ماهنامه شماره 112 - صفحه 5
 

 

» سفر به سرزمين مجسمههاي سنگي

 

 

هر وقت که از بزرگراه کرج ميگذشتم و به کوههاي سمت راست خود نگاه مي‌کردم به اين فکر مي‌افتادم که پشت اين کوهها چه مي‌گذرد و اصلا پشت آنها چيست؟ تا اينکه بخت يار شد و با همراهي دوستان کوهنورد گروه مهر همراه شدم و روز 27 ارديبهشت 91 با آنان گلگشتي در اين منطقه زيبا داشتم.

 

حدود ساعت 3 بعدازظهر از وردآورد به سوي روستاي ورديج با سه دستگاه سواري حرکت کرديم. جاده‌اي پرپيچ وخم که جاده چالوس مقابل آن مي‌بايد لنگ بيندازد. پس از حدود نيم ساعت به کنار قهوه‌خانه بهشت رسيديم و از کنار جاده خاکي روبه‌روي آن به سمت بالا حرکت کرديم. جاده‌اي که فقط ماشينهاي قوي‌اي چون نيسان و... مي‌تواند در آن حرکت کند.

 

با آنکه هوا آفتابي بود ولي نسيم خنک بهاري آزارش را کاهش مي‌داد. آرام آرام گروه ده نفره ما به سمت غرب و کرج حرکت مي‌کرد. شيب ملايم فشار چنداني به افراد وارد نمي‌کرد.

 

     

 

 

     

 

 

 

     

 

 

 

 

 

از همان ابتداي جاده هنرنمايي طبيعت آشکار شد. همراهي آب و باد و سنگ و بازي هماهنگشان گالري مفت و مجاني‌اي ايجاد کرده بود که از هر گالري معروف تهران هم زيباتر و قشنگ‌تر مي‌نمود. اشکال چندان متنوع و زيبا بود که هر لحظه به شکلي بر ما هويدا مي‌شد. گاه در هيبت لاک‌پشتي عظيم و گاه به سقاخانه و گاه مديراني شرکت‌کننده در همايشي سکرآور! در طول اين دو ساعت ونيم کوهپيمايي انگاري در موزه‌اي به طول چند کيلومتر قدم زديم. جل الخالق.

 

البته گاه باغي با درختان نورسيده‌اش به پيشواز مي‌آمد و در سايه آن اندک استراحتي به خود مي‌داديم. پس از طي مسير روستاي زيباي کندر و باغهايش از دور نمايان شد. و تعداد ديگري از دوستان که با ماشين از جاده چالوس به روستا آمده بودند به هم ملحق شديم.

 

در ميان باغهاي کندر ساختمانهاي رنگارنگ ويلانشينان شهري که نشان از تب جانکاه ويلاسازي داشت ديده مي‌شد. بعد از شمال نوبت روستاها شده است. و زباله و زباله. با گشت و گذري در سد تازه تأسيس بالاي روستا به اتاقک باغ يکي از دوستان و همکاران اداري آمديم و جاي دوستان خالي !

 

مقدمه و عکسها: جلال فرهمند
 

 

 

 

     

     

 

 

 

     

 

 

 

     

 

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org