موسسه
مطالعات تاريخ معاصر ايران (مصاحبه) WWW.IICHS.ORG
15 خرداد 1342 در گفت وگو با سيد مصطفي تقوي
گفت وگو از: زهرا چيذري
پانزدهم خرداد سال 1342، تاريخي است که در ادبيات سياسي و در مطالعات جامعه شناختي روند تحولات منتهي به شکل گيري انقلاب اسلامي از اهميتي خاص برخوردار است و در منحني سير شکل گيري انقلاب به نقطه عطف مي رسد. از همين روست که در تحليل اين رخداد حتي هم اکنون که بيش از نيم قرن از اين رخداد تاريخي سپري شده است ميتوان زواياي تازه اي را براي نگاه دوباره به اين واقعه تاريخي پيدا کرد. در گفت وگو با سيد مصطفي تقوي پژوهشگر و کارشناس موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران اين وقايع را يک بار ديگر مرور مي کنيم.
oآقاي تقوي! چه عواملي زمينهساز شکلگيري قيام 15 خرداد سال 42 به عنوان يکي از مهمترين حوادث تاريخ معاصر ايران و نقطه عطف انقلاب اسلامي شد؟
براي شناخت زمينههاي شکلگيري قيام 15 خرداد بر مسائل و حوادث از 28 مرداد 32 به بعد به عنوان نزديکترين مقطع تاريخي که زمينههاي بروز و ظهور قيام 15 خرداد در آن بيشتر چشمگير است بايد مروري داشته باشيم. قيام 15 خرداد ريشه در تارخ معاصر ايران و همه تحولات مهم سياسي، اجتماعي و فرهنگي اين دوره دارد اما از 28 مرداد سال 32 و شکست نهضت ملي ايران، حوادث ديگري بر حوادث ايران معاصر افزوده شد که به طور مشخص زمينههاي ظهور و نمود يک جريان سياسي فکري جديد را فراهم آورد که نماد آن در قيام 15 خرداد سال42 تجلي يافت.
از 28 مرداد32 به بعد يک عامل بنيادين تغييرات، تغيير مديريت استعماري در کشور ماست. ايران تا قبل از 28 مرداد 32 تحت استعمار انگليس قرار داشت اما به علت افت موقعيت جهاني اين کشور و از دست رفتن سلطه اش بر خيلي از مناطق استعماري و بالا آمدن امريکا در عرصه سياست و اقتصاد جهان، در کشور ما هم همين تغيير اتفاق افتاد و از 28 مرداد سال 42 به بعد امريکا به قدرت خارجي برتر مبدل شد و انگلستان در مرتبه دوم قرار گرفت. هر چند نفوذ انگلستان در دربار ايران تا پيروزي انقلاب همچنان ادامه داشت اما اولويت و نقشآفريني در مرتبه اول در اختيار امريکا قرار گرفت.
امريکا از 1332هم در عرصه فرهنگ، سياست و اقتصاد ايران اعم از قراردادهاي فرهنگي، طراحي ساختارهاي اقتصادي، برنامه و بودجه هاي کشور و هم در پيمانهاي نظامي و دفاعي، بازسازي نهادهاي امينيتي داخل و تاسيس ساواک دخالت داشت و اينها نمونه هايي از مديريت جديد امريکا در عرصه سياست داخلي ايران بود.
اين وضع از 1332 تا 1340 ادامه داشت اما با دکترين کندي تغيير در رويکرد آمريکا نسبت به اداره کشورهايي که در حوزه بلوک غرب در برابر بلوک شرق هوادار آنها بودند روي داد. بدين معنا که يک سري رفرمها و اصلاحات ساختاري در کشورهاي تحت نفوذ غرب و آمريکا انجام شود که هزينه نگهداري حکومتهاي ديکتاتوري براي آنها کمتر شود و با اين رفرمها آن دولتهاي دست نشانده مانند دولت ايران، در کشور پايگاه هاي اجتماعي داشته باشد که خود اتکا شده و تنها به زور سرنيزه نهادهاي امنيتي قدرتهاي خارجي وابسته نباشد. بر اين اساس اصلاحاتي در مسائلي مانند لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و طرح انقلاب سفيد را پياده کردند و اين خود به حوادثي انجاميد که زمينه هاي يک قيام عمومي ترهمچون قيام 15 خرداد را فراهم کرد.
oلايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي داراي چه مفاد و محتوايي بود که خشم علما و مردم را برانگيخت؟
اين لايحه يکي از نخستين برنامه هايي بود که آمريکا تصور ميکرد با آن مي تواند يک وجههاي براي رژيم پهلوي ايجاد کند. در واقع محاسبات آنها اينگونه طراحي شده بود که نيمي از جامعه زنان هستند اما در آن مقطع تاريخي مطابق قانون مشروطه زنان حق راي نداشتند. هرچند در آن دوران در خيلي از کشورهاي اروپايي هم همين طور بود اما رژيم پهلوي با طرح اينکه زنان بايد مشارکتهاي اجتماعي داشته باشند و حق راي آنان يکي از مصاديق اين مشارکتهاي اجتماعي است، لايحهاي را براي تغيير در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي نهضت مشروطه مطرح کرد.
در قانون مشروطه زنان به عنوان انتخاب کننده و انتخاب شونده نبودند و اين امر در فضاي آن دوران طبيعي بود اما با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، آمريکا خواست رژيم پهلوي را مدافع حقوق زنان و اين کار را مترقي، اجتماعي و انقلابي و امري نوآورانه مطرح و بخشي از جامعه يعني زنان را نسبت به رژيم علاقه مند کند. به اين خاطر در قوانين مشروطه دست بردند به اين معنا که زنان هم مي توانند انتخاب بکنند و هم انتخاب بشوند.
تغيير سوگند به کلام الله مجيد به سوگند به کتاب آسماني موضوع ديگري بود که نشان از طرحهاي آينده آنان براي سکولاريزه کردن ايران و ادغام آن در بلوک غرب داشت. اين در حالي است کهبالاي 98 درصد جامعه ايران مسلمانند و سوگند به کتاب قرآن در قانون اساسي مشروطه هم پيش بيني شده بود و غير از مشارکت زنان، آنها اين ماده را هم مي خواستند تغيير دهند. در حالي که خود تغيير قانون مشروطه امري خلاف قانون محسوب ميشد و موضوع تغيير کتاب سوگند در جامعه ايران و با اين ترکيب جمعيتي از مسلمانان يک مقابله جدي با بنيان اعتقادت و هويت جامعه ايراني اسلامي بود.
اين عوامل باعث شد تا علما به عنوان گروه مرجع جامعه احساس کنند که اين رويکرد رژيم پهلوي خلاف قانون اساسي است و مصالح کشور اسلامي را در معرض خطر قرار مي دهد و يک تهديد هويتي و اعتقادي براي جامعه است. همين مسئله موج خشم علماي ديني و در راس آنها حضرت امام را برانگيخت و مبارزه با آن را آغاز کردند؛ مبارزه اي که پس از حدود دو ماه کشمکش علما با دولت و شاه، دولت مجبور شد اعلام کند که اين تغييرات قابل اجرا نيستند و همان قانون اساسي مشروطه مبناي کار خواهد بود.
oدر بحث حق راي زنان يک سوال اساسي شکل ميگيرد و آن دليل مخالفت امام و ساير علما با اين موضوع در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي است در حالي که بعد از پيروزي انقلاب حضرت امام خودشان زمينه را براي مشارکتهاي اجتماعي بيشتر زنان فراهم نموده و براي آنان قائل حق راي شدند. دليل اين موضوع چه بود؟
اين مسئله از جمله مواردي است که ممکن برخي افراد سطحي نگرانه و با نگاهي ساده انديشانه به آن تصور کنند نظر امام در اين باره تغيير کرده است در حالي که اساس مخالفت امام با رويکرد رژيم پهلوي نه به معناي مخالفت با حضور زنان و راي آنان بود؛ نفس حضور و راي زنان به لحاظ اسلامي محل اشکال نبود. دستهايي پشت صحنه و سياستي پشت اين مطلب بود که مي خواست ايران را به اين وسيله با تحکيم رژيم پهلوي در مدار بلوک غرب ادغام و استحاله کند. اينگونه طرحها صرفا ابزاري براي تغيير ساختار کشور و نهادينه کردن آن نظامي بود که آمريکا ميخواست در کشورمان تحميل کند. بنابراين امام و ساير علما به خاطر فلسفه، غايت و هدف اين طرح با آن مخالفت کردند و آن را خلاف مصالح اسلام وايران تشخيص دادند نه نفس مساله راي زنان و حقوق زنان در انتخاب زندگي اجتماعي خودشان. در واقع طرح تغيير سوگند به کتاب آسماني به جاي سوگند به کلام الله مجيد براي علما روشن کرد که مسائلي پشت پرده حق راي دادن به زنان وجود دارد و حتي پيرو طرح راي زنان ميخواستند کنگرهاي تحت عنوان کنگره آزاد زنان تشکيل بدهند. در آن زمان امام خميني گفتند مگر مردان در اين مملکت حق راي دارند که شما مساله حق راي زنان را مطرح کنيد. امام عملا اعلام کردند که ما مي دانيم طرح حق راي زنان براي احقاق حقوق اجتماعي آنان نيست بلکه مساله تغيير ساختار و هويت کشور مطرح است و از اين منظر بود که چنين طرحي را خلاف مصلحت دانستند و با آن مبارزه کردند.
ولي بعدها که امام حکومتي سالم و نظام سياسي مستقل مبتني بر اعتقادات و هويت جامعه را تشکيل دادند و جمهوري اسلامي شکل گرفت رسما اعلام کردند که زنان در همه زمينه ها در انقلاب و تحقق آن، در آرمانهاي نظام پيشتاز تحولات بودند و همچنان بايد پيشتاز بمانند و ايفاي نقش کنند و حقوقشان هم در اين مسير بايد تحقق يابد. در واقع مي توان گفت اگر نظام اجتماعي سالم باشد آن وقت زن مسلمان و زن ايراني ميتواند نقشش را به نحو مثبت ايفا کند اما اگر نظام اجتماعي ناسالم باشد هر حضوري چه براي زنان و چه براي مردان ناسالم است.
oبسياري از صاحب نظران حوزه تاريخ و سياست، قيام 15 خرداد سال 42 را نقطه عطف انقلاب اسلامي ميدانند. اين قيام چه ويژگيهايي داشت که نقطه عطف انقلاب لقب گرفته است؟
قيام 15 خرداد سال 42 نقطه عطف تحولات مرحله نوين ايران معاصر است. اين قيام سرآغاز روند جديدي بر تحولات جامعه ايران شد به اين دليل که در شرايطي شکل گرفت که همه جريانهاي فکري سياسي ديگر اعم از جريانهاي ملي مذهبي، چپ کمونيزم و حزب توده هيچکدام در برابر طرحهاي جديد رژيم پهلوي مانند لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و انقلاب سفيد حرف نو و تدبير تازه اي نداشتند و به گونهاي دچار انفعال شده بودند. 15خرداد به اين دليل نقطه عطف است که با مديريت جديد تحت عنوان مديريت ديني شرايط جديد رقم زده و حوادث تازهاي خلق شد و اين تغيير مديريت از نخبگان سياسي محافظه کار سنتي و انتقال آن به مرجعيت ديني خود از پايههاي قيام 15 خرداد است که آن را يک نقطه عطف قرار ميدهد.
نکته ديگر اينکه اصولا پيام قيام 15 خرداد و حاملان اين پيام؛ کساني که بر آن مسير به صحنه آمدند و شهيد شدند و حادثه را رقم زدند و به اصطلاح بازيگران آن صحنه، مطالبه ديگر و طرحي نو و خواستههاي جديدي داشتند که فراتر از مطالبات نخبگان سياسي جامعه ايراني در آن روزگار بود. آن حادثه با انديشه و به وسيله کساني رقم خورد که رويکرد جديدي را در منحني تحولات ايران شکل دادند و اين مصداق بارز و علمي نقطه عطف بودن قيام 15 خرداد است. ضمن اينکه به غير از دلايل مبنايي پيشيني، قيام 15خرداد بر اثر پيامدها و تاثيري که در روند تحولات بعد از خودش بر جاي گذاشت نشان داد که مسير تحولات بعد از اين قيام رابطه بين نظام اجتماعي و سياسي، مردم و حکومت پهلوي در راستاي ديگري قرار گرفت و سامان ديگري پيدا کرد. نا اميدي مردم از نظام پهلوي و اقداماتي که در راستاي حرکتهاي انقلابي شکل گرفت، همه اينها بخشي از مواردي است که ثابت مي کند 15 خرداد 1342 نقطه عطف و آغاز روندي نو در تحولات سياسي ايران بود . صدق اين مدعا هم آنجا اثبات ميشود که سرانجام روند اين تحولات و اين رويکرد به مسائل جامعه موجب شد تا حاملان پيام 15خرداد حوادث را پي گرفتند و بهمن 57 را آفريدند و نظام جمهوري اسلامي ايران را مستقر کردند. |
چاپ |