» دورهگردي (شهرستانک گردي ناصري)
جلال فرهمند
به نظر نميرسد که ناصرالدين شاه در پنجاه سالي که سلطنت کرد، سالي نبوده باشد که طهران را ترک نکرده باشد. شاهي که خوي ايلياتيش بيش از شاهان ديگر قجري بود، طهران برايش حکم زنداني را داشت که نفسش را ميگرفت و طاقتش از دست ميرفت. شاه شانس آورد که الان نبود که تهران را ببيند و الاّ...بگذريم!
در اين ميان عمله و اکرهاش بيچاره ميشدند! مشتي ديواني نقرسي و شکم گنده هنهنکنان و بدن داغان سوار بر استر و قاطر و شتر به دنبال قبله عالم، کوه و دشت را گز ميکردند و خسته و کوفته به مقصد و ميل شاه ميرسيدند. برخي از اين سفرها حتي شاه دورهگرد را هم خسته ميکرد چنانکه خود در يکي از سفرهايش به شهرستانک که خسته و کوفته به مقصد و عمارت شهرستانک رسيد مينويسد:
... ما هم رسيده در عمارت پياده شديم، وارد اندرون شديم، ديديم ديگر نه خواجه و غلامبچه و آدم و کنيز و خانم کسي نمانده که از خستگي حالي مانده باشد. همه از خستگي مينالند. امينالسلطان هم از راه رسيده خوابيده بود، حالا هم که يک ساعت کمتر به غروب مانده بود و ما وارد شديم باز خواب بود، عزيزالسلطان و آقا ميرزا محمدخان هم با هم آمده بودند، آقا ميرزا محمدخان ديده شد عزيزالسلطان وقتي وارد شده بود رفته بود اندرون به امين اقدس چادرهايي را که فراشهاي بيچاره با آن خستگي زده بودند همه را خراب کرده بود گاهي اين طرف زده بود دوباره کنده آن طرف زده بود، باز کنده جاي ديگر بزند، وقتي ما وارد شديم ديديم نه چادري، نه تجيري هيچ چيز سـَر ِ ما نيست. آغاعبدالله هم خرخر راه ميرفت. خيلي کجخلق شديم، گفتيم زود فراشها بيايند چادرها را بزنند، ميگفتند عزيزالسلطان ماشاءالله دو دفعه هم پياده تا گلهگيله رفته برگشته بود. امشب غالباَ مال و بنه مردم چون بيشتر از راه آهار آمده بودند نرسيدند. اهل اردو هم هيچکس از شدت خستگي خوابش نبرده بود، ما هم تا حال اينقدر خسته نشده بوديم.
نزديک غروب ما آمديم روي نيمکت لب حوض نشستيم: زنها بنا کردند به آمدن، خيلي به «حوض کوثر» شبيه بود، من مثل جناب امير که لب حوض کوثر مينشيند يکي يکي شهدا ميآيند و هر يک را جام آبي ميدهد، دم حوض نشسته بودم. زنها، خواجهها يواشيواش لنگان لنگان نالهکنان ميآمدند پيش ما، حقيقتاَ به تعزيه «حوضکوثر» شباهت داشت، همه ديگر از سواري امروز خورد و خسته بودند. شب را هم هيچکس شام نداشت، بارها همه دير رسيده بودند، ما ديگر زور آورديم، هي گفتيم شام بياورند، آخر آوردند اما چلوش پلوش همه را خيلي بد پخته بودند، هر طور بود شامي خورديم قدري هم به زنها داديم، عمارت شهرستانک و گلکاريهاي که شده خيلي با صفا بود.
گاه که شاه فرصت سفري نداشت و يا برنامهاي نبود هر روز تقريباَ به قصد شکار و تفريح به حاشيه طهران ميرفت. يعني به جاهايي ميرفت که صبح حرکت ميکرد و عصر همان روز به شهر باز ميگشت. مثل دوشانتپه که پر از خرگوش بود و يا شميران که تيهو و کبک در دسترس بود.
يکي از جاهايي که به نسبت دور بود و شاه علاقه خاصي به آنجا داشت منطقه شهرستانک در رودبار قصران بود. درهاي دراز و باريک که از جاده چالوس فعلي، پايينتر از گچسر منشعب ميشد.
البته آن زمان جاده چالوسي نبود که محل گذر مسافران باشد يک کوره راهي مالرو بود که محل گذر کاروانهاي قاطر و دواب بود. هنگامي که شاه قصد سفر مازندران داشت يکي از مسيرهايش همين منطقه و جاده چالوس بود که از گچسر ميگذشت و ناحيه بين راهي که شاه در آن به استراحت ميپرداخت همين دره باريک و با صفاي شهرستانک بود.
شهرستانک منطقهاي سردسير است که زمستانهايش سخت و تابستانهايي معتدل با آب فراوان دارد. در منتهياليه اين دره که به کوه پايان ميگيرد و محل سرچشمه رودخانه گلهگيله است از دل کوه آب فراواني بيرون ميجهد که دائمي و پر حجم است. اين منطقه، منطقهاي پر شکار است و به علت نزديکي به طهران شاه خوش سفر را تحريک کرد که عمارتي جهت اطراقش بنا کند. عمارتي که شايد سالي حدود يک ماه از آن استفاده ميکرد. ديواري بلند و قلعه مانند اين بناي ساده ولي زيبا و پر اثاث را احاطه ميکرد. زمين پله پله مانند آن نشان از شيبدار بودن زمين آن داشت و نهر آبي که از رودخانه سيرآب ميشد در دل ساختمان جريان داشت و از ميان جوي و فوارههاي آن به حوضي زيبا منتهي ميشد. همان حوضي که ناصرالدين شاه خود را در نقش ساقي آن تصور ميکرد! اعتمادالسلطنه در الماثروآلاثار از اين بنا چنين ياد ميکند: تأسيس و بنياد عمارت ييلاقي در قريه شهرستانک در کمال تزئين و نهايت انفاق و تحصين به مباشرت مغفرتمآب آقا محمدابراهيم خان امينالسلطان مافي در سنه هزار و دويست و نود و پنج.
|
|
|
[26- 195ب]
شاه کجکلاه!
|
[188- 195پ]
خيمه و خرگاه و اردوي ناصري
در شميرانات طهران
|
[2654- 1ع]
نمايي از اردوي همايوني در سفر به مازندران، عظمت اردو و تعداد همراهان کاملاَ به چشم ميآيد
|
|
|
|
|
|
|
منطقه گلهگيله که معمولاَ شکارگاه ناصري بود و در روزهاي فصول پر آب درياچه کوچک در آن تشکيل ميشود. اين منطقه به جاده مليجکي وصل است
|
[168- 195ب]
استراحت زير سايه درختان، استماع روزنامه و آمادگي جهت خوردن هندوانه محبوبي
|
راه مليجکي که منتهي به عمارت شهرستانک ميشود. راه مليجکي راهي بود که مليجک با سرعت زياد آن را طي ميکرد و شاه با افتخار آن را مليجکي ناميد
|
|
|
|
|
|
|
نمايي ديگر از مسير مليجکي، درختان کاملاَ عمارت را در بر گرفتهاند، دره تنگ و زيباي شهرستانک به روستا منتهي ميشود
|
[1674- 1ع]
نمايي از عمارت شهرستانک از بالاي کوه، چادرهاي همراهان در اطراف عمارت به خوبي ديده ميشود دار و درخت زيادي برعکس امروز در اطراف ساختمان ديده نميشود، ولي زيبايي ساختمان کاملاَ نمايان است
|
سرچشمه رودخانه شهرستانک که از ميان سنگ بيرون ميآيد آب منطقه را تأمين ميکند. عينالسلطنه مدعي بود آبش سنگين و نفاخ است
|
|
|
|
اعتمادالسلطنه تاريخ آغاز بناي اين عمارت را در روزنامه خاطراتش، سال 1297 و تاريخ پايان آن را سال 1298 ه.ق نوشته و ماده تاريخ آن را که از ساختههاي فروغي است چنين آورد:
يمن و طرب ز طبع فروغي چو باز جست تاريخ قصر ناصرالدينشاه تاجدار
بروي فزون نمود شمار و بهشت و گفت پاينده باد قصر همايون شهريار
مصراع اخير بر طبق حساب ابجد 1297 ميشود.
اين عمارت که ميتوان آن را ويلاي اختصاصي شاه شهيد ناميد در طي ماههايي که استفاده نميشد دچار خرابيهاي عمدهاي ميشد که مباشران زرنگ و پولدوست درباري با سرهم بندي اندکي قبل از آمدن شاه به ظاهر آن ميرسيدند و بقيه پولهايي که ساليانه جهت نگهداري بنا پرداخت ميشد به جيب ميزدند. شاه هم زياد سخت نميگرفت.
راههاي رسيدن به اين منطقه تقريباَ صعبالعبور، در نوع خود جالب توجه است. سه مسير براي رسيدن به شهرستانک وجود داشت:
1. مسير طهران، گردنه قوچک، لشکرک، اوشان، آهار و شهرستانک. اين راه در اوايل سلطنت ناصرالدينشاه به فرمان وي مورد مرمت کلي قرار گرفت. شاخهاي از اين راه از آهار به آبادي باستاني شکرآب ميرود. و از اين آبادي هم به سوي شميران و هم به طرف شهرستانک راه هست که تا اولين روستاي شميران يعني کردوي (نياوران) 12 کيلومتر و تا شهرستانک 9 کيلومتر است.
2. راه شميران به شهرستانک: به سال 1283 ه.ق به فرمان ناصرالدينشاه از قريه منظريه شميران از کنار توچال به سمت شهرستانک و مازندران راهي احداث کرد. اين راه هنوز مورد استفاده کوهنوردان است و به شاهراه معروف است.
3. راه کوهستاني قديمي ديگري از دره جنوبي شهرستانک از ارتفاعات توچال ميگذرد و به امامزاده داود که بسيار صعبالعبور است منتهي ميشود. از صعبالعبور آن همان بس که اعتمادالسلطنه مينويسد: «صبح نيم ساعت به دسته مانده از راه امامزاده داود حرکت شد. چه گويم از اين راه که بدترين طرق عالم است، بلکه راه نميتوان گفت، با وجودي که در سال چهل هزار اهالي شهرستانک و لوار از اين راه ذغال حمل به تهران ميکنند راه طوري بد بود که عبور سواره بلکه پياده هم غير ممکن بود. با هزار زحمت قدري پياده، قدري سواره عبور شد».
شاه به همين علت هر چند که اين راه کوتاهتر بود ولي به علت سختي مسير از دو مسير قبلي جهت رسيدن به شهرستانک استفاده ميکرد. خصوصاَ از مسير کولکچال و پيازچال و از زير قله توچال و ايستگاه هفت فعلي. سفري که هنوز هم جزء سفرهاي کوهستاني سخت است حال در نظر بگيريد با امکانات آن زمان و حرکت صدها وسيله باربري و چارپايان و گروهي شکاربان و نوکر و حرمسرا و... بسيار پر خطرتر و سختتر بود. خواندن و تعقيب يکي از سفرهاي شاه در سال 1307 به انشاي خود ناصرالدينشاه خواندني است. از همان ابتداي سفر گروهي از همسفران خصوصاَ همسرانش که سختي سفر را ميدانستند با هزار ترفند زير بار آن نميرفتند خواندن نوشتههاي خود شاه شيرينتر از گفتن ماست:
... خلاصه برخاستم، در تالار رخت پوشيديم، زنها آمدند، باقري و بلنده را که خبر کرده بوديم بيايند شهرستانک نيامدهاند. دلبر و زاغي هم ماندهاند. انيسالدوله هم بار نبسته، ديشب به حاجي سرور گفته بوده است من نميآيم، شکوهالسلطنه هم احوالي ندارد... امينالسلطان هم منزل بود. عقبتر سوار شده بود. هر چه خواسته بود به ما برسد نرسيده بود تا ما در پيازچال نهار ميخوريم آمد... در بين راه هم دو دفعه اسب عوض کرديم، اسبها خام هستند، وا ميماندند، با وجود اينکه اغلب بنه مردم شتر و قاطر مردم همه از راه اوشان رفته است باز بار و بنه زياد راه را گرفته بود، به زحمت زياد از بنهها رد شديم. حرمي که بايد بروند دسته شمسالدوله و سايرين همه صبح زود رفته بودند. حاجي سرور و خواجهها همه را برده بودند. باز در راه آنجا که جعده کج دارد و ميخواهد برود به قله که برود پيازچال به دسته حرم رسيديم. ايستاده بودند و صداي داد و بيداد آغاغلامحسين ميآمد. از پايين خيلي داد کرديم که بروند، خيلي هم معطل شديم تا راه افتادند. ما هم همينطور در کو...حرم افتاديم، رانديم تا رسيديم به پيازچال. ديدم نهارگاه حرم را زدهاند. نوکر و عمله و اکره و غلام و غيره دور آفتابگردان محشري بود، ميل کرديم برويم در نهارگاه حرم، سوارها از راه ديگر رفتند و من رفتم سواره توي آفتابگردان، همه حرم رسيده بود... قدري خنديديم و فخرالدوله هم خنديد، جاي انيسالدوله و اميناقدس خيلي خالي بود، بعد به زنها فحش دادم بدشان آمد[!]... کشيکچيباشي هم از صاحبقرانيه غلام چيده بود تا پيازچال خودش را هم ديدم... خلاصه بعد از نهار رفتيم دوباره نهارگاه حرم قدري ايستاديم و رانديم براي قله. مجدالدوله هم در پيازچال پيدا شد، با ما آمد. امينحضور هم آمد، رسيد به ما رانديم رسيديم به قله. اين جا راه دو تا ميشود، يک راه ميرود از بغله ميرشکاري که راه ساخته صاف بسيار خوبي است، يک راه ديگر از قله ميرود که توچال است و راه نساخته کثيفي است. ده سال است اين راه را تعمير نکردهاند، سنگ زياد، کوه و راه بدي است. باد ميآيد و سر آدم گيج ميرفت... وارد توچال شديم . توچال خيلي سبز و خرم بود. چون چند سال است از اين راه قله نيامده بوديم اين راه را هيچ دستي نزده و تعميري نکردهاند. خيلي خراب و بد است.
|
|
|
آبي که از چشمه بيرون
ميآيد و سرآغاز تشکيل
رودخانه شهرستانک
|
[10992- 3ع]
نماي شرقي عمارت. عمارتي دو اشکوبه، پلههاي سرتاسري فراوان، به آبي که از ميان عمارت به سوي حوض در نهري حرکت ميکند و حوضي با فوارههاي فراوان همان حوضي که شاه نقش ساقي کوثر براي خود تصور کرد!
|
[67- 195ب]
تعدادي از زنان حرمسرا که بسياري از آنان روستازادگان همين منطقه بودند با بازيچهاي که سوار آنند، عکاس شاه است
|
|
|
|
|
|
|
[81- 195ب]
تعدادي از کودکان حرم و غلامبچههاي درباري با ژست مطالعه. عکاس، شاه است
|
باقيمانده عمارت و داربست زشت و مخروبه کنار آن که
معلوم نيست براي چه کاري است
|
ديوار قلعه مانند عمارت از سمت رودخانه
|
|
|
|
|
|
|
عمارت بازسازي شده اصلي. عدم تقارن و تناسب در بازسازي عيان و آشکار است
|
[1673- 1ع]
عمارت شهرستانک در روزگار آبادي
|
ديوار عمارت اصلي و حياط جنبي که اتاق اتاق است
|
|
|
|
|