ماهنامه شماره 88 - صفحه 5
 

» چنگيز عصر جديد (1)

 

محمدرضا بهزادي

 

آلبوم عکسهاي قاجار را که ورق مي‌زني، ناگفته‌ها و ناشنيده‌هاي بسياري از جلوي ديدگانت عبور مي‌کند. تصاوير اماکن، بناها، مساجد، خيابانها، مردم عامي و خواص، رجال، شاهزادگان و بالأخره آلبومهايي که مملو از تصاوير شاهان سلاله قاجاريه هستند. ابتدا ناصرالدين شاه، تصاويري زياد با ژستهاي گوناگون، چهره‌اي نيمه بشاش، قامتي راست و سبيلهاي کلفت، گاهي با شمشير و لباس سلام و گه گاهي با لباس غير رسمي، چهره‌اش طماع و درونش پر تلاطم، ديدگانش نافذ و نگاهش با اعتماد به نفس فوق‌العاده‌اي همراه است. شايد اگر بيشتر بنگري بتواني محبت نهفته در اين عکسها را بيابي.

 

مظفرالدين شاه! از کودکي ضعيف، نحيف و لاغراندام بود با صورتي کشيده و پرچين و چروک، چشماني گود رفته با هاله‌اي کبود به دور آن که به مرور، تا زمان ميانسالي برطرف شد، دستهاي فربه چون هيکلش سيمين و سبيلهايي که به زور مي‌خواهند جاي نقش سبيل بي عيب و نقص پدر را روي تنگ قليانها حک نمايند و يادآور آن باشند، اما هرگز تنوانستند. شايد مسن ترين شاهي که داشتيم، ديگر آفتاب لب بام بود که هماي پير و فرتوت سعادت که خودش نيز داشت مرحوم مي‌شد بر روي شانه‌هايش سايه افکند، شاهي مهربان، خوش قلب، آزارش به پرندگان و چرندگان و گه گاهي به خزندگان مي‌رسيد ولي به مورچه هرگز!، از خون قاتل پدرش گذشته بود که نفهميديم چه شد سر از بالاي دار درآورد.

 

و اما بعد، آنکه از کودکي هرگاه سروقت کتابخانه مادرم مي‌رفتم و عکسهاي انتهاي روزنامه محمدحسن خان را ورق مي‌زدم از چهره‌اش مي‌ترسيدم، آنکه تيموروار آمد و چنگيزوار پاره پاره کرد، قيافه‌اش به هرچه تو گويي مي‌خورد ولي به شاهي اصلاً و ابداً، بيشتر شبيه سلاخهايي بود که مغول کبير با خودش به اين طرف و آن طرف مي‌برد تا برايش اتاق و مناره و آشپزخانه و غيره از سر مردگان بينوا و کشتگان به شمشير جفا بسازند. اگر بيشتر دقت کنيم سيمايش به برو روي سليمان خان جارچي‌باشي، رئيس زنده‌خواران شاه عباس اول مي‌ماند که در ظرف يک صبح تا شام تمامي عمله و اکره و اعضاي خانقاه نقطويه و شخص مرکب المبين را چون گوشت و استخوان بال جوجه کباب جويدند و بلعيدند و هيچ برجاي نگذاشتند! صورتش فربه و سبيلهايش خبر از آن مي‌داد که حتي به ياساي چنگيزخان هم اعتقادي ندارد. تاج را که بر سرش گذاشتند هفت هشت نفر از اين طرف و آن طرف گرفتند تا از سرش به پايين نغلتد، آخر آن طبل تهي ميان در باطن هيچ نه به درد شاهي مي‌خورد و نه به درد وليعهدي، هرجا عکسش باشد نخوت و غرور و کبر و خودپسندي آن مي‌بارد، انگار خود را چيزي مي‌شمارد که هرگز نبوده است. چه جالب گفت احمد کسروي: «تاجي که برايش بزرگ بود و به سرش سنگيني مي‌نمود». آري اين شخص کسي نيست جز محمدعلي ميرزا که اگر بتوان در قاجاريه ننگي مثال زد، به سيماي وي از هرچه بيشتر اين انگ مي‌چسبد. مرحوم دهخدا در نخستين شماره صور اسرافيل که پس از توقيف آن در وطن، در سويس به چاپ رسانيد محمدعلي ميرزا را چنگيز عصر جديد ناميد. «اين شخص هرگز نفهميد در عصري زندگي مي‌کند که دنيا در آتش جنگ و انقلابات مي‌سوزد، عقلش نمي‌رسيد امپراتوري روس و بريتانيا نيز دوما و پارلمنت دارند و شاه و ملکه آن ممالک براي حفظ آب باريکه خويش با ايشان همسو هستند و از مجلس حمايت مي‌کنند تا کماکان بر سر کار باقي بمانند وگرنه از اين گنده لاتيها خيلي بيشتر از وي مي‌دانند».

 

محمدعلي ميرزا هم در هنگام وليعهدي و هم در هنگام شاهي‌اش مي‌خواست ژست تزاري بگيرد و هميشه هنگام سان قشون لباس قزاقي بر تن مي‌کرد تا موجب خشنودي روس را فراهم آورد. البسه سوار و پياده با شوشکه و ديگر متعلقاتش باعث گرديد که نتواند تعادل در سياست برقرار نمايد و همين امر سبب بدبختي وي شد و با همين سياست در بازي پولتيک با حرکت يکي دو مهره حريف به کلي مات شد. انگار مي‌خواست با اين‌گونه نمايشها نزديکي خوني خويش را با فتحعلي‌ شاه به رخ عالم بکشد. ذره‌اي به پدربزرگهايش نرفته بود! گرچه ميزان کمي از دانايي، خردورزي و خط و ربط امير را به ارث برده بود، اما از سياست يک بام و دو هواي ناصري به کلي دور بود. پس از اينکه اساس مشروطيت توسط وي برچيده شد ستم و جور و جبر و قتل نفوس وحشت، از حکومت مستبد را در دل مردم جاي گير کرد.

 

آزاديخواهاني که با غيرت بودند خانه‌نشين شدند و برخي که سکولاريسم را سرلوحه افکار خويش قرار داده بودند ننگ رفتن زير بيرق اجنبي را به هر چيزي ترجيح دادند. دسته‌اي به چنگ محمدعلي شاه افتادند و بسياري چون ميرزا جهانگير خان شيرازي و سيد جمال‌الدين واعظ (پدر سيد محمدعلي جمالزاده) به دار آويخته شدند.

 

آري اين محمدعلي شاه بزرگترين فرزند مظفرالدين شاه قاجار و خانم تاج‌الملوک ملقب به ام الخاقان يا ام خاقان (پس از آنکه پسرش وليعهد در وليعهد گرديد به اين لقب مفتخر شد) تنها دختر و ارشد اولاد ميرزا تقي خان اميرکبير از خانم عزت‌الدوله خواهر ناصرالدين شاه و دختر مرحوم محمد شاه مي‌باشد. ولادتش در 1289 هجري در عصر سلطنت ناصرالدين شاه در تبريز اتفاق افتاد، در ظل حمايتها و کياست پدر و پيشکار پدر، حسنعلي خان امير نظام گروسي در تبريز رشد و نمو يافت. پس از وقايعي که منجر به برکناري اميرنظام گروسي از پيشکاري وليعهد گرديد وي مدتي وظايف محوله به ايشان را برعهده گرفت و ملقب به اعتضادالسلطنه شد. در اين تاريخ هم لقب سالار لشکري داشت و هم تمام افواج تبريز تحت فرمانش بودند. به علاوه حکومت خوي و شاهپور و آلان و برآغوش نيز ضميمه ديگر مشاغلش گرديده بود.

 

در 24 ذيقعده 1324 قمري مظفرالدين شاه درگذشت و محمدعلي ميرزا که از چند روز پيش براي امضاي قانون اساسي در تهران حضور داشت به جاي پدر بر تخت سلطنتي قاجار تکيه زد و در اول ذي‌الحجه همان سال احمد ميرزا پسر دوم خود را وليعهد معرفي نمود. آن طور که پيشتر گفتيم محمدعلي شاه را مي‌توان نمونه بارز يک روسوفيل تمام عيار دانست. آن چه او از سياست مي‌دانست برعکس آن چه امروزه مي‌گويند از خرد و هوش سرشار وي خبر مي‌دهد زيرا دستوراتي بود که در سنت پترزبورگ نوشته مي‌شد و براي اجرا به تهران فرستاده مي‌شد، و اجراي آن کار هر کسي نبود. اين مسئله اسباب دلخوري و ناخرسندي اولياي امور دولت انگستان را به همراه داشت زيرا از بيست و چهار پنج سال قبل به اين طرف محبوبيت و قدرت و بسط نفوذ انگليسيان در اين منطقه و به خصوص در دربار قاجاريه کاهش چشمگيري يافته بود حالا هم که شاه هم روس دوست بود و هم روس‌پرست و ديگر جايي با اين مشخصات براي انگلستان وجود نداشت. انگليس پيش از به قدرت رسيدن وي نيز بارها کوشيده بود تا يکي ديگر از فرزندان شاه را که سياستي متمايل به انگليس داشته باشد بر سر کار آورد، ولي موفقيتي حاصل نکرد.

 

از محمدعلي شاه گفتيم؛ چه خوب و چه بد همگي در کفه ترازو به سنگ محک تاريخ سپرده خواهد شد و آن چه مسلم است از نگاه ريزبين و تيزبين تاريخ که صداقت را سرلوحه خويش قرار داده است پنهان نمي‌ماند. محمدعلي شاه هم خردمند بود و هم باهوش، از جد مادريش صاحب قلم و خط و ربط بود و بيشتر مي‌دانست که چه کاري را بايد چگونه به سرانجام برساند. وي را چنگيز خوانديم اما بايد گفت همين رفتار چنگيزوار وي نيز نشان از هوشمندي براي مطيع کردن و به سرانجام رسانيدن کارهاي دولت دارد، هر چند اين کارها براي آزاديخواهان و ديگر احرار ناخوشايند بوده باشد. دلخوري انگليس تا آنجا پيش رفت که باعث شد شاه با مجلس روبه روي يکديگر قرار گرفته در اثر سماجت و بي فکري اولياي امر و شخص شاه اين گونه جنايتها اتفاق بيفتد.

 

شايد امروز برخي از دوستان خوششان نيايد که محمدعلي ميرزا را شخصي باهوش خوانديم، چون وي با اساس مشروطيت مخالف بود اما بايد بگويم که دعواي وي با مشروطه‌طلبها دعواي خانگي روس و انگليس در ايران بود، از طرفي شاه روسوفيل که دربست در اختيار روس بود و از طرف ديگر برخي از مهره‌هاي انگليس و شخصيتهاي فراماسون نظير سيد حسن تقي‌زاده و حاج ميرزا ملک‌المتکلمين قرار داشتند و دست آخر همين مشروطه بود که به مجاهدت مجاهدان به پيروزي رسيد. خونها را مجاهدان دادند و مردم را روحانيت هدايت کردند اما نفعش را تقي‌زاده‌ها و عمو اغلي‌ها بردند. انگليس با تحريک مشروطه‌طلبان سکولار شاه را واداشت تا دست به اقدامات استبدادي و اعمال شنيع و ريختن خون بي گناهان آلايد، گرچه بيشتر مردم ايران از خود وي (شاه) و از به سلطنت رسيدنش خشنود نبودند اما بايد گفت وي نيز مانند مابقي شاهان طايفه قاجار مهره‌اي بود که در بازي طرفين دعوا هم کيش شد و هم مات گرديد و به قول قدما به جايي رفت که عرب ني انداخت ... .

 

 محمدعلي شاه در لباس رسمي سلطنتي که از ناصرالدين شاه به ارث برده بود، همراه جقه نادري و شمشير نادرشاه افشار

 

محمدعلي شاه با تاج کياني، تاجي که براي سرش سنگين بود. در دستش شمشير نادرشاه است


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org