ماهنامه شماره 2 - صفحه 7
 

 

» چهار روز پرالتهاب

 

جلال فرهمند

 farahmand@www.iichs.org

 

"من تاج و تخت خود را ، به خدا، مردم كشورم، ارتشم و شخص شما مديون هستم"

از سخنان شاه خطاب به كرميت روزولت

  

صبح چهارشنبه 28 مرداد شروعي بر يك پايان بود. تهرانيان كه سه روز پرالتهاب و توام با شعار و تظاهرات و وحشت را گذرانده  بودند سكوت تصنعي اين صبح را با تعجب نظاره مي‌كردند. با اينكه اعتصاب اعلام نشده بود، مغازه ها تك تك، آن هم اغلب تا نيمه، درهاي آهني را بالا كشيده بودند. خلوتي خيابانها اضطراب را افزايش مي‌داد. از سمت چهارراه پهلوي و سپه صداي همهمه و فرياد به گوش مي‌رسيد. چند كاميون پر از تظاهركننده از خيابان پهلوي بالا مي‌آمدند. خوش خيالي حاضران در خيابان از شروع و ادامه يك انقلاب مردمي زياد طول نكشيد. شعارهايي كه اين تظاهركنندگان مي‌دادند آن چيزي نبود كه انتظارش را مي‌كشيدند. آدمهاي سوار بر كاميون قيافه‌هاي ناآشنايي داشتند. عده‌اي  لباس درجه‌داري ارتش به تن داشتند، اشخاصي هم كه لباس شخصي به تن داشتند به گردن كلفتها و باجگيران شبيه بودند.

 

 

پرچم  ايران، چوبدستي و عكسهاي شاه را در دست داشتند و با حالتي تهديدكننده چوبها را در هوا تكان مي دادند و فرياد مي زدند: جاويدشاه، مرگ بر توده اي، مرگ بر مصدق و… آدمهايي كه به طور پراكنده در طول خيابان نادري قدم مي زدند با تعجب و حيرت ايستاده بودند و بدون واكنشي آنها را تماشا مي كردند. ساعت ده صبح در ميدان توپخانه همين برنامه در جريان بود. دار و دسته شعبان جعفري معروف به شعبان بي مخ با گروه چاقوكش و اوباش خود باتوجه به نزديكي زورخانه اش اين ميدان ر اقرقگاه خود كرده بود. در سمت غربي ميدان توپخانه يكي از اين اوباش دستمال يزدي خون آلودي را بر گرد سر خود مي چرخاند و مخالفين را تهديد به قتل مي كرد. اراذل و اوباش و آدمهاي نشان دار همراه با انبوهي از سربازان و درجه داران با لباس نظامي و غيرنظامي از جنوب شهر رو به سوي مركز و شمال شهر نمودند مقصد مراكز مهم و ازجمله راديو و مقر نخست وزيري در خيابان كاخ بود. غروب آن روز لوازم منزل دكتر مصدق در خيابانهاي تهران حراج شد.

 

در اينجا اين سوال مطرح مي شود چرا در عرض چند ساعت مرد پيروز ميدان چنين شكست خورد و درحقيقت جنگ مغلوبه شد؟ در صورتي كه تا سه روز پيش از آن با فرار شاه همه فكر مي كردند سلطنت خاندان پهلوي منقرض شده و دولت مصدق راه حكومت جمهوري را هموار كرده است. براي يافتن جواب اين سوال بايد وقايع چند ماه قبل را مورد بررسي قرار داد.

 

سال 1331، اميد بريتانيا براي سرنگوني و سقوط دولت مصدق و بر سر كار آمدن دولتي معتدل كه مخالفت چنداني نسبت به آن كشور نداشته باشد به ياس تبديل شد، مسئله نفت نيز هر روز بغرنج تر مي شد. اوضاع به آنجا رسيد كه در اواخر پائيز و اوايل زمستان 1331 مقامات امنيتي و اطلاعاتي بريتانيا با مقامات بخش خاور نزديك و آفريقاي سازمان سيا در واشنگتن نشستي مشترك برگزار كردند. منظور از اين گفتگو ارائه راه حلي براي سرنگوني دولت مصدق بود. و اين اولين بار بود كه بريتانيا به علت ضعف مفرطش و از دست دادن منافعش در ايران پاي دولتي قدرتمندي همچون آمريكا را به عنوان شريكي در لقمه چرب ايران مي پذيرفت.

 

آمريكا رسما در فروردين 32 قبول كرد كه در اين عمليات شركت كند و سيا بودجه أي به مبلغ يك ميليون دلار براي اين امر اختصاص داد. بودجه كه به گفته يكي از طراحان عمليات بيش از هفتاد و چند هزار دلار آن خرج نشد و مابقي آن پس از پايان عمليات به شاه تحويل داده شد.

 

بريتانيا اعضاء و افراد وابسته به خود در ايران را در اختيار سازمان سيا قرار داد و در اين بين مهمترين آنان برادران رشيديان (سيف الله، قدرت الله و اسدالله) بودند. اينان در حقيقت كليد اصلي طرح انگليسي ها بودند. در زمان جنگ جهاني دوم برادران رشيديان عليه آلمانها با بريتانيا همكاري مي كردند و حال هم سازمان خود را حفظ كرده بودند. گذشته از ثروتشان، آنها در دو مورد مهارت كافي داشتند؛ يكي اينكه به راحتي مي توانستند در مجلس و بازار نفوذ كنند و ديگر كه مهمتر است مي توانستند مردم كوچه و بازار را كه درحقيقت عامل بسيار مهمي در سياست ايران بودند تجهيز و به خيابانها بكشانند. مهمترين قسمت اين عمليات مشترك، كه عمليات آژاكس Operation Ajax  نام گرفت پيدا كردن شخصي در راس نيروهاي كودتاكننده بود و آن شخص پس از مدتي مطالعه پيدا شد؛ فضل الله زاهدي. و در آن زمان زاهدي با فعاليتهاي زيادي كه داشت يكي از مخالفين مهم مصدق شناخته مي شد. آمريكا در ارديبهشت 32 با نخست وزيري زاهدي موافقت كرد. همزمان با اين انتخاب، شخصي حرفه أي و كاركشته براي اجراي اين عمليات در تهران انتخاب شد وي كرميت روزولت بود. او از نوادگان روزولت رئيس جمهور اسبق امريكا بود و سراسر عمر حرفه أي خود را به عنوان كارشناس امور خاورميانه خدمت كرد و در سال 1339 از سيا خارج شد و وارد كارهاي خصوصي گرديد. وي بعدها به دليل همين همكاري از ارج و قرب خاصي بين مقامات ايراني برخوردار شد و خصوصا رشته اين پيوند بين وي و اردشير زاهدي محكمتر بود. پس از سازماندهي و مشخص شدن طرح اوليه و افراد حاضر در آن، مقدمه طرح كه همانا آماده شدن پيش زمينه كودتا بود آغاز شد.

 

اوضاع اقتصادي آن روز ايران به علت محاصره نفتي دربحراني ترين شكل خود بود حقوق كارمندان و كارگران ماهها عقب افتاده  بود. گراني و تورم بر بار فقر عمومي اضافه مي كرد. طراحان كودتا كه زمينه بحراني اقتصاد را مهيا مي ديدند، زمينه جنگ رواني طرح را شروع كردند. جنگ رواني كه با هماهنگي شديد مطبوعات كه تعداد آن به بيش از بيست نشريه مي رسيد و احزاب طرفدار سلطنت آغاز شد. جنگ رواني چند بند داشت:

 

1. مصدق از حزب توده اتحاد جماهير شوروي حمايت مي كند.

2. مصدق دشمن اسلام است زيرا با حزب توده همكاري مي كند و اهداف آنان را پيش مي برد.

3. مصدق آگاهانه در حال نابود كردن روحيه ارتش و توانايي آن جهت حفظ نظم است.

4. مصدق در حال تشويق عناصر تجزيه طلب عشاير براي سلطه شوروي بر استانهاي شمالي است.

5. قدرت مصدق را چنان به تباهي كشانده كه ديگر از جنبه هاي مطلوب او هيچ نشاني نيست و اكنون وي داراي همه اميال سركوبگر يك مستبد است.

 

در سالگرد واقعه سي تير 1331 نيروهاي حزب توده متينگهاي عظيمي در تهران برگزار كردند كه همين مسئله موجب ترس و نگراني بسياري از نيروهاي متدين و ملي گرا در ايران گرديد و ناخودآگاه به مهمترين قسمت تبليغات سازمان سيا كه ارتباط مصدق و حزب توده بود، صحه مي گذاشت.

 

پس از ترويج و اشاعه جنگ رواني كه با ظرافت تمام انجام مي شد و تاثير آن در بيشتر مردم عامي شديد و تكان دهنده بود مرحله عملياتي طرح كه شامل مطلع كردن شاه از اجراي عمليات آژاكس بود انجام گرفت. وظيفه اين امر به عهدة خواهر توامان وي يعني اشرف پهلوي بود. وي در سفري غيرمنتظره روز سوم مرداد وارد تهران شد. و جزئيات طرح را به شاه ابلاغ كرد. وي در اين سفر چند كار مهم انجام داد، اول متقاعد كردن شاه به اين امر كه ايالات متحده و بريتانيا در ايران يك هدف مشترك دارند و همزمان بايد ترس بيمارگونه او را در مورد "دست پنهان بريتانيا" برطرف شود و دوم اينكه گرفتن برخي فرمانهاي رسمي از شاه براي تاييد شخص زاهدي و انتصاب وي به رياست ستاد ارتش. شاه تا حدي آرام گرفت. تا دوم مرداد افراد كليدي خارجي در تهران حضور يافتند؛ روزولت و شوارتسكف. نفر اول كه مسئول اصلي عمليات در تهران بود و نفر دوم كه سابق بر اين رئيس هيئت نظامي آمريكا در ژاندارمري ايران و معتمد شاه محسوب مي شد. جالب اينجا است كه پسر همين ژنرال بعدها در جنگ عراق و كويت و در عمليات موسوم به توفان صحرا فرماندهي نيروهاي متحد را برعهده داشت. اين دو نيز همچون اشرف شاه ترسو را به سوي آرامش هدايت كردند. در اين زمان نگراني عمده مصدق مجلس بود. تعدادي از نمايندگان به شدت با وي مخالفت مي كردند و هر روز بر شدت آن افزوده مي شد و امكان استيضاح روز به روز بيشتر مي شد. مصدق در اين بين مصرانه از نمايندگان موافق خويش مي خواست كه استعفا نمايند كه نزديك به 28 نفر استعفا دادند.

 

ستاد عملياتي سيا در تهران با تطميع و تهديد و قشون مانع از استعفاي نمايندگان مي شد. همين مقاومت نمايندگان موجب شد كه مصدق دست به يك اشتباه تاريخي بزند كه نقطه عطفي در تاريخ كودتاي 28 مرداد است و آن كار غيرقانوني انحلال مجلس بود. اين كار كه طبق قانون اساسي فقط بر عهده شاه بود به وسيله رفراندمي در 13 مرداد و راي اكثريت مردم دائر بر انحلال مجلس انجام گرفت. اين امر فرصتي استثنايي براي زير سؤال بردن دولت مصدق بود. روزنامه ها بر طبل تبليغاتي ضدمصدق بيشتر كوبيدند و پرزيدنت آيزنهاور در همين روز رفراندم، در گردهمايي فرمانداران ايالات امريكا در شهر سياتل در ميان سخنراني خود اعلام كرد ايالات متحده بيكار نخواهد نشست تا ايران نيز به پشت پرده آهنين برود. اين سخنان اعلام رمزي براي شروع عمليات و تقويت قلبي براي شاه بود.

 

طرح به طور كامل آماده اجرا شد. شب 20 مرداد شاه با زاهدي در تهران ديدار كرد و شفاها وي را به عنوان نخست وزير معرفي كرد و سپس با ثريا اسفندياري به سوي رامسر پرواز كرد. غروب 21 مرداد سرهنگ نعمت الله نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي با پرواز به شمال متن فرمان انتصاب زاهدي در عزل مصدق را به امضاي شاه رساند. و شاه در شمال منتظر پيروزي كودتا ماند.

 

در اين وقت جنگ رواني بر ضد مصدق به اوج خود رسيده بود. ماموران سيا به ترساندن رهبران مذهبي توجه خاص  داشتند. از همين رو به نام حزب توده تبليغات شديدي مي كردند و مطالبي منتشر مي كردند كه در آنها رهبران مذهبي تهديد مي شدند كه اگر با مصدق مخالفت كنند به طرز وحشتناكي مجازات خواهند شد. به نام حزب توده، تلفنهاي تهديدآميزي به برخي از آنها مي زدند.

 

شب 24 مرداد عمليات آغاز شد ولي به دليل عدم هماهنگي عوامل ايراني و طولاني شدن زمان اجراي اوامر لو رفت. در ساعت يازده شب چند كاميون سرباز به دستگيري سران ملي ازجمله زيرك زاده، حق شناس و حسين فاطمي پرداختند. تعدادي از افسران طرفدار مصدق دستگير شدند. سرهنگ نصيري بامداد 25 مرداد با چهار كاميون سرباز، دو دستگاه جيپ و يك زرهپوش به منزل شماره 109 خيابان كاخ يعني منزل شخصي مصدق مي رود و فرمان عزل وي را و نخست وزيري زاهدي را ابلاغ مي كند كه همانجا به وسيله محافظان مصدق، نصيري دستگير مي شود.

 

با واكنش رئيس ستاد ارتش تيمسار رياحي، كودتا در نطفه خفه مي شود. بامداد روز 25 مرداد خبر كودتاي نافرجام در شهر پخش مي شود و دولت اعلاميه رسمي مي دهد. گروههاي سياسي مخالف سلطنت به خيابانها و ميادين شهر مي ريزند و مجسمه هاي پدر و پسر به زير كشيده مي شود. بسياري از خيابانها تغيير نام مي دهند. زاهدي و عوامل كودتا به خانه هاي امن پناه مي برند و حتي در بين عوامل سيا صحبت از خروج آنان از كشور به ميان مي آيد. در اين چهار روز شهر شلوع ترين ايام خود را مي گذراند. مراكز حساس زيرنظر نيروهاي نظامي و انتظامي قرار گرفت و كاخهاي سلطنتي به وسيله حسين فاطمي پلمب شد.

 

شاه در ساعات اوليه شكست كودتا با ترس زياد شمال را به سوي بغداد ترك كرد. رسيدن اين خبر به پايتخت بر درگيريهاي موافقين و مخالفين شاه افزود و به نظر مي رسيد اميدي به تجديد حيات سلطنت نيست. در اين چهار روز روزنامه هاي مخالف مصدق گراور احكام شاهانه نسبت به زاهدي را به چاپ مي رساندند. تعدادي از تظاهركنندگان موافق و مخالف به دفاتر جرايد حمله مي كردند و تهران به شهري جنگزده بدل شده بود. شهر تقريباً در دست مخالفان شاه افتاده بود. نيروهاي حزب توده بيشترين تظاهرات را در اين چند روز رهبري مي كردند و اين مسئله بيشترين ترس را ميان متدينين و مذهبيون ايجاد كرده بود. ستاد عملياتي سيا در تهران نااميدانه ولي با عجله به طرح كودتايي براي چند روز آينده همت مي گماشت. برادران رشيديان با دسته جات چاقوكش و اوباش خود به نام حزب توده به بسياري از دفاتر احزاب ديگر يورش بردند و بسياري از مغازه هاي مردم را غارت كردند و اين نشان خطرناكي از سقوط شهر به دست كمونيست ها بود. از سوي ديگر ستاد كودتاگران با بسياري از افسران ارتشي و انتظامي ارتباط برقرار كرد و پول فراواني تقسيم شد. سرمستي پيروزي و فرار شاه حتي كابينه مصدق را نيز در خواب فرو برده بود. خواب غفلتي كه صبح 28 مرداد به آشفتگي انجاميد.

صبح چهارشنبه 28 مرداد شروعي بر يك پايان بود. تهرانيان كه سه روز پرالتهاب و توام با شعار و تظاهرات و وحشت را گذرانده  بودند سكوت تصنعي اين صبح را با تعجب نظاره مي‌كردند. با اينكه اعتصاب اعلام نشده بود، مغازه ها تك تك، آن هم اغلب تا نيمه، درهاي آهني را بالا كشيده بودند. خلوتي خيابانها اضطراب را افزايش مي‌داد. از سمت چهارراه پهلوي و سپه صداي همهمه و فرياد به گوش مي‌رسيد. چند كاميون پر از تظاهركننده از خيابان پهلوي بالا مي‌آمدند. خوش خيالي حاضران در خيابان از شروع و ادامه يك انقلاب مردمي زياد طول نكشيد. شعارهايي كه اين تظاهركنندگان مي‌دادند آن چيزي نبود كه انتظارش را مي‌كشيدند. آدمهاي سوار بر كاميون قيافه‌هاي ناآشنايي داشتند. عده‌اي  لباس درجه‌داري ارتش به تن داشتند، اشخاصي هم كه لباس شخصي به تن داشتند به گردن كلفتها و باجگيران شبيه بودند.

 

 

خيابان كاخ به سمت خانه مصدق

صبح روز 28 مرداد

ميدان بهارستان، سخنراني كودتاچيان

 

 

درگيري مخالفين و موافقين سلطنت

حمله به دفاتر روزنامه ها

ميدان مخبرالدوله، فضل الله زاهدي در سالگرد كودتا

     

 

 

ميدان بهارستان، سخنراني كودتاچيان 

شعبان جعفري (بي مخ) 

رژه ارتشيان

 

 

 

خيابان شاهپور (ضلع غربي پارك شهر) تظاهرات حزب توده

انقلابيون 28 مرداد!

ميدان سپه، تظاهرات حزب توده

     

ميدان سپه، پيروزي سلطنت طلبان

سپهبد زاهدي و فرزندش اردشير زاهدي 

تظاهرات به نفع شاه

     
 

 

 

پاداش كودتا

 

 

 

______________________ 

 

منابع:

1. غلامرضا وطن دوست، اسناد سازمان سيا، رسا، 1379

2. منوچهر كي مرام، رفقاي بالا، شباويز، 1374

3. مجله انديشه جامعه، ش 12

4. مجله پيام امروز، ش 41


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org