موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران  (مقالات)           WWW.IICHS.ORG

چالشهاي اجتماعي نواحي مرکزي خراسان در بهار 1302ش

محمدحسن پورقنبر

Mpourghanbar8@gmail.com

 

برجسته‌ترين مسائل و معضلاتي را که در پيش روي مردمِ مناطقِ خراسان مرکزي، در بهار 1302 وجود داشته  مي‌توان به سه قسمت تفکيک نمود.

 
بخشي از معضلات و گرفتاريهاي مردم خراسان در بهار 1302ش، منبعث از بلاياي طبيعي بود. سرماي شديد و بارش برف در مشهد و نواحي اطراف آن طي اواسط فروردين ماه 1، بارش مداوم و شديد باران در بجستان (شمال غربي گناباد) طي اوايل خرداد، موجب آسيبِ محصولات زراعي کشاورزان اين مناطق گرديد. 2 در ترشيز (کاشمر) هم، مقارن با اواخر فصل بهار، گرماي طاقت‌فرساي هوا، سبب بروز مشکلاتي شد: «هوا در نهايت شدت گرم و کوچه‌ها فوق‌العاده کثيف است اگر تا چندي باين منوال باشد احتمال بروز و حدوث امراض مسري را دارد». 3 در همين منطقه اخيرالذکر، بروز چندين زلزله خفيف، موجب ايجاد وحشت در ميان مردم گرديد: «تا اين تاريخ سه زلزله ديگر شده که خيلي خفيف بود و اهالي بخيالات که در ليله 18زلزله بسختي خواهد شد ليله مزبوره را از منازل شهر خارج و بباغات بيتوته نمودند و اکنون هم بهمان ترتيب باقي هستند و يک وحشت و اضطراب فوق تصوري در عموم توليد گرديده و شبها را در گذرها و معابر مشغول اقامه عزاي حضرت خامس آل عبا هستند». 4
 
اما برجسته‌ترين چالش ناشي از بلاي طبيعي در خراسان، در دوره زماني موردنظر، زمين لرزه وحشتناکي بود که در اوايل خردادماه 1302ش، تربت حيدريه و اطرافش را تکان داد، و تبديل به يک بحران اجتماعي ـ اقتصادي براي مردم آنجا گرديد چنان که تلفات جاني و مالي قابل ملاحظه‌اي به همراه داشت. 5
 
قسمت ديگري از مشکلات مهمتر اجتماعي، به عدم کفايت کارگزاران حکومتي و بي برنامگي در اداره امور باز مي‌گشت. خراسان که در روزهاي نخستينِ سال1302ش بدون والي بود، در نهايت، مقارن با اواسط فروردين ماه، سردار اسعد بختياري را به عنوان حاکم و اداره کننده امور خود مشاهده نمود، 6 با اينحال، حضورش در خراسان و نشستن او بر مسند حکومت ايالتي، تا اوايل ارديبهشت به طول انجاميد که اين امر، حتي موجب نگراني برخي مردم نيز گرديد، چرا که از نابساماني اداره امور، شکايت داشتند. 7 علي رغم حمايت برخي مطبوعات از سرداراسعد قبل از حضورش در خراسان، در راستاي اينکه ورود او موجب بهبودي اوضاع اين قسمت از ايران خواهد گرديد، 8 اندکي بعد از اقامتش در مشهد، بنابر روايتِ يکي ديگر از نشريات، «آقاي سردار اسعد از روزي که تشريف آوردند هنوز اقدام قابل تمجيدي نکرده اهالي منتظرند پاره‌اي اصلاحات از طرف ايشان صورت گيرد». 9 با اين اوصاف، به نظر نمي‌رسد که برخي مطالب مبني بر بي نظمي و اختلال در اداره امور خراسان، طي ماههاي نخستين سال1302ش، که از سوي برخي مطبوعات مطرح مي‌شد، دور از واقعيت بوده باشد. 10 عدم تاديه حقوق «طبيب مامور حفظ الصحه بجنورد» به مدت دو سال، که موجب «ياس و دلسردي ايشان از خدمت گرديده»11، نمونه‌اي از پيامد اين شرايط مي‌تواند باشد. همچنين، وضعيت بي سروسامان در اداره معارف خراسان نيز بازتاب زيادي در برخي مطبوعات ان مقطع زماني داشت. 12 همچنان که بر اساس روايتي ديگر:
             چندي قبل مبلغي بر بودجه معارف خراسان علاوه شد و از قرار معلوم باز هم مبلغي علاوه ميشود اما اين بودجه به چه مصرف ميرسد و بعضي از آقايان که حقوق گزاف ميگيرند در برابر چه خدمتي بمعارف ميکنند؟ معلوم نيست. از جمله آقاي اديب بجنوردي ماهي هشتاد نود تومان بعنوان مفتش کل معارف دريافت ميدارند خوب است براي اطلاع عامه بيان فرمايند که در برابر اين حقوق کافي تا بامروز چند محل را تفتيش کرده و مدارس کدام يک از ولايات را رسيدگي و بازديد نموده‌اند. 13
 
بخش سوم و عمده مصائب و معضلات مردم نواحي مرکزي خراسان طي بهار 1302ش از کارشکني، تعدّي و زياده‌ستاني عوامل حکومتي در ولايت و شهرهاي مختلف سرچشمه مي‌گرفت.
 
در مشهد، اگرچه تجار بانفوذ و عمده، از بازگشايي مسير تجاري شوروي از طريق مرزهاي شمال شرقي ايران، در اوايل سال 1302ش مقارن با دوره نخست‌وزيري حسن مستوفي خرسند بودند14، با اينحال، از اقدامات سختگيرانه مامورين گمرکي ايران در مناطق مرزي با شوروي، شکايت داشتند:
             مامورين جزء از شيرين کاريها دست برنداشته و کارهاي عجيبي ميکنند و در طريق تجارت ايران و روسيه هر روز مشکلاتي تراشيده و اسباب زحمت تجار را فراهم ميآورند از جمله آنکه وقتي مال‌التجاره ايراني براي حمل به روسيه بسرحد ميرسد بصاحب مال تحکم مينمايند که بايد قبلا بروي روسيه و از آن طرف مال‌التجاره بياوري بعد اجناس خود را حمل کني يا آنکه معادل مال‌التجاره پول نقد بعنوان وجه الضمانه باداره گمرک تسليم نمائي که هرگاه در عوض اجناس که حمل مينمائي جنس نياوري آن وجه را اداره گمرک ضبط نمايد. 15
 
اين رويکرد اداره گمرک خراسان سبب شد تا تجار خراساني نيز نارضايتي شديد خود را از کارگزاران گمرکي ابراز نموده و برخي مطبوعات هم که به حمايت از تجار پرداخته بودند، حتي مامورين گمرک را به عنوان کساني که «جز خدمت به اجنبي و خيانت بوطن وظيفه‌اي براي خود قايل نيستند» معرفي کنند، 16 که اين سبب واکنش رئيس ايالتي گمرکات خراسان شده و اظهار داشته که اداره گمرک فقط آلت اجراي احکام دولت است و اقداماتي که مي‌شود نيز کاملا براساس حکم صريح دولت است. 17
 
گزارشي مبني بر وقوع چندين قتل پياپي و به نوعي زنجيره‌اي در گناباد روايت شده، و اينکه «هرگاه دولت در مورد اين قبيل جنايتها اغماض و سکوت نمي‌نمود اينگونه آدمکشيها تکرار نمي‌يافت». 18 شرايط مردم در منطقه بجستان، واقع در غرب گناباد، اسفناک به نظر مي‌رسيد. زياده‌ستاني و اجحاف عناصر مالياتي در اين شهر، کار را به جايي رساند که مردم بي پناه مجبور شدند تا در همان روزهاي نخستين سال جديد، با پاي پياده، دهها کيلومتر را تا گناباد طي کرده و به منظور رساندن صداي دادخواهي خود به مسئولين ايالتي و کشوري، در تلگرافخانه اين شهر متحصن شوند. 19 براي درک عمقِ فاجعه، مي‌توان اين گزارش را که مقارن با اواسط فروردين ماه 1302ش، از سوي يکي از مطبوعات منتشر گرديد، مورد توجه قرار داد:
              مامورين دولت در اين قصبه فوق‌العاده اعساف و جور روا ميدارند مخصوصا حاکم و مامور ماليه در اينجا هر کس بميرد بايد ورثه او مبلغي به نايب‌الحکومه بپردازد و تقريبا يک قسم مالياتي از اموات دريافت مينمايند و ديگر اينکه اموال اموات با وجود ورثه بايد با دولت تقسيم شود. مامور ماليه هر چند روزي يکمرتبه بعنوان پيشکشي از رعايا 100- 200 تومان به عنف پول ميگيرد و قبضهاي مالياتي که مثلا در آن 3 تومان نوشته شده برعيت بدبخت ميدهد و در ازاء 5 يا 6تومان اخذ ميکنند. 20
 
در مورد اوضاع شهر بحران زده تربت حيدريه، که به خاطر وقوع زلزله، مردمانش دچار فلاکت شده بودند، بايد عنوان نمود که حتي در آنجا نيز، عناصر حکومتي، از اخّاذي و زورگويي چشمپوشي ننمودند. از يک سو، بيداد و منش استبدادي حاکم وقتِ تربت (عون‌السلطنه) سبب رنجش خاطر مردم مصيبت ديده شده بود21، و از سوي ديگر، رئيس ماليه شهر (نصرت‌الممالک)، با بهانه‌هاي مختلف و به زور، مبادرت به دريافت اموال نقدي و غيرنقدي از مردم داغديده مي‌نمود 22، تا آنجا که در نهايت، مجبور به تحصن در تلگرافخانه شدند، «تا اين بليه را از سر ما رفع فرمايند خارج نميشويم». 23
 
در شهر تون (فردوس) نيز اوضاع، نابسامان به نظر مي‌رسيد، چنان که نه تنها رئيس ماليه شهر مذکور، رويکرد زورگويي و چپاول را در دستور کار خود قرار داده بود، بلکه ادارات ديگرِ شهر نيز اوضاع مناسبي نداشتند:
             اختلافات بين رئيس ماليه و رعايا راجع به اخذ ماليات هنوز دوام دارد و چون موضوع مهم است توليد اشکال نموده است. در اين حدود از معارف و اوقاف اسم و رسمي نيست معارف تون منحصر است بيک مدرسه ناقص که آنهم بواسطه نداشتن معلم کافي صورت يک مکتبخانه بخود گرفته است معلم مدرسه مزبوره منحصر بيکنفر قدرت‌الله خان نامي است که عموما از اخلاق مشاراليه شکايت دارند. از طرف مامورين دولت نسبت به رعاياي اين سامان خيلي اجحاف و تعدّي ميشود و متاسفانه کسي هم بفکر نيست. 24
 
در تربت جام، وضعيت مردم، بهتر از منطقه تون نبود. حاکم وقتِ آنجا يعني شوکه‌السلطنه که مردم را ستوه آورده بود، «تربت جام را مِلک طلق و اهالي آن را عبد رِق خود دانسته وهر وقت اوليا دولت خواسته‌اند او را تغيير دهند بطرز مخصوصي تمرد ورزيده است»، بااينحال، با دادخواهيهاي متعدّد اهالي تربت و حمايت برخي مطبوعات از مردم مظلوم، از سوي والي خراسان، از منصب خود کنار گذاشته شد، علي رغم اين، دست از سماجت برنداشته و به هر طريقي در راستاي حفظ مقام خود متوسل گرديد، اگرچه بي فايده بود. 25
 
اما ظاهرا (بر اساس گزارشها و روايات مختلف) در بين مناطق متعدّدِ مرکزي خراسان، طي برهه زماني موردنظر، شرايط خواف دچار وخامت بيشتري بود. عبدالحسين خان کردستاني پسر اسعدالملک که در دوره حکومت قوام بر خراسان و با حمايت او، در خواف به قدرت رسيده بود، با درپيش گرفتنِ رويه ظلم و جور، به مدت چندين سال، مردم منطقه را دچار فلاکت نمود. در همان دوره (اواخر سال 1301 و اوايل سال 1302ش) که حاکمي بر مسند ولايت خراسان قرار نداشت و اوضاع اين بخش مهم از خاک ايران، دچار اختلال و آشفتگي بوده، مردم دست ياري به سوي اميرلشکر شرق دراز کردند:
             در اين ايالت براي مظلومين و ستم‌زدگان ملجا و پناهي جز وجود آقاي اميرلشکر شرق سراغ نداريم رعاياي بدبخت خواف چهار سال است در اين محيط ظلم و شقاوت سرگردان و از وطن آواره مانده   دادرسي ميطلبند و نميبينند و اکنون پس از چندين سال تظلم و دادخواهي امر شده است بعرايض آنها رسيدگي نمايند. اما اين بيچارگان مايوسند و حق هم دارند بس که تسامح و غفلت از اوليا امور ديده‌اند. تمام اميد انها قطع شده و تصور اجراي عدالتي نميکنند محيطي که بجز ملاحظه‌کاري بغير از نفع-پرستي و رشوه و ارتشا توليد نمينمايند اين بدبختان سيه روزگار را کاملا مايوس دارد و استدعا دارند محاکمه انها را با پسر اسعدالملک کردستاني تحت نظر و مراقبت و توجه کامل خود قرار داده بنام انسانيت‌پروري و عدالتخواهي احقاق حق آنها را بعمل آوريد. 26
 
به دنبال شکايات پي درپي از سوي اهالي خواف، کميسيوني به دستور دولت و با نظارت کفيل ايالت خراسان در مشهد تشکيل گرديد، «که از طرف رعاياي خواف پنج نفر و از جانب عبدالحسين خان نيز پنج نفر نماينده تعيين و از روز پنجشنيه مجلس مزبور در دارالاياله منعقد و مشغول رسيدگي بشکايات رعايا شدند». 27 اما به نتيجه‌اي منجر نشد، تا آنکه سردار اسعد به عنوان حاکم خراسان، در اوايل ارديبهشت وارد مشهد گرديد. اين بار مردم مظلوم خواف، دست به دامان او شدند:
             چهار سال است از ظلم و تعدي عبدالحسين خان کردستاني پسر اسعدالملک دربه در و آواره شهرها و بيابانها بوده بتمام مقامات عاليه و مصادر امور مملکت تظلم نموده‌ايم نتيجه اين شد که شاهزاده سليمان ميرزا نماينده محترم پارلمان در مجلس علني از حقوق ما دفاع فرموده و دولت مجبور شد عبدالحسين خان را معزول کرده و امر نمود که براي محاکمه بمشهد حاضر شود عبدالحسين خان بمشهد آمد اما در موقعي که اين ايالت بزرگ بدون والي بود در موقعي که طرفداران آنها از اين شخص که در سايه غارت ما بيچارگان مکنت گزافي بهم بسته است طرفداري کردند ما را بمحاکمه حاضر نموده مجلس تشکيل دادند در جلسه اول معلوم شد که اغلب حضار حامي ظالم بيدادگر ميباشند... کار محاکمات به نتيجه‌اي منجر نشد ازينرو از شما خواستاريم او را محاکمه نماييد او متهم است به غارت، چپاول، فروختن دختران مردم و انواع جنايتکاريها که از شرح آن عاجزيم. او از طريق پول يک عده را طرفدار خود معرفي نمود و از برخي همدستان خود خواست تا از ما شکايت کنند و برخي روزنامه‌ها نيز از او حمايت کردند. 28
 
براساس روايات اظهارشده، شايد بتوان ميزان شقاوت حاکم خواف را درک نمود و به عمق فاجعه در اين زمينه پي برد. اخاذي و زياده‌ستاني، غصب اموال و املاک مردم، به بيگاري گرفتنِ آنها، و مهمتر از همه، فروش دختران برخي از رعايا به افاغنه: «چهار دختر از رعايا بافغانها فروخته است بقرار ذيل: دختر حاج محمود سنگاني را بکبير افغان فروخت به مبلغ دويست و پنجاه تومان ــ دختر شير محمد قربانعلي را به پسر نيک محمدخان افغان ــ دختر حسن رحمن را به شيرجان افغان ــ عيال برآبادي را به صديق نام افغان». 29
 
اين اقدامات تکان‌دهنده بود که سبب لبريز شدنِ کاسه صبر مردم ستمديده و بي پناه و خشم شديد آنها نسبت به عبدالحسين خان گرديد. و البته همين شخص، به خاطر ساختار فاسد اداري، به آن اندازه در ميان عناصر حکومتي و افراد قدرتمند در خراسان نفوذ داشته که علي رغم اين همه بيداد از سوي او و به دنبالش نيز عجزوناله و شکايتِ مردم مظلوم، به سزاي اين اعمال ناشايست خود نرسد:
             هر کس از او شکايت بمقام بالاتري مينمايد بوسيله تلگراف جعلي و مهرهاي ساختگي که داده است حکاکي کرده‌اند آنها را اشرار قلمداد کرده و بدين دسيسه هستي و ناموس انها را به باد فنا داد. گاهي بجرائد مقاله داده ما را اشرار مينامد ايخدا! اي منتقم حقيقي! ما رعاياي بي صاحب که سالي يازده هزار نقد و جنس بدولت ميدهيم اشراريم و اين غارتگر بي انصاف و وجدان که تمام زندگاني ما را چاپيده است جزو اخيار!... آيا در اين شهر مقدس در اين قبه‌الاسلام يک نفر با انصاف نيست و آيا يک محکمه صالحي يافت نميشود که بپرسد برادر يوسف خان و سه نفر همدست او و عبدالحسين خان رئيس آنها چه کاره‌اند و تا چه حد در اذيت مخلوق خدا آزادي دارند؟ 30
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزنامه شفق سرخ، شماره132، ص3.
2. نشريه فکر آزاد، شماره73، ص3.
3. همان، شماره 75، ص4.
4. همان، شماره77، ص3.
5. نک: نشريه الحق، شماره5، ص2؛ نشريه قشون، شماره 10، صص5-6 و شماره11، ص2.
6. روزنامه شفق سرخ، شماره132، ص2؛ نشريه فکر آزاد، شماره64، ص2.
7. روزنامه شفق سرخ، شماره138، ص3.
8. روزنامه فکر آزاد، شماره 64، ص1.
9. نشريه پيکان، شماره 33، ص3.
10. نک: نشريه فکر آزاد، شماره68، ص2.
11. همان، شماره73، ص3.
12. همان، شماره67، ص3؛ نشريه پيکان، شماره 23، ص2 و شماره32، ص3.
13. نشريه فکر آزاد، شماره 65، ص2.
14. نک: نشريه پيکان، شماره24، ص3.
15. نشريه فکر آزاد، شماره66، ص3.
16. همانجا.
17. نشريه فکر آزاد، شماره68، ص2.
18. همان، شماره67، ص3.
19. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره راهنما 1-1881-11م.
20. روزنامه شفق سرخ، شماره 134، ص4.
21. نک: نشريه فکر آزاد، شماره74، ص2.
22. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره راهنما 7-1873-11م؛ روزنامه شفق سرخ، شماره147، ص4.
23. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره راهنما 79-1479-12م.
24. نشريه فکر آزاد، شماره 64، ص3.
25. نک: همان، شماره66، ص3.
26. همان، شماره 64، ص2.
27. همانجا.
28. همان، شماره70، ص3.
29. همانجا.

30. همان، شماره 70، ص4.

 


چاپچاپ
www.iichs.org