[جوابيه ناصرالدين شاه به خط خودش: ]
ظلالسلطان عرايض مفصل شما در يک کتابچه ملاحظه شد و تمام را خواندم اما آنچه در باب اينکه فارس را از شما بگيرند نوشته بوديد خيلي خيلي اسباب تعجب و حيرت شد که شما چرا بايد همچو خيالات به مخيله خودتان راه بدهيد. اولاَ فارس را از شما بگيرند به کي بدهند که بهتر از شما نگاه بدارد و منظم کند، ثانياَ هيچ سفيه و ديوانه به حرف چهار نفر ملا و الواط مثل شما حاکمي را که پسر شاه هستيد عزل و خلع ميکند که ما بکنيم؟
نميدانم اين حالات بي خود از کجا به مخيله شما وارد شده است و به چه دليل قبول کرده و عرض ميکنيد ابداَ از اين خيالات توهمي که هيچ معني و مأخذ ندارد نکنيد و در کمال آسايش خيال مشغول نظم کار خودتان باشيد.
اما در باب اداره فارس باز هم تمام آنچه نوشتهايد صحيح است اتمام حجتهاي به صاحبديوان و فرستادن آدم مخصوص و گماشته تمام صحيح است. اگر شرايطي که کردهايد قبول کرد و قول اطمينان داد فبهاالمطلوب و الا البته بايد تغيير داده و وضع اداره فارس را طوري که ميدانيد اسباب زحمت و پشيماني نميشود قرار بدهيد ولي اين کار براي سال آينده است نه براي امسال، امسال چون آخوندها و الواط گفتند نميخواهيم حتما اگر به زور توپ هم شده است بايد صاحبديوان را با کمال تسلط در فارس نگاهداشت و خيلي هم تقويت کرد که حرف عوام و اوباش جاگير نشده باشد و دررو پيدا نکند ولي براي آينده اگر صاحبديوان هم تعهدات لازمه را بکند نبايد او را نگهداشت و صلاح است که همان حاجي نصيرالملک را که داراي... خوبي است که نوشتهايد نگهداريد خيلي خوب است. بر فرض هم او قبول نکند آدم ديگر بفرستيد و نظم بدهيد و عمل فارس را خيلي شسته رفته و پاکيزه کنيد که بايد سال نو هم انتظار اين قسم مزخرف کاري و بلاها را نداشته باشيد.
صورتي هم که براي خمپاره فرستاده بوديد چون الان سفر داريم نگاهداشتيم انشاالله بعد از ورود سلطنتآباد خواهيم فرستاد. 28 شوال از کجور مرقوم شد.
يک صورت هم از تمام فشنگ و غيره که داريد هم بفرستيد که ملاحظه نموده ببينيم که چقدر است و چون در ذخيره طهران هم اين اسبابها خيلي کم شده است با ملاحظه بايد خرج کرد
[102076 ق] (براي مشاهده سند کليک کنيد)
صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1. اسپاروي، ويلفريد. فرزندان درباري ايران. ترجمه محمدحسين آريا لرستاني. تهران، انتشارات قلم، 1369 .
2. سعادت نوري، حسين. ظلالسلطان. تهران، وحيد، 1347.