» شاهزاده وجيهالله ميرزا سپهسالار
محمدرضا بهزادي
صداي زنگ ساعت از گلدسته ساعت بلند شد نه مرتبه زنگ به صدا درآمد و خبر از آن ميداد که ساعت 9 صبح شده است. صحن مطهر حضرت عبدالعظيم عليه الاف تحيه و الثناء تازه آبپاشي شده بود و طراوات و تازگي از تمامي جهات در آنجا به حد کمال خويش مشاهده ميشد. صوت دلنواز زيارتنامه با قرائت قرآن و همهمه رفت و آمد زائران انسان را به اعصاري ميبرد که در پس زندگي مادي امروز، روزگاري دراز است در چاه تاريخ مدفون شدهاند، پس از زيارت مختصر و کلي بهطور خاص تکتک امامزادگان عظيمالشان را زيارت کردم، زير پايم شايد صدها قبر رفته و آمدند و هرگز نظرم به آنها جلب نگرديد، پس از صفاي دل عزم رفتن از جاي بلندم کرد و تا به خود آمدم جلوي کفشداري کفشهايم را گرفتم و از در باغ طوطي به طرف خروجي حرم حرکت کردم، صدها قبر با عکسها و خطهايي گوناگون با نشانهاي مختلف و اسامي که خبر از طهران ميداد، طهراني به وسعت طهران تا تهران، بعضي از سنگها انگار به اندازه خود صاحب قبر عمر داشتند، صدها سال شايد بيشتر. ناگهان در جلو سنگي مرمر و سفيد با قطع کوچک حدود 50 در 70 ميخکوب شدم بر روي آن نوشته شده بود: «آرامگاه شادروان وجيهالله ميرزا سپهسالار که در سال 1322 وفات نموده است».
خط نستعليق بر روي آن هويدا بود. تا به خود آمدم لمحهاي طول کشيد. اينجا قبر اميرخان سردار وجيهالله ميرزا سپهسالار سيفالملک يکي از شاهزادگان بزرگ قاجار بود. وجيهالله ميرزا، نامي که از قديم الايام در خاطرات کودکيم بر حافظهام چون حکاکي اين نوشته بر قبر ثبت شده بود و هرگز از نظرم محو نگشته است.
اين همان شاهزاده دوران کودکي من بود که اينک در خاک خفته بود. با دست خاکها را کمي کنار زدم انگار که چند دهه بود کسي آب برروي آن نريخته بود. جواني رعنا و وجيهالشمايل يکصد و اندي سال است در آن مکان آرام گرفته به دور از هياهوي رفتن و آمدنهاي مکرر زمانه، رفتن و آمدنهايي که انسان هرگز طعم آن را درک نتواند کرد مگر زماني که وي را از قبر سرازير ميکنند، آنجاست که چشم باز ميشود و به طرف ميگويد چه گدا و چه شهزاده همگي در يک خاک خفتهاند و عابرين بدون نگاهي حتي گذرا به روي ايشان قدم ميگذارند و ميروند و ميآيند و اين قصه تا ابد ادامه دارد. اينگونه بود که اين مزار غريب روي گُل و آب و گلاب به خود نديده است. فاتحه خواندم و رفتم ولي در يادم آمد هر آنچه از کودکي از وي شنيده بودم.
و اما شاهزاده وجيهالله ميرزا سپهسالار فرزند احمد ميرزا عضدالدوله پسر چهل و هشتم فتحعليشاه قاجار و گلين خانم، صبيه آقاخان سردار قاجار دولّو که همشيره ميرزا محمدخان قاجار (سپهسالار) ميباشد در سال 1271 به دنيا قدم نهاد. پدرش احمد ميرزا عضدالدوله مؤلف کتاب ارزنده تاريخ عضدي در احوال خاقان مغفور فتحعليشاه و اولاد و احفاد آن پادشاه ابتدا از غلام بچههاي اندرون شاهي بود و سپس به استظهار حاج ميرزا حسين خان قزويني (سپهسالار) به دستگاه دولتي وارد گرديد.
آنطور که مرحوم دوستعليخان معيرالممالک در کتاب رجال عصر ناصري ميگويد، در اثر جديت و پشتکار و فعاليت خستگيناپذير و ارزنده وي رفته رفته بر قدر و منزلتش افزوده گشت تا آنجا که از صاحبمنصبان عمده گرديد.
پس از وفات يا به قولي مسموم شدن ميرزا حسينخان سپهسالار صدراعظم با لياقت ناصرالدين شاه، شاه به عنوان قدرداني از خدمات وجيهالله ميرزا به وي لقب سيفالملک اعطا نمود. 1 لقبي که پيش از وي از آن عباسقليخان سرتيپ پسرعموي ميرزا آقاخان نوري بود، همو که کتاب روزنامه سفر تبريز و ماکو را نوشته و از مقربين دربار پادشاه روسيه بوده است و سمت سفارت در پطرزبورگ داشته و پس از وجيهالله ميرزا به پسرش نصرتالله خان تفويض گرديد.
کفايت و کارداني وجيهالله ميرزا موجبات ترقي و سعادتش را فراهم آورد. در ماجراي سرکوبي ترکمنهاي شورشي و چپاولگر که در عصر ناصرالدين شاه دست به قتل و غارت و چپاول اموال زائرين امام هشتم عليه آلاف و تحيه و الثناء ميکردند، وجيهالله ميرزا از خود تهور بسياري نشان داد و هوشمندي و فرماندهي قوي وي باعث شد تا ترکمنها شکست سختي خورده سرکوب شوند. در اين زمان شاه وي را مورد الطاف خاص خود قرار داد و لقب امير خان سردار را به وي بخشيد.
پس از واقعه ترور ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضاي کرماني که هنوز نيز ابعاد آن به درستي معلوم نگرديده است و متعاقب آن جلوس مظفرالدينشاه بر تخت شاهي، امير خان سردار مأمور خوابانيدن شورشهاي بسياري در اکناف و اطراف کشور شد و چند باري نيز به حکومتهاي مختلف چون استرآباد و خمسه (زنجان) فرستاده شد. به چندين مأموريت خارجي نيز فرستاده شد نظير شرکت در مراسم شصتمين سالگرد سلطنت ملکه ويکتوريا به لندن و تهنيت جلوس نيکلاي دوم امپراطور و تزار روس در سنت پطرزبورگ. 2 گفتهاند خلقش چون خلقش پسنديده و نيکو بود.
دوستعليخان معيرالممالک مينويسد: پس از آنکه وجيهالله ميرزا و همراهان از سفر روس به وطن مألوف بازگشتند، شاهزاده امانالله ميرزا ميرپنج که بعدها در حملۀ روسها به تبريز خودکشی کرد (و پسرش نام پدر را بر خويش نهاد و سپهبد امانالله ميرزا جهانباني شد که در زمان پهلوي دوم سناتور مجلس سنا نيز بود) برايم تعريف نمود که وقار و منانت وجيهالله ميرزا، درباريان تزار را به تحسين واداشته بود.
بر سر مزارش چه به سرعت اين جملات از مقابل ديدگانم عبور ميکرد، سعدي ميفرمايد:
خبر داري اي استخواني قفس که جان تو مرغيست نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد دگـر ره نگردد به سعي تو صيد
نگه دار فرصت که عالم دميست دمي پيـش دانا به از عالميست
سکندر که بر عالمي حکم داشت در آندم که بگذشت و عالم گذاشت
برفتند و هر کس درود آنچه کشت نماند به جز نام نيکو و زشت
دوستعليخان مينگارد که در مقبرهاش پردهاي نقاشي بر ديوار او را در لباس نظام به اندازه جسم طبيعي نشان ميدهد و نموداري است از آنچه که وجيهالله ميرزا سيفالملک، اميرخان سردار و سپهسالار بوده است، اما امروز نه اثري از آن اتاق است و نه از آن همه شوکت و جلال مقبره و نه پردهاي در آنجا آويزان است و نه سنگ قبر شکوهمندي بر مزارش گسترده، مردم در رفت و آمدند و بدون اينکه هرگز از مقبرههاي باغ طوطي بدانند با عجله از روي آنها عبور ميکنند و هرگز نميشناسند که اينجا خفته است و که در خلوت تنهايي خويش آرميده است. «هو الحي الذي لايموت».
روزشمار زندگاني شاهزاده وجيهالله ميرزا سپهسالار سيفالملک
1271 ولادت از صلب احمد ميرزا عضدالدوله.
1288 پيشخدمت مخصوص حاج ميرزا حسين خان قزويني سپهسالار.
1295 " " و خرقهدار (تحويلدار) وجوه نظام.
1298 دريافت لقب سيفالملک از ناصرالدينشاه قاجار.
1304 مأمور به انتظام اُمورات استرآباد.
رجب 1304 حاکم استرآباد.
1305 به لقب اميرخان سردار ــ لقب جد مادريش ــ ملقب شد.
1308 به حکومت لرستان و بروجرد منصوب شد.
اواخر از حکومت عزل گرديد.
1311 به حکومت زنجان منصوب شد.
1312 مأمور به شرکت در مراسم تشييع و تعزيت وفات تزار الکساندر سوم و تهنيت جلوس نيکلاي دوم گرديد.
1313 به لقب سردار معظم مفتخر گرديد.
1315 وزير جنگ شد.
اواخر 1315 مأمور به شرکت در مراسم شصتمين سال سلطنت ملکه ويکتوريا گرديد.
1317 ملقب به سپهسالار اعظم شد.
1322 در سن 51 سالگي در اثر بيماري در تهران وفات يافت و در حرم عبدالعظيم در ري به خاک سپرده شد.
|
|
وجيهالله ميرزا سپهسالار؛ آنکه از همه بلندتر است
|
___________________________
1. به همراه اين لقب درجه سرتيپ اولي و فوج هزار سواري يا منصور نيز به وي سپرده شد، در آن تنها دو فوج هزارسواري موجود بود، يکي را مهديه و ديگري را منصور ميخواندند.
2. جهت تعزيت وفات امپراطور الکساندر سوم برادر ناصرالدينشاه (عموي شاه وقت) عباسميرزا ملکآرا به روسيه رفته بود.
منابع:
معيرالممالک، دوستعليخان. رجال عصر ناصري، تهران، نشر تاريخ ايران. 1360.
چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصرالدينشاه، جلد دوم، به کوشش حسين محوي اردکاني و ايرج افشار، نشر اساطير، چاپ دوم، 1380.
|