نبرد با طبيعت كه تجلي آن مبارزه با ساير موجودات براي حفظ بقاست از خصوصيات بارز انسان به شمار ميرود. شكار ازجمله بارزترين اين امور است. از زماني كه بشر پاي به وجود گذاشت و كشاورزي نميدانست تنها راه بقا را شكار جانوران ديگر ديد و در اين كار متبحر شد. اولين آثار هنري بشري بر ديواره غارها بازگوكننده همين مسئله است. با گذشت قرون متمادي كه انسان با ساير روشهاي توليد غذا آشنا شد اين ممر معاش در حاشيه قرار گرفت و در روزگار حاضر به كار تفنني و در اين ايام به ورزشي گرانقيمت تبديل شده است. در ايران نيز به دليل تاخت و تاز و كوچ اقوام مختلف كه ماية از زراعت نداشتند، شكار كردن تاريخ ديرينهاي دارد كه اين امر در خاندانهاي حكومتگر ايراني جايگاه ويژهاي دارد. چنان كه در تاريخ معاصر ايران و به ويژه زندگي پادشاهان قاجاريه دقت شود، عمده تفريح آنان كه يادگاري از دوران كوچنشيني و بيابانگردي است همين شكار است.
در بين اين پادشاهان ناصرالدين شاه قاجار جلوۀ استثنايي دارد. وي چندين ماه از سال را با وجود مشكلات و خطرات آن زمان در سفر و شكار مي گذرانيد و بسياري از كارگزاران حكومتي كه چندان علاقه و شايد بنيه أي براي اين كار نداشتند با خود همراه مي كرد كه حتي گاه به مرگ برخي از آنان كه از لحاظ سني فرتوت بودند منجر مي شد. چنان كه عين الملك كه مورد محبت شاه بود در منطقه كن در شمال غربي تهران در حين شكار شاهانه جان داد كه موجب تكدر خاطر شاه را فراهم كرد به طوري كه از آن سال ديگر براي شكار به كن نرفت.
شكار در سراسر مملكت براي همه مجاز بود به استثناء شكارگاههاي سلطنتي كه در مجاورت پايتخت بود و تحت حفاظت شكاربانان قرار داشت و اين شكاربانان طبق معمول در قبال گرفتن رشوه شكارچيان را بدان مناطق راه مي دادند.
مراكز شكار اطراف تهران عبارت بودند از: كن، دوشان تپه، دره لار، شهرستانك و سرخه حصار و البته در مسافرتهاي طولاني مناطق بسياري از ايران در زمره مناطق قرق شده قرار مي گرفتند. و حيواناتي كه شكار مي شدند عبارت بودند از: كفتار، گرگ، شغال، روباه و دله، يوزپلنگ، سياه گوش، شير بدون يال خوزستان، پلنگ، خرس، قوچ و آهو و كل.
دوستعلي خان معيرالممالك يك روز شكاري ناصرالدين شاه را چنين گزارش مي كند:
جاجرود محل جديد شكار شاه شد. سالي دو يا سه مرتبه و هر مرتبه يك هفته تا دوازده روز آنجا مي ماند و ساختماني وسيع در آنجا بنا كرد. قرق جاجرود سالها طول كشيد و بدين دليل جنگل انبوهي به طول دو فرسخ در آن شكل گرفت… صبحها شاه به شكار مي رفت و اغلب بر بلنديها برآمده و مي گفت تا قوشها را به كبك اندازند و پس از زماني تماشا به قوشباناني كه قوششان هنري مي نمودند انعام مي داد. سپس به شكار بزرگ يعني كل يا قوچ مي رفت. پس از ناهار ساعتي روزنامه فرانسه در حضورش خوانده مي شد. آنگاه به رسيدگي عرايض و صدور دستخط مي پرداختند.
وسايل شكار در اين سفرها به غير از تفنگ در وهلة اول سگ تازي بود كه هيچ خرگوشي از دست او ايمن نبود و در شكارهاي هوايي و پرندگان از باز و قوش تربيت شده استفاده مي شد. جالب اينجاست كه گوشت شكار نيز داستاني براي خود داشت. بدين صورت كه حيوانات صيد شده با چاپارهاي سريع السير به صاحب منصبان و عالي مقامان حاضر در اردو و يا در شهر و همچنين سفارتخانه هاي اروپايي فرستاده مي شد و همراه آن نامه أي از طرف ميرشكار دربار فرستاده مي شد كه ضمن آن يادآوري مي گرديد كه همه شكارها به دست مبارك اعليحضرت انجام گرفته است. در مقابل نيز آن مقامات چندين برابر قيمت شكار رابراي شاه مي فرستادند كه به جيب خاصه شاهانه مي رفت و درآمد هنگفتي مي شد. فرستادن گوشت شكار براي كسي نشانه ابراز عواطف و عنايات شاهانه به شمار مي رفت و ترك آن خود دليلي بر نارضايتي خاطر ملوكانه بود اين هم بعد سياسي شكار!
گاه در اين سفرهاي شكاري وقايعي اتفاق مي افتاد كه ذكر يكي از آنها جالب توجه است. در يكي از سفرهاي شكار جاجرود ناصرالدين شاه كه به سمت آهويي كه به سوي وي رانده شده بود تيري مي اندازد كه به آن آهو اصابت نمي كند، كريم شيره أي كه از اعاظم دلقكان شاه محسوب مي شد در صحنه حضور داشت شاه را شكار كرد و با دهان خود صداي نابهنجاري خارج كرد كه همه حضار در آن صحنه آن را شنيدند. اين عمل كريم و عدم موفقيت شاه در شكار خشم و غضب شديد ناصرالدينشاه را برانگيخت به طوري كه في الفور به جلاد دستور داد كه كريم را في المجلس با طناب خفه كند. نفس در سينه همه حبس شده بود كه ميرغضب و شاگردش طناب را به گردن وي انداختند و به دستور شاه از دو طرف كشيدند. پوسيدگي طناب موجب پاره شدن آن و پرتاب شدن ميرغضب و شاگردش از دو سوي و ايستاده ماندن كريم شيره أي سر جايش بود. همه از حيرت در جاي خود خشك شده بودند كه ناگهان كريم باز صداي نابهنجاري شديدتر از دفعه قبل از دهانش خارج كرد كه اين بار در كل كوهستان پيچيد. اين عمل كه شايد بازي مرگ كريم بايد ناميده مي شد موجب خنده شديد شاه شد و حاضرين با خنديدن شاه نفسي كشيدند و به شدت خنديدند و با خنده شاه جان كريم نيز نجات يافت.
در دوره پهلوي صيد و شكار محدود به گروههاي خاصي از متمكنين شد و قرق گاهها و شكارگاههاي سلطنتي فراواني با خرج هنگفت در گوشه و كنار ايران ايجاد گرديد. اداره شكارباني دربار زيرنظر خانواده آتاباي (ابوالفتح و كامبيز) داراي ارج و قرب زيادي بود. از ميان خانواده پهلوي، عبدالرضا پهلوي تبديل به شكارچي بين المللي شده بود و حتي در بسياري از كشورها كه ارتباط چنداني هم با ايران نداشتند (مانند كره شمالي و مغولستان) به شكار ناياب ترين گونه هاي حيات وحش مي پرداخت. از مجموعه شكارهاي وي موزه نسبتا وسيعي در كاخ سعدآباد شكل يافته است.
در اين شماره تعدادي از عكسهاي مربوط به شكار و صيادي در دوره قاجار و پهلوي كه در نوع خود ديدني است جمع آوري گرديده كه اميد است مورد پسند قرار گيرد.
|
|
|
ابوالفتح آتاباي، محمدرضا پهلوي، نعمتالله نصيري |
ظلالسلطان در لباس شكار
|
احمد شاه و پلنگ
|
|
|
|
|
|
|
اكبر ميرزا مسعود، پس از شكار قوچ و يوزپلنگ
|
اردشير زاهدي و عبدالكريم ايادي در هندوستان
|
منوچهر رياحي باجناق عبدالرضا پهلوي كه از شكارچيان قهار بود
|
|
|
|
|
|
|
اسدالله علم در جمع دوستانش در شكار پرندگان
|
قليانكشي ناصرالدين شاه بر قوچ شكارشده در دوشان تپه طهران
|
عبدالرضا پهلوي و كامبيز آتاباي مسئول اداره شكارباني دربار
|
|
|
|
|
|
|
پري سيما زند و عبدالرضا پهلوي، شكار اسب آبي
|
اسدالله علم، فرح ديبا، محمدرضا پهلوي و ابوالفتح آتاباي – شكارگاه اختصاصي اسدالله علم، بيرجند 1340
|
محمدرضا پهلوي و ثريا اسفندياري و ببر بنگال
|
|
|
|
|
|
|
ثريا اسفندياري، محمدرضا پهلوي، ابوالفتح آتاباي در شكار فيل
|
اكبر ميرزا مسعود، اردشير زاهدي، فضل الله زاهدي (كوههاي قميشلو اصفهان)
|
شكار شاهانه (مظفرالدين شاه) در شكارگاه سلطنتي اطريش
|
|
|
|
|
|
|
ابوالحسن اردلان (فخرالملك) پس از شكار كبك و بز كوهي
|
شمسالشعراي ظلالسلطان
|
رضاشاه و محمود آيرم امير لشكر جنوب به هنگام شكار
|
|
|
|
____________________
منابع:
يادداشتهايي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه، نشر تاريخ ايران، 1361.
سفرنامه پولاك، انتشارات خوارزمي، 1361.
كريم شيره اي دلقك مشهور دربار ناصرالدين شاه، سنايي، 1346.