» جنگهاي ايران و روس از سير تا پياز (16)
محمدرضا بهزادي
شايد از خودتان سؤال کنيد مگر روسيه به چه وضعي بود که پطر را منجي ملت روس ناميدهاند و وي را پايهگذار حکومتي شمردهاند که شايد تا آن تاريخ و حتي پس از آن نظير نداشته است. آيا فقط به خاطر توفيقات نظامي و کشورگشايي وي، به اين نام معروف گشته و از او به نيکي ياد ميکنند و يا در عرصههاي غير از اين نيز آيا بر رفتار و افکار و حرکات و سکنات ملت روسيه تاثير گذاشته بوده است يا خير؟
براي دانستن اينکه چگونه کشوري چون روسيه در ظرف چند سال (شايد کمتر از دو، سه دهه) توانست بر تمام همسايگان خويش تفوق يابد، بايد کمي به عقب بازگرديم و نظام تاريخي و اجتماعي روسيه را پيش از سلطنت پطر کبير از نظر گذرانيده مورد بررسي قرار دهيم.
روسيه که در گذشته (حدود قرون 16 و 17 ميلادي) آن را روسيه سفيد يا روسيه مسکوی نيز ميناميدند سرزمين وسيعي بود که از قسمت غربي متصرفات اروپاييش نظير لهستان و بلغارستان و کريمه تا شرق آسيا و نزديک درياي ژاپن گسترش داشته است. سرزميني که به علت وسعت و بعد مسافت آب و هواي مختلف را براي آن به ارمغان آورده بود. سرزميني که بيشتر ايام سال در قسمتهاي شمالي آن، برف فراوان باريده و سرما و يخبندان جزء جداناشدني از آنها گشته است. هم کشاورزي خوبي داشت و هم در برخي نقاط نميتوان حتي يک برگ سبز را پيدا نمود، داراي مردمان نيمه وحشي که خواستگاه اوليه ايشان شمال روسيه در سرزمينهاي يخبندان قطبي بوده است. داراي اخلاقيات عجيب که شايد اين اخلاق ملون باعث گرديده بود تا آن تاريخ نتوانند به درستي حکومت خود را در برابر مناطق تحت پوشش امپراطوري گسترش دهند.
اگر به زمان پدر پطر يعني آلکسي ميخائيلويچ بازگرديم و بخواهيم ملت روس را از نظر خصوصيات اخلاقي و آداب زندگاني مورد کنکاش قرار دهيم متوجه ميشويم که روسها در آن زمان، در مقايسه با ديگر ملل اروپايي و آسيايي، اقوام وحشي و غير متمدن بودهاند. آنها از علم و هنر برخوردار نبوده و علاقهاي به فراگيري آن نشان نميدادند و به همين دليل به صورت مردماني خشن و بي سواد تا زمانهاي طولاني باقي مانده بودند. اکثر قريب به اتفاق ايشان نسبت به علوم و دانش خارجيان، برداشت صحيح و درستي نداشته و به علت جهالت آنها را درک نميکردند. ايشان علوم هيئت و ستارهشناسي را که به عنوان مثال در ايران آن دوران به عنوان يکي از مهمترين علوم معرفي ميشد و ستارهشناسان و منجمان ايراني در اين مبحث يد طولايي داشتند، روسها نوعي جادوگري و خرافات ميپنداشتند و شايد تنها کساني که در روسيه به راحتي (البته گاهي هم با ناراحتي) ميتوانستند به شغل خويش به عنوان عالم ادامه دهند، پزشکها بودند که مردم به علت احتياج به مداوي ايشان به اين گروه احترام گذاشته برايشان اهميت قائل بودند.
روسها پيش از انقلابي که پطر در سرزمين ايشان ايجاد کرد و به طور قطع و يقين از چاه ضلالت خارجشان نمود مردماني بي فرهنگ ناميده ميشدند. بسيار مکار و حقهباز بودند و استعداد خويش را که خدوند به همگان يکسان داده و خردمندان در راه علم و دانش و پويش از آن استفاده ميکردند، در راه ناصواب آن خرج مينمودند و آن را فقط براي به دست آوردن منافع بيشتر و ارضاي مطامع خويش به کار ميبستند.
بر اثر اين رفتار به خصوص توسط بازرگانان ايشان با تجار ديگر ممالک نظير ايرانيان و اروپاييها، اعتبار تجارتي روسيه از بين رفته بود و کلاه گذاشتن امري عادي شده و اعتقاد داشتند که روسها کمتر حرف راست ميزنند و دروغ نوعي از فرهنگ و سنت ايشان شده بود. در آن دوران تجار اروپايي و ايراني ميدانستند که از روسها نبايد به هيچ وجه انتظار دوستي و صميميت داشته باشند و اگر يک نفر روس به ايشان ابراز محبت و مهرباني کرد بايد بداند که در پي اين محبت مقاصد ديگري نهفته است يا به قول معروف سلام گرگ بي طمع نيست.
مردم روسيه پيش از پطر کبير و اصلاحاتي که در عرصه اجتماعي صورت داد به داشتن رذايل اخلاقي و مفاسد از هر قسم و از هر نوع شهره بودند. از ادب بيبهره و بسيار مغرور و متکبر و خودخواه شده و تنها به فکر خويش بوده و روزگار را ميگذراندند. از عادات زشت روسها، اعتياد و ميخوارگي بوده است. نابساماني و فساد اجتماعي فرهنگي برجستهترين ويژگی روسها بود.
اين وضعيت رقتانگيز و وقاحتبار را بيشتر بايد معلول بيکاري و فقر دانست چيزي که پطر سعي در برطرف کردن آن داشت و توانست در مدت کوتاهي آن را به جاده سعادت رهنمون شود. پطر با تاسيس صنايع جديد اروپايي و وارد کردن ابداعات و بديعيات جامعه متمدن به کشور و تربيت نيروي انساني متخصص، رخوت و سستي را از روسها گرفت.
اين يک شماي کلي از وضعيت مردم روس پيش از حکومت پطر کبير بود که شايد اگر وي به حکومت نميرسيد و سعي در اصلاح بنيانهاي سياسي و اجتماعي مردم روسيه نداشت، هرگز نه جنگي ميان ما و روسها اتفاق ميافتاد و نه هرگز امروز از امپراطوري رومانوف به نيکي ياد ميشد. امپراطوري که گرچه خود مظهر امپرياليست و سرمايهداري و نظام سلطه بود و توسط تودههاي مردم به زير کشيده شد، اما عملاً تاريخ ثابت کرد که تلاش بسياري براي وحدت و يکپارچگي روسيه متحمل شدند و با گذشت هشتاد سال از انقلاب بلشويکي، در عمل با فروپاشي آرمانهاي غلط ايشان ملت روسيه به دوران طلايي بازگشتند. اگر پطر به سلطنت نميرسيد شايد ارمنستان و گرجستان نيز مانند گيلان و فارس و بلوچستان از استانهاي زرخيز ايران به شمار ميرفت و اگر ذکاوت وي و جاهطلبي سرنوشت سازش وجود نداشت شايد روسيه امروز همانند کشورهاي حاشيه شرقي اروپا يا مغولستان يک مملکت بدبخت و بيچاره بود که کسي برايش ارزشي قائل نبود ليکن منجي ملت روسيه، کشور را از قهقرايي که در آن دست و پا ميزد نجات داد و سبب شد در مدت نسبتا کوتاهي پس از وي دولت قدرتمند روسيه بتواند، ايران را که وامدار حکومتهاي طلايي ادوار پيشين خويش بود و مردمانش به آزادي و آزادگي و اندوختن علم و ادب و آداب و فرهنگ شهره بودند و هرگز روحيه صلحطلبي خويش را با کل عالم عوض نميکردند، از پاي درآورند.
|
اين تصوير پطر کبير را در حالتي که در ميدان جنگ فرمان ميراند نشان ميدهد. چهره خشن و جدي و محکم و استوارش نشاندهنده پيروزي وي در ميدان است.
|
|
|
در اين نقاشي که توسط هنرمندان عصر کاترين کبير کشيده شده است، نقاش، روسيه را به کشتي طوفان زدهاي تشبيه کرده که در تلاطم امواج دريا گرفتار آمده و درهم شکسته است و افرادش در حال غرق شدن در دريا هستند اما پيش از آنکه سرنشينان کشتي در اين قهقراي هولناک از ميان بروند دست ياريگر مرد سياهپوش که همان پطر کبير است ايشان را از ميان امواج دريا به سنگ بزرگي که در ميانه دريا قرار دارد ميکشاند و موجبات استخلاص ايشان را از امواج سهمگين فراهم ميآورد، اين همان چيزي است که در واقعيت به حقيقت پيوست و پطر، کشتي شکسته روسيه را به ساحل نجات رهنمون شد.
|
|
|