» ايلغار
جلال فرهمند
سرزميني محصور در کوهستان. محدود و سخت و خشن. مردمي در گير روابط قبيلهاي و فرهنگي خاص خود. کار سخت اقتصادي که تقريباً فقط به گلهداري و اندکي کشاورزي محدود ميشود. همه اين عوامل دست به دست هم دادهاند تا سرزميني به نام لرستان شکل گيرد. سرزميني که شايد يکي از عقب نگه داشتهترين سرزمينهاي ايراني در دوره قاجار و پهلوي بود. سرزميني که با توجه به آثار باقيمانده از گذشته نشان از حضور تمدنهاي پيشرفته و کهنسال دارد. حال چه شد که لرستان چنين شد؟ هر چند ساير قسمتهاي کشور هم در عهد قاجاريه چندان پيشرفتي نداشت ولي نميتوان بروجرد و خرمآباد چند هزار نفري و روستا مانند را با تبريز و مشهد و اصفهان نيمه خرابه آن زمان هم مقايسه کرد.
حضور حاکمان بيلياقت که با چشم ناراستشان خود مردمان ساده و بيآلايش اين ولايت را چون وحشيان نامتمدن تصور ميکردند از دلايل عمده عقب ماندن بود. البته اضافه شدن مشکلات محيطي و کوچرويي اکثر ساکنان و حرکت دايمي عشاير امکان پيشرفت تحصيلي و علمي و ايجاد مدنيت را بسيار سخت ميکرد.
اين سرزمين به علت همين مسائل حتي پذيراي حاکمان نيز نبود. بهطوري که در دوره قاجار حاکمان جرئت وارد شدن به خرمآباد را نداشتند و حاکمنشين آنان نهايتاً شهر بروجرد بود. و گاهي با گسيل داشتن نيروي نظامي به سوي عشاير و مناطق مختلف لرستان به تنها کار حکومتداريشان نيز گرفتن ماليات به عنف اکتفا ميکردند بدون اينکه هيچگونه خدماتي به آنان ارائه دهند. اين ماليات عقب افتاده هم به اين معني بود که بتوانند پولي را که بابت ولايتداري به شاه داده بودند بستانند و از سوي ديگر سودي هم نصيب خود کنند. اين گرفتن ماليات به عنف موجب ميشد که از اموال عشاير کاسته گردد و آنان نيز سر به طغيان و شورش بزنند و براي جبران اين ظلم به ظلم ديگري متوسل شوند که همانا راهزني و غارت کاروانهاي دولتي و غير دولتي و حتي هم عشيرهايها و ساير قبايل بود. به دليل همين اوضاع ناآرام اين منطقه کمتر حاکمي رغبت ميکرد پاي بدانجا بنهد و خود را اسير درگيريهاي خطرناک اين منطقه جغرافيايي نمايد.
در دورۀ پس از کودتا و شروع سلطنت پهلويها اوضاع بسيار عوض شد. نيت عامل خارجي يعني انگلستان ايجاد حکومت مرکزي قدرتمندي بود که بتوان ناامنيهاي کشور را به آرامش تبديل کند که فرصت سوء استفاده به دست بلشويکهاي خوش شعار و طرفدار طبقه زحمتکش چندان پيش نيايد. از سوي ديگر حضور حکومت قدرتمند موجب ميشد که هزينههاي سنگين انگليس از بابت اردوکشيهايش درمناطق مختلف ايران کاسته شود و بر گردن خود ايرانيان بيفتد. رضاخان با استفاده از ابزار و امکاناتي که در اختيار داشت سرکوب را آغاز کرد. پس از سرکوب مناطق شمالي تصفيه مناطق مرکزي و جنوبي آغاز شد. رسيدن به بزرگترين مکان اين ناامنيها يعني خزعل تنها يک مشکل داشت: لرستان.
|
|
|
[7573- 3ع]
منظرهاي از منطقه لرستان که نشاندهنده صعبالعبور بودن آن است
|
[7578ـ 3ع]
|
[7585ـ 3ع]
|
|
|
|
|
|
|
[7594ـ 3ع]
|
[7579ـ 3ع]
استقبال زنان عشايري از کاروان رضاشاه
|
[7582ـ 3ع]
خرمآباد؛ بازديد رضاشاه و احمد اميراحمدي و تعدادي از سران نظامي و سياسي از قلعه فلکالافلاک
|
|
|
|
رضاخان در کل پنج بار به لرستان رفت. يک بار سالها پيش از کودتا و چهار بار در سالهاي مختلف پس از آن بار اول سالها پيش از کودتا بود. درست زماني که رضاخان سروان قزاقخانه بود و درمعيت ابوالفتح ميرزا سالارالدوله پسر سرکش مظفرالدينشاه سير ميکرد. در اين زمان سالارالدوله حاکم منصوب دولت در لرستان بود. نکته جالب اينجاست که سالارالدوله ميخواست داماد والي پشتکوه که از حاکمان مقتدر لرستان بود بشود. براي اين کار و خواستگاري کسي را لايقتر از رضاخان نيافت و او را بر اين نيت خطير برگزيد!
سفر دوم رضاخان مربوط به سردارسپهي و نخستوزيري وي است به سال 1303. درست زماني که خرمآباد در محاصره همه جانبه عشاير لر قرار داشت. رضاخان براي ايجاد آرامش هر چند اندک و باز کردن راه خوزستان شديداً به ايجاد امنيت در اين منطقه نياز داشت. رضاخان مدتي در قسمت شرقي لرستان باقي ماند در چند فرسخي خرمآباد و ضمن بازديد از آن منطقه به تهران بازگشت و پس از قسمت جنوبي کشور به خوزستان حرکت کرد. اتفاق جالبي که در اين سفر افتاد ديدار رضاخان با کسي بود که در سفر اولش با او همراهي ميکرد، راوي ميگويد: هنگامي که سردار از اسب سفيد درشت اندام خود پياده شدند مستقيماً سراغ پيرمردي که سرش را به زير انداخته بود و موهايش سفيد شده بود رفت و سرش را خم کرد که حرفش را درست بشنود و پرسيد: تو خدارحم نيستي؟
در جواب گفت: بلي قربان من خدارحم هستم.
فرمود: زود پير شدهاي. بعد از تعداد زنان و فرزندان او پرسيد و او جوابهايي عرض کرد. بعد از اين سؤالات پرسيد ميل داري يک زن جوان بگيري؟ خدارحم عرض کرد: قربان اگر قدرت مالي بنده اجازه بدهد بي ميل نيستم! خلاصه سردار قدري سربهسر خدارحم گذاشت و آنگاه دست در جيب برد و مشتي ليره به او داد و گفت با اين ليرهها يک زن جوان بگير.
سفر سوم به گاه پادشاهي بود. فروردين 1307. تقريباً کل کشور به دست او افتاده بود. اولين بار جاده شوسه تهران به سمت خوزستان در منطقه لرستان و در کنار تونل معمولان در حال گشايش بود که وي براي گشايش اين جاده به لرستان رفت. البته هنوز وضعيت لرستان امن نشده بود و رضاشاه شديداً از اين امر ناراحت بود. قبل از شروع سفر رضاشاه وزير طرق يعني سرلشکر عبدالله اميرطهماسبي به دست ياغيان لر کشته شده بود و اين بر خشم رضاشاه افزود. بهطوري که به عزل فرمانده لشکرشان و بسياري از نظاميان خاطي منجر شد. عکسهاي اين شماره بهارستان مربوط به همين سفر رضاشاه است. بسياري از شخصيتهاي سياسي و رسمي در اين سفر شاه را همراهي ميکردند.
چهارمين سفر رضاشاه به سال 1311 است. در اين سال حاج عزالممالک اردلان والي اين منطقه بود. بيشترين دليل سرکشي شاه در اين سفر بررسي مجدد اوضاع اين منطقه بود. با اينکه سالها از حاکميت قدرت در اين منطقه ميگذشت ولي با ظلم و تعدي بيحساب نظاميان و سران حکومتي به عشاير گاه ياغياني چند طغيان ميکردند و به کوه و کمر ميزدند و با نظاميان ميجنگيدند.
سال 1315 آخرين سفر شاه به اين منطقه بود. راهآهن جنوب در حال تکميل بود. و البته اين سفر پس از واقعه کشف حجاب اتفاق افتاد. جالبترين عکس متضاد بين سنت و مدرنيسم از اين دوره به چشم ميخورد. عکس معروفي که زنان سنتي لرستان را با لباسهاي رنگارنگ و بدون روسري و فقط با کلاه تمام لبه اروپايي به شکل عجيبي خندهدار و متضاد نشان ميدهد.
در اين سال تقريباً اکثر عشاير متحرک اين منطقه به زور و اجبار تختهقاپو گرديده بودند. برخي مدارس شبانهروزي عشايري تشکيل گرديد که فرزندان سران عشاير را به زور به اين مدارس آوردند و با تمدن جديد آشنا ميکردند. فيالواقع ميخواستند آنان دست نشانده حکومت مرکزي شوند و فکر طغيان را از سرشان بيرون کنند. که کل اين تمهيدات پس از شهريور بيست نقش بر آب شد و نشان از سطحي بودن اين تعليمات داشت.
البته اينجا بيجا نيست که اندکي از نظاميان رده پايين ايراني هم سخني بگوييم. افرادي که به نام اجباري از شهرها و دهات جمعآوري شده بودند در بدترين شرايط زيستي به اين مناطق صعبالعبور که کمترين شباهتي به شهرهايشان نداشت بدون تمرينات کافي و بدون تجهيزات ميفرستادند. هزاران نفر به علت ناتوانايي جسمي و يا درگيري با نيروي چريک لر در خاک و خون غلتيدند و بسياري از خانوادههاي بيچاره اين سربازان تا آخر عمرشان از فرزندان خود بيخبر ماندند. در حالي که در اخبار رسمي دولتي از اين افراد به عنوان غيور نام برده ميشد کمترين احترام و توجهي به آنان نميشد. داستانهاي زيادي از دربه دري اين افراد در کتابها آمده است.
نهايتاً نهال بيريشهاي که رضاخان بر عنف و اجبار در لرستان کاشت نه تنها اين خطه را آباد نکرد بلکه شايد تا سالها توسعه آنجا را به عقب انداخت. کاري که ميشد به آرامي و با جلب اعتماد ساکنان آن منطقه و با عشق بيشتري بدون زور انجام داد در کوتاهترين زمان و به اجبار نه تنها ميوهاي نداد که البته بسياري از درختان را خشکاند.
|
|
|
|
|
|
[7589ـ 3ع]
بازديد رضاخان از مدرسه عشايري که ملبس به لباس مدرن و کلاه پهلوي شدهاند خرمآباد
|
[7584ـ 3ع]
عکاسي از سران لر و نظاميان، عکاس اصلي که پشت به دوربين است تيمورتاش است
|
[7591ـ 3ع]
تعدادي از همراهان رضاشاه بر بام خانهاي در خرمآباد. علي دشتي، حسين شکوه، عبدالحسين فرمانفرمائيان، عبدالحسين تيمورتاش، اکبرميرزا صارمالدوله، عبدالله ياسايي، هاشم ملکمدني، علياکبر داور، حسين سميعي، فتحالله پاکروان در عکس شناسايي شدهاند
|
|
|
|
|
|
|
[7592ـ 3ع]
همراهان رضاشاه بر بالاي قلعه فلکالافلاک؛ از چپ: حسين سميعي، حسين شکوه، رضا رفيع، تيمورتاش، فرجالله ياسايي، علي دشتي، علياکبر داور، هاشم ملکمدني، فتحالله پاکروان و عبدالحسين فرمانفرمائيان
|
[7593ـ 3ع]
منظرهاي از پل و اردوگاه قواي نظامي در خرمآباد
|
[7577ـ 3ع]
نظاميان مستقر در شهر خرمآباد
|
|
|
|
|
|
|
[7581ـ 3ع]
پادگان نظامي خرمآباد
|
[7580ـ 3ع]
قلعه فلکالافلاک
|
[7583ـ 3ع]
منظرهاي ديگر از قلعه فلکالافلاک در شهر خرمآباد
|
|
|
|
__________________________________
* ايلغار: لفظي مغولي است به معني به سرعت بر فوج دشمن هجوم بردن؛ يورش، شبگير و شبيخون، تاخت.
منابع:
1. قرگوزلو، غلامحسين. جنگهاي لرستان. تهران، اقبال، 1383 .
2. واليزاده معجزي، محمدرضا. سفرهاي رضاشاه به لرستان. خرمآباد، انجمن ادب و قلم لرستان، 1356.
|