موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران  (مقالات)           WWW.IICHS.ORG

ورود سيّد ضياءالدّين طباطبايي به عرصه سياست و روزنامه‌نگاري در دوران مشروطه

 

محمدرضا تبريزي شيرازي

 

اولين ردّ پايي که از «سيد ضياءالدين» در عرصه سياست مشاهده مي‌شود، در آخرين روزهاي نهضت مشروطيت است. او همه‌روزه در مسجد جامع تهران، با حضور طبقات مختلف اجتماعي جلسات باشکوهي تشکيل مي‌شد، شرکت مي‌کرد.

 

و سپس در گيرودار پيروزي انقلاب مشروطيت رهسپار شيراز گرديد. در شيراز بود که مشروطيت به پيروزي رسيد و حکومت مشروطه اعلام شد. با پيروزي مشروطه از فضاي باز سياسي استفاده کرد و در هفده سالگي به انتشار روزنامه اسلام و سپس به طبع روزنامه نداي اسلام دست يازيد. به موازات انتشار اين دو روزنامه به نگارش رسالاتي در زمينه مسائل سياسي پرداخت. اين کوشش‌ها باعث شد که او يکي از عوامل مؤثر سياسي در منطقه فارس شناخته شود. در جريان به توپ بستن مجلس که به دستور «محمّدعلي شاه» توسط «لياخوف» روسي انجام گرفت «سيّد ضياءالدّين» در تهران هويدا شد تا به ملّيون و مشروطه‌خواهان بپيوندد، امّا چون مردم مي‌دانستند که پدرش از مخالفين مشروطه است سوءظنّ مردم نسبت به او برانگيخته شد، ولي به دليل اينکه «سيّد ضياءالدّين» پيش‌بيني مي‌کرد که به زودي کار «محمّدعلي شاه» رو به پايان است، در اين مقطع زماني مصرّانه از پدرش درخواست کرد که به مشروطه‌طلبان ملحق شود و ظاهرآ از آزادي و حريّت دفاع کند و از اعمال گذشته خويش استغفار نمايد.

 

«آقا سيّد علي يزدي» چنين کرد. گروه کثيري از مردم را به خانه خويش فرا خواند و خطابه‌اي بليغ عليه «محمّدعلي شاه» پادشاه خودکامه و آفات حکومت استبدادي ايراد نمود، که مورد توجّه مردم قرار گرفت. پس از پايان سخنراني، بلافاصله خانه او از طرف قزاق‌ها محاصره شد و او و اجتماع‌کنندگان در حرم «حضرت عبدالعظيم حسني» متحصّن شدند. ترفندي که در اين جريان، «سيّد ضياءالدّين» به کار گرفت به لحاظ موقعيّت سياسي، وجهه‌اي براي او کسب کرد. به همين مناسبت وقتي که در تهران کميته‌اي به نام کميته جهانگير تشکيل شد «سيّد ضياءالدّين» در اين کميته عهده‌دار مسئوليّتي شد که با گروه‌هاي مختلف که در بارگاه «حضرت عبدالعظيم حسني» و سفارت عثماني متحصّن شده بودند، ارتباط برقرار سازد.

 

پس از کودتاي تيرماه 1287 شمسيِ «محمدعلي شاه» و فراري شدن عده بسياري از مشروطه‌خواهان، بمبي در تهران منفجر شد. در اين ماجرا قزاق‌ها در بازار تهران سه نفر را دستگير و در دروازه باغشاه به دار آويختند. چون در افواه عمومي شايع شده بود که در عمليّات بمب‌گذاري «سيد ضياءالدّين» دست داشته و به دستور او اين انفجار صورت گرفته است، شاه و دربار نسبت به وي بدگمان شده و مورد تعقيب قرار گرفت. عين‌السلطنه (قهرمان ميرزا سالور) در جلد سوّم خاطرات خويش مي‌نويسد: «انجمني در سفارت عثماني از يازده نفر منعقد بود، رييس آنها مستعان‌الملک بود که شوهر خازن اقدس دده مظفرالدين شاه است. اين سه نفر (که در متن اشاره شد) و جمعي ديگر کارگر آنها بودند. گفتند بمب در بازار خالي کنيد. بمب‌ها هم در خانه آقا ضياء پسر سيّد علي يزدي سپرده بود. از آقا ضياء گرفتند. خود آقا ضياء هم بعد از دستگيري حضرات رفت سفارت آلمان، حالا بيرون آمده و اسمعيل را که کشته بودند، اين دو نفر را هم من روز عيد شاه خلاص کردم. به ناچار «سيد ضياءالدين» به سفارت عثماني پناهنده شد. اما چون گروهي که در سفارت عثماني متحصّن شده بودند نمي‌خواستند که انگي به آنها زده شود و شريک جرم «سيّد ضياءالدين» قلمداد شوند، خروج او را از سفارت خواستار شدند. «سيد ضياءالدين» سفارت عثماني را ترک گفته و به سفارت پادشاهي اتريش پناه مي‌برد.

 

در جريان فتح تهران توسط مجاهدين انقلاب مشروطيّت، «سيّد ضياءالدّين» از تحصن شش ماهه در سفارتخانه پادشاهي اتريش خارج شد و با همکاري چند نفر از همفکرانش، روزنامه شرق را در تهران تأسيس کرد. در اين روزنامه افرادي نظير دکتر حسين‌خان کحال، علي‌اکبرخان داور، شيخ موسي نجم‌آبادي، زرين کفش و احتشام همايون با وي همکاري مي‌نمودند.

 

صاحب‌امتياز اين روزنامه «سيّد ضياءالدّين» و مدير و سردبير آن «حسين کسمايي» بود. روزنامه شرق به طور روزانه و با زبان فارسي و فرانسوي منتشر مي‌شد. قطع روزنامه بزرگ و تعداد صفحات آن چهار و خطّ مشي آن سياسي و اجتماعي و خبري بود. اوّلين شماره آن در تاريخ 14 رمضان 1327 قمري انتشار يافت. در پايين نام روزنامه، جمله «اين روزنامه طرفدار استقلال ايران و آيينه حقيقت‌نماي ايرانيان است» درج گرديده، که به اصطلاح حکايت از مرام و مسلک مدير آن دارد. محل اداره روزنامه، تهران، خيابان علاءالدوله (فردوسي فعلي) و وجه اشتراک يک ساله آن براي پايتخت 45 قران، شش‌ماهه 24 قران، سه ماهه 13 قران، ولايات داخله 50 قران، ممالک خارجه 56 قران و به صورت تک‌شماره در تهران 3 شاهي، و در ولايات 4 شاهي بوده است.

 

«محمّد صدرهاشمي» در جلد دوم و سوم کتاب تاريخ جرايد و مجلات ايران مي‌نويسد: «پس از انتشار 64 شماره از سال اوّل، روزنامه شرق از طرف وزارت داخله توقيف مي‌گردد.

 

روزنامه به اجبار براي مدّت چند ماه يعني از ذيقعده تا ربيع‌الاول 1328 توقيف و تعطيل مي‌شود و مجدّداً شماره 65 سال اوّل آن در تاريخ پنج‌شنبه 5 شهر ربيع‌الاول 1328 قمري مطابق 17 مارس 1910 ميلادي در چهار صفحه به قطع بزرگ در مطبعه سربي فاروس طبع و توزيع مي‌گردد. در عنوان اين شماره روزنامه مانند سابق يوميه معرفي شده ولي در اخطاري که در آن چاپ گرديده، نوشته است: بدواً هفته‌اي سه نمره طبع و توزيع مي‌شود. بار ديگر براي دفعه دوّم روزنامه شرق در جمادي‌الاول 1328 قمري توقيف مي‌گردد.

 

در روز اين توقيف هياهويي در بين مديران جرايد مرکز برپا شده و مديران جرايد يک ورقه فوق‌العاده به امضاي عده زيادي از مديران راجع، به اعتراض به توقيف روزنامه شرق منتشر مي‌نمايند. متن اين ورقه فوق‌العاده در شماره 23 روزنامه حکمت مورخ اول رجب 1328 قمري چاپ شده و در ذيل آن مديران اين جرايد امضاء کرده‌اند: «روزنامه ايران‌نو ـ جريده ديوان عدالت ـ روزنامه پليس ايران ـ جريده تمدّن ـ روزنامه استقلال ايران ـ آقا يحيي کاشاني دبير جريده مجلس» اين قطعنامه سبب گرديد که روزنامه (ايران نو) نيز تعطيل گردد و کابينه سپهدار براي تثبيت و تنفيذ مقام خود تدابير شديدي بر ضدّ مطبوعات بگيرد. اين بار هم توقيف شرق نتوانست زبان تند سيّد را نگاهدارد و روزنامه شرق منتشر گرديد.

 

پس از انتشار شماره 106 شرق در چهار صفحه به زبان فارسي و فرانسه، به قطع بزرگ، به تاريخ شنبه 21 شعبان 1328 قمري، روزنامه براي هميشه توقيف و به جاي آن روزنامه برق منتشر مي‌گردد، که اوّلين شماره برق به جاي شرق در چهار صفحه با قطع بزرگ که صفحه چهارم آن نيز به زبان فرانسه نوشته شده به صاحب‌امتيازي و نگارندگي «سيّد ضياءالدّين» طبع و در تاريخ يکشنبه 5 شوال 1328 قمري انتشار يافته است. مقاله افتتاحي برق که خوانندگان را تا اندازه‌اي به علّت توقيف شرق آشنا مي‌نمايد تحت عنوان (توقيف شرق يا مخاطره شرف ملّت) و قسمتي از آن چنين است:

 

              روزنامه شرق که فقط جريده آزاد بي غرض ملّي بود تقريباً بيست روز است که از طرف وزراي عظام، به اسم تجدّدپروري، بعلّت هواخواهي ناموس ملّي، بجرم طرفداري از شرف ملّت، بتقصير اداي وظيفه مليّت، بگناه دعوت ملّت به حفظ حقوق خود، بدون محاکمه و ثبوت تقصير، مخالف نص قانون اساسي محکوم به توقيف گرديد... شرق چه تقصيري داشت؟ چه گناهي کرده بود؟ جز اينکه وظيفه مليت خود را ادا نموده بود. آيا از توقيف شرق زبان ما بسته شد، قلم ما شکسته گرديد، افکارمان از ميان رفت، نيّاتمان در بوته اهمال ماند؟ اشتباهي است بس بزرگ، خطايي است بس سترگ. شرق را توقيف کرديد، برق را منتشر ساختيم. برق را توقيف بکنيد، رعد را طبع و نشر مي‌سازيم. رعد را از ما بگيريد لغات معموله ديگر از بين نرفته. خود ما را توقيف بکنيد هستند کساني که نيّات و افکار و خيالات ملّت‌پرستانه ما را منتشر سازند. شرق به خلاف قانون توقيف باشد! چنانچه همين چند روزه علّت قانوني توقيف را به ما ثابت کردند فبها والا به طبع و نشر شرق اقدام نموده مسلک حقه خود را تعقيب خواهيم کرد. اين بود قسمت عمده سرمقاله اوّلين شماره روزنامه برق.

 

صفحه 2

 


چاپچاپ
www.iichs.org