موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران  (مقالات)           WWW.IICHS.ORG

عثمانيان چگونه قرارداد صلح 997 هـ را به ايران تحميل کردند؟

فيروز منصوري

 

در سال 996 هجري، ده سال از تهاجم عثمانيان به اران و آذربايجان گذشته و خيلي از شهرها به تصرف آنان درآمده بود. عثمانيان در عرض اين ده سال، علاوه بر آذربايجان و قفقاز، به همدان و نهاوند نيز حمله برده شهرها را غارت مي‌کردند. از طرف ديگر سعي داشتند که با وعده و وعيد و ارسال نامههاي استمالت و تهديد، حکام محلّي را تابع خود نمايند، ولي ميسر نميشد. همين رفتار را با محمديبيک حاکم لرستان داشتند، اسکندرخان افشار حاکم دورق نيز مخالف عثمانيان بود. سيدسجاد به عليپاشابيگلربيگي بغداد نامه تهديدآميز نوشت و نفراتش عده‌اي از ترکها را غارت کردند. در 21 شوال 991 هـ قواي عثماني در نزديکي مقبره شاه ابوالقاسم بن رمضان، واقع در کنار دجله، با ايرانيان خوزستان پيکار کردند. در اثر شکست ايرانيان، سجاد و پسرش فلاح مشعشع به دزفول پناه بردند. بعد از اين پيکار، قواي عليپاشا شوشتر و اطراف آن را غارت کرده و ويران ساختند و به جانب حويزه مرکز سجاد شتافتند. کمالآباد ضبط شد و قلعه شوش و قصبه مشگوک به دست عثمانيان با خاک يکسان شد. 14 ذيقعده 991هـ . در اين جنگها اميرجهانگير حاکم بختياري، با قواي دزفول و شوشتر، به سيد سجاد کمک ميکردند.

 

بکيرکوتوک اوغلو مينويسد:

              در زمان جنگ ايرانيان با عثمانيان، بعضي از امراي سني مذهب و رؤساي عشاير ايران ظاهرآ به دولت عثماني ابراز تابعيت کردند، ولي به غير از بيگلربيگي پلنگان، ساير امراي سرحد بين بغداد و شهر زور مانند حاکم لرستان محمدي ميرزا و غيره، هيچيک از آنان به تابعيت خود عمل نکردند و انقياد آنان بالضروره و موقتي بوده و براي باب عالي نفعي نداشته و تظاهر بوده است. از اين قبيل بوده سجادبن بدران مشعشع و حاکم بانه سليمانبيک، اينها ميخواستند رياست و حاکميت عشيره و محل و موقع خود را با اولادشان هميشه حفظ نمايند. درباره سجاد و حاکم لرستان اسناد زيادي در دفاتر مهمه در دست هست که نشان ميدهند با مختصر نمايش قزلباش، آنها متوجه ايران شده و از عثمانيان روي گرداندند. اينگونه تشبثات سياسي و سعي در جذب و نوازش رؤساي عشاير، و تحصيل تابعيت امراي سرحدي غرب ايران، اگرچه براي دولت عثماني نفعي نداشته و تابعيت ايجاد نميکرد، لااقل اين حسن را داشته و نظرهاي دولت عثماني را تأمين ميکرده که: همين اغواهاي سياسي و نوازشهاي موقتي باعث شد که در جبهه جنوب غربي ايران صفويان را مشغول نگه دارند و به آنها مهلت ندهند که به آذربايجان و شيروان نيرو بفرستند و کمک نظامي نمايند.1

 

در بيستم محرم سال 995هـ، سنان پاشا از بغداد به سوي همدان تاخته قلعه ديناور را ويران کرد و با تعمير قلعه پيلهور، قواي نظامي در آنجا گماشت. شاه عباس اکراد شهر زور به ويژه اردلان را به سوي خود جلب کرده مانع بزرگي براي پيشرفت عثمانيان فراهم آورد. قواي سنان پاشا به واسطه ضيق مالي، نگهداري قلعههاي اطراف همدان را مسکوت گذاردند.

 

در زمستان سال 995هـ شاهعباس بيات اوغلو شاهقلي سلطان ذوالقدر را حاکم نخجوان تعيين کرد. او از اطراف تبريز به نخجوان حمله برده پس از کشتن بيگلربيگي عثمانيان، حکومت را در دست گرفت و مدت ده ماه فرمانروايي کرد، تا اينکه بيگلربيگي ايروان لشکر کشيد و او را از شهر بيرون راند. 2

 

در اواخر سال 995هـ شاه عباس نيروهاي صفوي را تجهيز نموده براي حمله به آذربايجان و شيروان به امراي استانها و رؤساي عشاير فرمانها صادر کرد. عثمانيان نيز براي مقابله، نيروهاي آناطولي مرعش، کارامان، ارزنالروم، دياربکر، حلب و باطوم را فراخوانده و با تجهيزات کامل آماده شدند. در آن تاريخ شهر گنجه در دست صفويان بوده و زياد اوغلو محمدخان قاجارلو در شهر حکومت ميکرد.

 

درست در همان موقعي که نيروهاي عثماني از ايالات مختلف در ارزنالروم گرد آمدند و آماده مقابله با حملههاي آينده شاه عباس به آذربايجان شدند، دولت عثماني برنامه سالهاي 990 و 991هـ. را تکرار کرد و با ارسال اسلحه و تجهيزات به ماوراءالنهر، ازبکها را تحريک و ترغيب کرد تا به شهرهاي هرات و مشهد حمله نمايند.

 

زکي وليدي طوغان محقق نامي معاصر مينويسد:

 

              عثمانيان هر موقع منافع و سياستشان ايجاب ميکرد ازبکها را آلت مقاصد خود ساخته و با تحريک و اغوا، از شمال به جانب و جان روسها ميانداختند و در جنوب با صفويان شيعه مذهب درگير ميکردند. تا زماني که بدانها احتياج داشتند و بهره مي‌گرفتند، ازبکها را نوازش کرده و ميشناختند. آنگاه که منافع و مقاصدشان برآورده ميشد و آبها از آسياب ميافتاد، آنها را فراموش ميکردند. دولت عثماني از طريق آزاق و استرخان به عبدالله خان اوزبک قواي ينيچري و توپهاي جنگي فرستاد. ايشان بر عليه صفويه از آن قوا استفاده کرده چندين بار شهرهاي خراسان را تصرف و غارت کردند. در اين جنگها توپچيان و تفنگاندازان عثماني و استادان رومي تکنيک جنگي آن عصر را در ماوراءالنهر به اجرا در ميآوردند. 3

 

با گشايش جبهه شمال شرقي و حمله ازبکها به خراسان با استفاده از مهمات جنگي عثمانيان، شهر هرات در ربيعالاَخر 996هـ به دست عبداللهخان افتاد و شهر مشهد و پيرامونش نيز غارت شد. در اين موقع شاه عباس در قزوين بود. پس از دريافت اين خبر، از برنامه حمله و تصرف شهرهاي آذربايجان منصرف شد و روز 25 جماديالثاني 996هـ به هرات رفت و در ماه شعبان آنجا را محاصره کرد. 4 عثمانيان اين بار نيز از استراتژي درگير کردن نيروهاي صفويه در جبهههاي شمال شرقي استفاده کرده با خالي ديدن آذربايجان از نيروهاي ايراني، به تهاجم و تعرض پرداختند.

 

نخست نيروهاي گردآمده در ارزنالروم را به گرجستان سوق داده، شهر گنجه را محاصره کردند. سه روز جنگهاي خونين در اطراف آن شهر ادامه يافت تا اينکه روز نهم شوال 996هـ. گنجه به دست عثمانيان افتاد. در صورتي که همه مردم با اغنام و احشام به جانب ارس فرار کرده و ذيروحي در شهر باقي نمانده بود. 5

 

در همين اوان، سنان پاشا بيگلربيگي بغداد چون از جنگ شاه عباس با ازبکها آگاه شد، به باب عالي نامه نوشته و پيشنهاد کرد که:هرگاه خواربار و تجهيزات اردوگاههاي شام و طرابلس و ذوالقدر را به بغداد ارسال نمايند، احتمال زياد دارد که فتوحات کلي حاصل شود. با اين پيشنهاد موافقت شد. سنان پاشا پس از وصول تجهيزات موردنظر در اواخر سال 996ﻫ. به نهاوند حمله کرد. کلب عليخان حاکم نهاوند مقاومت نياورده از شهر بيرون آمد، عثمانيان شهر را تصرف کردند، پس از انتخاب حاکم و تعيين نگهبانان، بين قريه سعد وقاص و بيستون قلعه "شهرنو" را بنا نهادند. 16ربيعالاول سال 997هـ . 6

 

شاه عباس چون از سقوط شهر نهاوند خبر يافت، مذاکرات صلح را که از مدتها قبل مقدماتش فراهم شده بود، دنبال کرد. در جريان مذاکرات خيلي تلاش و توصيه مينمود که قلعه نهاوند در حاکميت و تصرف  صفويه باشد. حاکم اردلان و همدان را هم مأمور اين کارها کرده بود.

 

در ماه رجب 997هـ. قزلباشان نهاوند را محاصره کردند. عثمانيان از عماديه و ساير شهرها قواي امدادي آوردند. صفويان در حال پيشرفت بودند و احتمال پيروزي زيادي را داشتند. در اين گيرودار عثمانيان باز هم «نخ ازبکها را کشيدند» نيروهاي غارتگر عبدالمؤمن خان پسر عبداللهخان ازبک  شهر مشهد و پيرامونش را فراگرفتند و به تاخت و تاز پرداختند. خبر محاصره مجدد مشهد وسيله ازبکها، شاه عباس را مجبور کرد که قواي ايران را از نهاوند بيرون آورده به مشهد بفرستد. بعد از عزيمت قزلباشان از حومه نهاوند، نيروهاي عثماني به شهر و حومه تسلط يافتند. 7

 

محمد يوسف منشي بن خواجه بقا، در تذکره مقيم خاني تاريخ امراي اشترخاني بلخ و بدخشان و بخارا، از زمان عبدالله خان ازبک تا سال 1115 هجري را نوشته است.

 

عبدالمؤمن خان، بعد از فتح مشهد، نامهاي به سلطان مراد سوم فرستاده است، سواد آن در تذکره مقيم خاني ثبت شده است. نقل قسمتهايي از آن نامه، براي بررسي و برآورد ميزان مناسبات عثمانيان و ازبکها، مفيد به نظر ميرسد:

 

              بعد از عناوين و القاب ... در رکاب گردون امتثال ابوي قبلهگاهي خلدالله ملکه به فتح هرات که پايتخت ولايت خراسانست توجه نموده به عنايت الهي آن قلعه کيوان مثال را به اندک توجهي مع توابع و ملحقات مستخلص گردانيده و رايات نصرت آيات به صوب مشهد و آن نواحي متوجه گرديد. در آن اثنا فيالجمله خبر به مسامع عليه رسيد که بعضي از مخالفان از اهل نفاق از حدود دشت قبچاق دغدغه سرکشي نموده متوجه ولايت ترکستان شدهاند. راي جهانآراي حضرت صاحبقران به سوي آن فرقه ناصواب برگشته اختر، عنان عزيمت معطوف گردانيد تا آنان را تأديب نمايد ... ما نيز به سعادت و اقبال عنان ظفر انصار به دارالملک خراسان منعطف گردانيده داخل به مشهد شدم. جمعي از طايفه قزلباش و فرقه مذموم بدمعاش در فتنه و آشوب گشاده در مقام قتال و جدال درآمدند، از اين جانب نيز غازيان پاکدين و بهادران نصرتآئين آتشکين آن طايفه بيدين، از درون کانون سينه شعله زد ....

 

نامه از محاصره چهارماهه قلعه قزلباشان که محصور به خندق پرآب بوده، سخن ميراند. و با اعلام فتح آن، قتلعام صغير و کبير اهالي مشهد را در صحن مبارک حضرت امام رضا (ع) چنين به قلم آورده است:

 

            ... جمعي از طايفه مضلين را به تيغ هلاک افکندند، و بعضي از دشمنان اصحاب سيدالمرسلين متوسل به آستان حضرت امام شدند. با سعادت و نصرت رهين و فتح ظفرقرين به طرف آستانه متبرکه نهضت نموديم و دفتر اغماز آن قوم بدکردار را بر باد فنا داديم و صحيفه ايام را از محک کدورت آن فرقه بدنام گردانيديم ... در همان چند روز، جمعي از غازيان، بهادران به طرف قرشي و محولات، و تبريز فرستاديم، خود نيز به دولت و اقبال به طرف اسفراين و غيره متوجه شديم. الحمدلله در اندک فرصتي تمامي ولايت به تصرف اولاد دولت قاهره درآمد. و در اين ولا سلاطين و حکام ولايت خوارزم قطع مسافت نموده از راه اخلاص به لشکر ظفر اثر ملحق گشتند، انشاءالله اول بهار مع کوچ متوجه خراسان شده هرات را پايتخت کرده با لشکر بيرون از حدّ در رکاب ظفر ارتکاب خاقان اعظم سرورالخواقين الترک والعجم متوجه عراق خواهيم شد. اگر آن حضرت نيز بر طبق «اوفوا بالعهود» در باب قلع و قمع آن فرقه بدنام فرمودهاند همت عالي نهمت بدان مصروف دارند تا لوث جماعت ناپاک از ميان پاک گردد هر آينه باعث ازدياد دولت و نيکنامي جانبين خواهد شد، باقي حالات را بنده درگاه محمدقلي ايشيک آقاسيباشي معروض خواهد نمود... . 8

 

کوتوک اوغلو در پايان کتابش آورده است:

 

             حمله عثمانيان از غرب و ازبکها از شمال، از دست دادن شهرهاي آذربايجان و قفقاز، دولت ايران را به سقوط و اختلال سوق ميداد. در سال 997هـ.  ناآراميهايي هم در شهرهاي کرمان و فارس و کهکيلويه بروز کرد. شاهعباس براي اينکه بتواند هرات و مشهد را از وجود ازبک‌ها پاک کند، شرايط صلح دولت قوي و قدرتمند عثماني را در سال 997هـ. پذيرفت.

 

              دولت عثماني هم براي صلح راضي بوده و آرزو و آمادگي داشته و از خدا ميخواست، براي اينکه طولاني بودن مدت جنگها دولت عثماني را گرفتار مضايق مالي کرده بود. سرزمينهاي تسخير و تصرف شده، به واسطه فقر و پريشاني مردم، چندان عايدي نداشتند که مخارج سربازان محافظ و ساير هزينههاي نظامي و اداري را تأمين نمايند. نه تنها تهيه نيازمنديهاي قلعهها و پادگانها مشکل شده بود. بلکه ينيچريان نيز جري شده گاهي سرکشي و نافرماني هم ميکردند، اکثر نگهبانان مرزي متواري شده بودند. از اينرو صلح نه تنها از نظر اقتصادي، بلکه از لحاظ سياسي و نظامي هم نهايت ضرورت را پيدا کرده بود. عثمانيان از شنيدن قبول پيشنهادهاي صلح از جانب شاه عباس، در مرزها و قلعهها و پادگانها، تيرهاي تفنگ و توپ شليک کردند و مردم در معابد و مساجد شهرها، به دعا و شکرگزاري پرداختند.9

 

بر اساس شرايط توافق شده، حيدر ميرزا گروگان صلح قرار گرفت و براي اعزام به استانبول، در چهارم ذيحجه 997هـ. با سردار فرهادپاشا در ارزنالروم ملاقات کرد و در 12 ربيعالاول 998 هجري وارد استانبول شد.

 

___________________________

 

1. Kutukaglu, Bekir. Osmanli-Iran siyasi - Munasebetleri. Istanbal, 1962. S: 174-175.

نقل شده از اسناد دفتر مهمه جلد 52 .

2. Kirzioglu, Fahrettin. Osmanlilarin Kafkas Ellenini Fethi. Ankara, 1976. S: 373.

3. زکي وليدي طوغان. بوگونکي تورکستان و ياقين ماضيسي. قاهره، مطبعه الاعتماد، 1940. ص، 106، 107، 691.

4. KÏtÏkoglu, B. Ayni eser, S: 182, 190.

5. Kirzioglu, F. S: 386. KÏtÏkoglu, S: 191.

6. KÏtÏkoglu, B. S: 181.

7. KÏtÏkoglu, B. S: 183.

8 . محمد يوسف منشي بن خواجه بقا. تذکره مقيم خاني. نسخه خطي کتابخانه ملي فرهنگ اصفهان. از کتابهاي خطي اهدائي اکبرمسعود صارمالدوله، ص 46 الي 56 .

9. KÏtÏkoglu, B. Ayni eser, S: 192-193.

10. Ozankan. Cenab, Kirk Halk Sairi inkilap Kitabevi Istanbul, 19 S: 33-34.

11. Ozankan. C. Ayni eser, S: 35-36.

 


www.iichs.org