» کثه و زندان اسکندر
محمدعلي محمدپور فخرآبادي
کثه (kase)نامي است که در منابع جغرافيايي بعد از اسلام همراه با نام يزد بارها به کار رفته است. به گونهاي که برخي «کثه» را مترادف با نام «يزد» پنداشتهاند و يا آن را نام قديمي يزد دانستهاند. ناشناختگي واژه «کثه» و ابهامي که در شکل و معني آن وجود دارد و نيز ناروشني تعلق ريشهاي اين واژهنامه به زبانهاي ايراني و غير ايراني تاکنون نزد اهل نظر تعابير و گمانهاي گوناگوني را موجب شده است.
گويا نخستين بار ابراهيم اصطخري در سدۀ چهارم هجري يزد و کثه را با هم معرفي کرده و توضيح نسبتاً گويايي داده است. در سدههاي بعد تا قرن هشتم هجري نام کثه فقط در آثار جغرافيايي آمده و در منابع تاريخي همه جا از يزد نام بردهاند. در سده نهم هجري نويسندگان تاريخ محلي يزد نام کثه را با روايات «زندان اسکندر» در آميخته و کثه را «اول عمارت يزد» پنداشتهاند که به دستور اسکندر مقدوني ساخته شده و آن را «زندان ذوالقرنين» خواندهاند.
ويليام جکسن از غربيان متأخري است که پژوهشهايي دربارۀ آيين زرتشتي و يزد دارد. وي ميگويد: کلمه «کثه» (در ايران قديم «کته») را بايد با جزء اول نام لاتين «کتروا» (catrora) که در فهرست نامهاي جغرافيايي نقشه «پوتينگر» (peutinger) آورده است مقايسه کنيم.
وقفنامههاي ربع رشيدي و جامع الخيرات، قديميترين اسناد مکتوبي است که دو «کثنويه» در يزد نام بردهاند يکي آبادي کثنويه در حومۀ يزد و ديگري کاريز کثنويه در ميبد و چيزي که هست ميبديان اين واژه را «کثنوا» تلفظ ميکنند که صورت اصيلتر و درستتر اين واژه است ولي نويسندگان قرن هشتم به سياق مترسلان عربينويس اين نام را دگرگون ساخته و در کتابت، «کثنويه» نوشتهاند. مردم يزد همانند مردم ميبد در گويش خود تلفظ کتابي کثنوثه را تلفظ ميکنند و آبادي کثنويه را «کهنو» ميخوانند. اگر گمان ما در مورد «کثنوا» به عنوان اصيلترين صورتهاي آن (کثه، کته، کثنويه و کهنو) موجه باشد ميتوانيم اين واژه را با «کاتوئيکيا»ي لاتين مقايسه کنيم.
«کاتوئيکيا» کلنيهاي نظامي شهرهاي مهاجرنشين يوناني مقدوني بودند که پس از غلبه ارتش اسکندر و سلوکيان در زمينهاي تصرف شده يا «اراضي شاهي» ميساختند.
مقايسه کثه، کثنويه و کثنوا با «کاتوئيکيا»ي لاتين در واقع همان انديشه نويسندگان تاريخ يزد در قرن نهم هجري است. اين تعبير همچنين گمانهاي است که ما را در رديابي نقاط جغرافيايي برخي پادگانها و شهرکهاي يوناني عهد اسکندر و سلوکيان ياري خواهد کرد. روايتي است که اسکندر مقدوني «کثه» را بنياد نهاده است. ميدانيم که اسکندر و جانشينانش در جريان تهاجمات خود شهرهاي آبادي را برانداختند و در عين حال شهرها و روستاهايي هم در متصرفات خود ساختند که امروز غالباً نام و نشاني از آنها نيست. گفتهاند که اسکندر 30 تا 70 شهر و سلوکيان 60 شهر در گسترۀ متصرفات خود بنياد نهادند. اين شهرکها در آغاز بيشتر با هدفهاي جنگي و به صورت اردوگاهها يا کلنيهايي براي استقرار سپاهيان، اسيران، مهاجران و بوميان هوادار برپا ميداشتند که بيشتر آنها در منطقه «ماد» و نيز ايالات کرمان، پارس و پارت بودهاند.
اسکندر و جانشينانش زمينهايي را که به زور اسلحه گرفته بودند «اراضي شاهي» ميخواندند و کلنيهاي نظامي و مهاجرنشين که در اين اراضي بنياد مييافت اصطلاحاً «کاتوئيکيا» (katoikya) ناميده شد. هر يک از اين کاتوئيکياها داراي قطعه زميني ميشدند که «کلر» (Kler) نام داشت.
گرچه عبور اسکندر از يزد را که نويسندگان تاريخ محلي يزد مطرح نمودهاند هيچيک از منابع معتبر تاريخ عمومي عنوان نکردهاند اما روي هم رفته در خاک يزد موجبات سياسي براي استقرار نيروهاي نظامي يونانيان فراهم بوده است از آن جمله: تسخير ايالات مهم پارس و ماد توسط اسکندر، موقعيت آن زمان شهر يزد در مرزهاي شمالي و شمال شرقي ايالت پارس بيابان، وجود مؤسسات راهداري و ايستگاههاي چاپاري در مسير راه ري به کرمان و پارس به خراسان که هر دو از جلگه يزد ميگذشت.
نخستين گزارشهايي که از «کثه» در دست داريم آن را شهري در حومۀ يزد معرفي کردهاند. در نسخه فارسي مسالک و ممالک اصطخري آمده است: «بهترين شهر در کوره اصطخر سوي خراسان شهري است که آن را «کثه» خوانند از حد يزد وابرقو». و کثه شهري است برکنار بيابان جايي خوش است و آنجا شهري است و حصاري دارد و آن را دو در است: يکي را «باب ايزد» گويند و يکي را «باب المسجد».
امروز مردم کثنويه بر اين باورند که کاريز کهن «کثنويه» را زني به نام «کثه» احداث کرده است. اين باور ضمن اينکه مشخصاً کثه و کثنويه را بر هم منطبق ميکند خود يک گواه اسطورهاي مبني بر قدمت بسيار اين آبادي و انتساب کاريز آن به «مادينگان» يادآور الهۀ «آناهيتا» است.
آوارهايي که از بناي بسيار کهن اين آبادي به جامانده است هنوز در چند نقطه از صحراي «کثنويه» انباشته است. اين آوارها را در دورههاي مختلف بعضاً به منظور همکف ساختن زمين با آب قنات براي کشاورزي جابهجا کردهاند و آکنده از خرده سفالها و اشياء و آثار مربوط به دورههاي آباد از اين محل ميباشد.
شهر يزد را قرنهاست که با شهرت «زندان اسکندر» ميشناسند. علاوه بر روايات تاريخي ويژگيهاي اقليمي و دوردستي و دورافتادگي يزد از مراکز بزرگ و پر رفت و آمد و نيز موقعيت منطقه در حصاري از بيابانهاي بيسکنه و هولناک موجبات تداوم اين شهرت را فراهم آورده است همچنين تأثير گسترده شعر حافظ در يزد را هم نميشود ناديده گرفت:
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم
مورخان قرن نهم و يازدهم هجري در عين انعکاس نکاتي سودمند درباره کثه و زندان اسکندر تعبيراتي کردهاند که بايد برخوردي محتاط با آنها داشت. اينکه «احمد کاتب» در قرن نهم چاهي را در محله شهرستان قديم به عنوان «بند خانهي اکابر ـ عجم» معرفي کرده است بهگونهاي تصورات آن روز مردم دربارۀ زندان مخوف و منسوب به اسکندر را عينيت بخشيده است چه بسا که در نماي آن پندار نفرت تاريخي ايرانيان نسبت به اسکندر «گجستک» بوده باشد. عجيبتر آنکه بنا بر روايات «معينالدين نطنزي» مورخ قرن نهم هجري خطه يزد را ضحاک ساخته و آن را زندان ضحاک خوانده است.
اما اينکه امروز يک ساختمان فرسوده را در محله قديمي زندان اسکندر ميخوانند و حفرهاي را که به علت فروريختگي «پاياب» در صحن آن ايجاد شده است به عنوان چاه آن زندان ميشناسند هيچ پايه و اساس تاريخي ندارد. اين عمارت بنابر آنچه در يارگارهاي يزد و منابع ديگر آمده است ساختمان يک مدرسه قديمي يا آرامگاه است که به زعم مهندس کريم پيرنيا اين بنا همان مدرسه «ضينائيه» است که در قرن هفتم هجري ساخته شد. اين بنا در روزگار قديم به عنوان مدرسه، مسجد و آرامگاه مورد استفاده قرار ميگرفته است و گودال ميان ساختمان نيز پايابي پلهدار براي دسترسي به آب بوده است. اين گودال به علت فروريختگي پاياب در ميان صحن آن ساختمان پديد آمده و گمان «سياه چال» را برانگيخته است.
|
|
|
|
|
زندان سکندر در يزد. زندان اسکندر بنايي است با گنبد مرتفع که از پاي تا سر با خشت خام ساخته شده است
|
عکسها برگرفته از :
http://ghoolabad.com
http://www.yazd.com
|