ماهنامه شماره 103 - صفحه 1
 

 

اسـتـُن حنـّانه از هجر رسول

ناله مي‌زد همچو ارباب عقول

گفت پيغمبر: چه خواهي اي ستون؟

گفت: جانم از فراقت گشت خون

مسندت من بودم از من تاختي

بر سر منبر، تو مسند ساختي

گفت: مي‌خواهي تو را نخلي کنند

شرقي و غربي ز تو ميوه چنند؟

يا در آن عالم تو را سروي کنند

تا تر و تازه بماني در ابد؟

گفت: آن خواهم که دايم شد بقاش

بشنو اي غافل، کم از چوبي مباش

 

(مثنوي معنوي)

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org