
» جنگهاي ايران و روس از سير تا پياز (14)
محمدرضا بهزادي
گفتيم که وقتي ميشائيل رومانوف به سلطنت رسيد کشور در هرج و مرجهاي داخلي و آشوب طوايف مختلف به خصوص قزاقهاي سرکش ميسوخت. قزاقها در اين زمان از هيچگونه وحشيگري و قتل و غارت نفوس روسيه مضايقه ننموده و تقريباً کشور از اين لحاظ دچار يک فلج اساسي شده بود.
در اين زمان زاروکي نامي از سران طوايف قفقازيه با اتحادي که با پادشاه وقت ايران به عنوان صاحب اصلي قفقاز و گرجستان و ارمنستان پيدا نموده بود، در اطراف آستاراخان (آتراخان يا حاجي طرخان) دولت مستقل و نيرومندي سامان داده و تقريباً اين منطقه را دچار مخاطره نموده بود. نکته مهم اين بود که کشور روسيه از چند دهه قبل با دولت سوئد و پادشاهي پولوني (لهستان) جنگي را آغاز نموده بود که تا زمان به سلطنت رسيدن ميشائيل رومانوف هنوز پايان نپذيرفته بود و شايد بزرگترين دردسر را براي وي فراهم کرده بود. چرا که خزانه تهي و سربازهاي بيجيره و مواجب در مدت کوتاهي معلوم ميکرد که جنگ به نفع کدام طرف پايان ميپذيرد. هر کدام از اين گرفتاريها به تنهايي ميتوانست يک کشور و يک سلطان هر چند هم نيرومند را از پاي درآورد ولي ميشل جوان توانست با نيروي انديشه قوي و برقراري ثبات سياسي نسبي، کشور را نجات بخشد.
اولين اقدام ميشل رومانوف و دولت نوپايش پس از تاجگذاري، جمعآوري پول و وضع قوانين مالياتي و عوارض جديد بود. تزار و مجلس ملي براي بهبود اوضاع و رفع موانع و مشکلات و استقرار صلح و امنيت دست کمک به سوي ملت روس دراز کردند و از ايشان خواستند با تمام قوا و از جان و مال خويش مايه بگذارند تا موانع رفع شود و درخواست کردند در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکنند و محصول عوايد املاک و حتي جواهرات و زينتآلات زنان و فرزندان و حتي خانههاي مسکوني خويش را براي حفظ وطن فدا نمايند. اين اقدام تزار خيلي زود نتيجه مثبت داد و از اين را با کمک مردم موفق شد در مدت سه سال به آشوب و تجاوز و قتل و غارت قزاقها و دزدان مسلح خاتمه دهد و آنها را منکوب سازد.
در خلال اين اقدام، دولت روسيه به وساطت انگليس با دولت سوئد صلح دائمي برقرار نمود و همچنين معاهده متارکه جنگ را به مدت 14 سال با دولت پولوني به امضا رسانيد. البته پس از اين متارکه جنگي مواردي پيش آمد که باعث شد تغييري در ساختار سياسي روسيه پديد آيد. يکي از مشکلات که ميشل رومانوف را وادار به برقراري صلح با دولت پولوني نمود آن بود که پدر وي نيکيتيچ رومانوف نزد دولت پولوني به صورت توقيف و حبس قرار داشت و با اين معاهده پدر توانست براي ديدار فرزند عازم روسيه شده در مسکو با وي ديدار نمايد.
به هر روي پس از عقد اين معاهدات و غلبه بر ساير مدعيان و قزاقها و همچنين مدافع در برابر سپاهيان متجاوز عثماني، دولت روسيه کمکم به صورت يک دولت قدرتمند منطقهاي رخ نمود. آري اينگونه کشوري که در آتش نفاق و فرصتطلبيها ميسوخت، توسط يک جوان شانزده ساله که تا آخر عمرش به زحمت خواندن و نوشتن ميدانست، يکپارچه شد و عمران و آباداني و استقرار نظم به صورت نسبي به آن سامان بازگشت. مسئلهاي که براي ما در اين بحث بيشتر از مابقي اهميت پيدا ميکند گذار از اين دوره و رسيدن به دوران حکومت معمار نوين روسيه يعني پطرکبير است.
پس از ميشل رومانوف فرزندش آلکسي ميخائيلويچ به سلطنت رسيد. در اين دوران بر عکس دوران ميشل کشور دچار حوادث و اغتشاشات داخلي زياد ميشد که بيشتر از طرف طوايف قزاق ناشي ميگشت. اين تزار و مشاورين امين و دانايش توانستند اين مسائل را مديريت و خدمات شاياني به کشور نمايند. از طرف ديگر روسيه با تشکيل ارتش منظم به سياق غربي توانست سربازان کارآزموده و حاضر به خدمت را آماده کند و تا آنجا که بودجه کشور اجازه ميداد نيروي دريايي مختصري نيز در برخي بنادر درياي خزر تدارک ديده شد. همچنين در سازمانهاي داخلي کشور نظم ادارات دولتي و وضع تعليمات، همچنين اقدامات مؤثري به عمل آمد و در امر بازرگاني و تأسيس شرکتها و تشويق طبقه صنعتگر و کارگر سعي بسيار خوبي شد. صنعت معدنکاوي گسترش يافت و کارخانجات ابريشم و پارچهبافي شروع به کار نموده کمکم در کل کشور اين صنايع رواج يافت. مردم روسيه به صورت تدريجي به وضع تعليمات و آداب و علوم اروپايي آشنايي پيدا کردند و با مسافرتهاي تجاري پي در پي به خصوص به اروپاي مرکزي، آداب و اخلاق مردم اروپا در روسيه رواج يافت.
آلکسي ميخائيلويچ از همسر اولش ميلوسلاوسکي ده فرزند داشت و روزي که درگذشت دو پسر يعني فئودور و ايوان و شش دختر منجمله شاهزاده خانم سوفي از اين ازدواج باقي مانده بود. از همسر دومش ناتالي ناريشکين نيز يک پسر به نام پطر متولد سال 1672 ميلادي و دو دختر ديگر داشت. شايد هرگز کسي نميانديشيد که پطر کوچک روزگاري بتواند با غلبه بر نظام سنتي و ناصحيح اداره پادشاهي روسيه، روسيه را جاني تازه بخشد و نام خويش را جاودانه نمايد. پس از مرگ آلکسي در تاريخ سيام ژانويه 1676، فئودور پسر اول وي به عنوان تزار فئودور سوم به جاي وي بر تخت سلطنت تکيه زد. فئودور در اين زمان پانزده ساله بود و به حد قابل قبولي از تربيت و آداب اروپاييان برخوردار شده بود. فئودور خيلي زود توانسته بود زبان لاتين و لهستاني را فراگيرد و به خطوط مذهبي و آثار دانشمندان کلاسيک آشنا گردد ولي از حيث مزاج مدام ضعيف و بيمار بود و به همين جهت در امر سلطنت زير نفوذ اطرافيان خويش قرار گرفت. اين ضعف جسماني بهطور کامل به علت همخوني و نزديکي ازدواجهاي درون خانوادگي اعضاي خاندان سلطنتي روسيه در بيشتر سلاطين روس وجود داشته است. از ميان فرزندان آلکسي، شاهزاده خانم سوفي و پطر هر دو از نظر جسم و عقل سالم و بسيار نيرومند به نظر ميرسيدند و بر عکس ايشان فئودور و ايوان ضعيفالبنيه بودند. شجرهشناسان روس اين تناقض طبيعي را از عدم تعادل جسمي اخلاف ذکور فيلارت رومانوف جد بزرگ ايشان ميدانند که در اعقاب پطر به ارث باقي مانده بود و ضعف و کسالت جسماني در رومانوفها حتي با اختلاط با خون تازه آلماني در عصر پطر و پس از وي نيز درمان نپذيرفت و اين علت باعث ايجاد تناقضات شگفتآوري شده بود که در سلاطين روس به ارث ميرسيد. برخي ملايم و بعضي سختگير، تعدادي خيالپرداز و پارهاي فعال و کارکن بودند.
|