» ناصرالدين شاه و سفر فرنگ
پيمان صفردوست
فکر کن! از يه طرف، عده مردم بدبخت که هميشه هشتشون گروي نُه بوده و از نداري و بدبختي دادشون به آسمون رفته. از طرف ديگه شاه قاجار راحت تو قصرش نشسته و دلش هواي سفر کرده. کجا؟ ! خب معلومه. آب و هواي ديار فرنگ حسابي ناصرالدين شاهرو حالي به حالي کرده و ميخواد که براي سومين بار بره و بلاد غرب رو بگرده.
آقاي وزيرمختار انگليس هم تو اين هاگير واگير که به فکر مردم ايران نيست؛ نشسته زير پاي شاه که اين تن بميره بايد يه سفر ديگه بري به کشورهاي اروپايي.
آره؛ اين جوري شد که فيل ناصرالدين شاه واسه سومين بار ياد هندوستان کرد. پاشنه کفشش رو ور کشيد و با يه عده از دور و بريهاش راهي اروپا شد. حالا اگه قضيه به همين جا ختم ميشد که خوب بود. اما داستان فقط اين نبود. دولت انگلستان رو ديگه الان همه ميشناسن. رسماً از آب کره ميگيره. با اين اوصاف مگه ميشه از کسي همين جوري پذيرايي کنه!؟ از همون روز اول مسافرت، همين آقاي وزيرمختار انگليس براي اينکه واسه کشور خودش خودشيريني کرده باشه و خودش هم به نون و نوايي برسه، يک سري امتيازنامه رو يکي يکي گذاشت جلوي شاه ايران و شاه هم که حسابي داشت خوش ميگذروند، تکتکشون رو امضا ميکرد.
اما ميون اين امتيازنامهها، يکي مربوط به واگذار امتياز لاتاري (همون دستگاه بازي بختآزمايي) به انگليسها بوده. ملکمخان هم که از نزديکان ناصرالدين شاه بود، خيلي سنگ به امضاء رسيدنش رو به سينه ميزد. امضاء اين امتيازنامه باعث يه سري اتفاقات شد تا شايد ناصرالدين شاه پشت دستشو داغ کنه و بيحساب و کتاب هر چيزي رو امضا نکنه.