامي  به حد کمال رسيد که اصول عقايد و برنامه‌ خود يعني جزوه شعائر ملي را انتشار داد. تا آن هنگام هنوز عده‌اي از روشنفکران مردد و منتظر بودند ببينند از اين امامزاده چه معجزي به ظهور مي‌رسد. اما اين جزوه نشان داد که انگليسيها چه تحفه‌اي از فلسطين براي ما فرستاده‌اند! ماحصل اين جزوه مخالفت با اصلاحاتي بود که در سالهاي اخير انجام گرفته بود...  پيشنهاد عمده او اين بود که به جاي کلاه‌هاي به اصطلاح فرنگي همه کلاه پوست به سر بگذارند. ...آنچه بيشتر موجب رسوايي او گرديد و وسيله هجو و مسخره کردن او را به دست مخالفان داد سبک بسيار زننده نگارش اين جزوه و اصطلاحات ناخوشايند آن بود. مانند عنعنات ملي بجاي سنن و مفاخر ملي، يا تعاريج‌ دماغيه بجاي تحول فکر يا سرپوش ‌لگني بجاي شاپو و استمنا ‌فکري و... همين کلمات چنان آبروي سيد را برد که بعدها خودش هم از استعمال آنها عار داشت.... حزب توده از اين اشتباهات سيد حداکثر استفاده را کرد و در روزنامه‌ها و سخنرانيهاي هفتگي خود تا مي‌توانست او را به با مسخره و انتقاد گرفت. حزب از اين فراتر رفت و 4 روز پس از انتشار شعائر ملي يعني در 25 مهر 22 نخستين ميتينگ و تظاهرات عمومي خود را در ميدان سنگلج يعني محل پارک ‌شهر کنوني که در آن هنگام هنوز خرابه‌اي بود برپا کرد. تا آن هنگام حزب فقط در داخل باشگاه خود کنفرانسهاي هفتگي يا سخنرانيهايي (معمولا روزهاي جمعه) ترتيب مي‌داد که در آن چند صد نفر شرکت مي‌کردند. حتي به عنوان تبليغات انتخاباتي در تهران حزب جرات نکرد يک راهپيمايي ترتيب دهد بلکه چند کاميون تهيه کرد و در هر کاميون ده بيست نفر از اعضاي حزب سوار شدند و با شعارهايي که در دست داشتند دور شهر مي‌گشتند و اوراق تبليغاتي انتخابات را ميان مردم پخش مي‌کردند. انزجار عمومي از سيدضيا نشان مي‌داد که جمعيت زيادي در ميتينگ عليه او شرکت خواهند کرد. حزب نخست مي‌خواست در ميدان سپه اين ميتينگ را برگزار کند. اما دولت با آن موافقت نکرد و خرابه‌هاي سنگلج را جهت آن تعيين کرد. اين کار به نفع حزب تمام شد چون پخش شدن مردم در پست و بلندي خرابه‌ها جمعيت را بيشتر از آنچه بود نشان مي‌داد. گر چه روزنامه‌هاي حزبي تعداد جمعيت را 40 هزار نفر اعلام کردند ليکن به واقع در حدود 10هزار نفر بود که آن هم در آن زمان جمعيت عظيمي به شمار مي‌رفت. البته بسياري از آنها عضو حزب نبودند و به گروههاي گوناگون مخالف سيدضيا تعلق داشتند. ليکن ميتينگ به نام حزب تمام شد و بر اعتبار و حيثيت آن بسيار افزود. در اواسط ميتينگ عده‌اي از کارگران اطلاعات و طرفداران سيدضيا به قصد اخلال به جمعيت حمله کردند و با مقاومت آنها بخصوص برادران لنکراني و دار و دسته آنها روبرو شدند. در نتيجه زدوخورد، جمعيت در خيابانهاي اطراف يعني خيام، حافظ، سپه و غيره پراکنده شدند و در حين حرکت مرتبا فرياد مي‌زدند مرده باد سيدضيا.

 

البته شهرباني هم که مامور کنترل اين جمعيت بود در اين مراسم شرکت داشت. گزارش شهرباني ريز اين مراسم و درگيريهاي اين روز را ذکر کرده است. البته گزارش شهرباني برخلاف تاريخ ذکر شده انورخامه‌اي که 25 مهر ذکر شده است مربوط به 29 مهر است که اين 4 روز اختلاف عجيب به نظر مي ‌رسد. اين گزارش جو موجود در آن سالهاي پرالتهاب را به خوبي عيان مي‌کند.

 

 

[3 و 4 - 4- 262 ـ الف]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

منابع

کيانوري، نورالدين. خاطرات نورالدين کيانوري. تهران، اطلاعات، 1371.

خامه‌اي، انور. خاطرات سياسي. تهران، گفتار، 1372.


چاپچاپ
www.iichs.org