» شرح احوال مرحوم ميرزا عباس، نشاطي خان
محمدرضا بهزادي
چندي پيش، دوست بسيار عزيزم، جناب آقاي سيد محمدرضا نبوي طباطبايي، مدير محترم کتابفروشي سايه تعدادي کتاب چاپ سنگي به من عرضه داشتند که در ميان آنها، يک کتاب در قطع وزيري با جلد چرم قهوهاي روشن و نسبتاً کهنه و پاره موجود بود. در صفحه اول کتاب، صورت و سيماي تمام قد مردي با البسه اوايل دورۀ قاجار به تصوير کشيده شده بود، که دستي در شال کمر خويش کرده بود و در دست ديگر کتابچهاي را نگاه داشته بود. در کنار عکس به خط نستعليق نوشته بودند «صورت نشاطي خان است ميرزا بابا».
به هر روي، کتاب را خريدم و به منزل آوردم، پس از بررسي و تفحص دقيق دريافتم، اين کتاب ديوان اشعار و شرح حال مرحوم نشاطيخان، از شعراي عصر فتحعليشاه و محمد شاه قاجار است.
ميرزا عباس معروف و مشهور و ملقب به نشاطيخان، حوالي سال 1200 هجري قمري در قريه سرخده واقع در سرحد سمنان و دامغان نزديک به چشمه علي که مبدأ آباداني دامغان و اطراف آن، اين چشمه بوده است، پا به عرصه زندگي نهاد ولي بايد دانست که اصل و مولد پدرانش، خاک پاک و زرخيز هزارجريب مازندران بود.
پدر و اسلافش نه سخنور بودند و نه سخندان و نه هرگز در اين وادي قدم نهاده بودند، و نه قلم فرساييده. کشاورزان و دهاقيني بودند ساده و پاکنهاد که عمري را به کشت و زرع مشغول دعاگويي رب آسمان پر برکت و زمين سخاوتمند بودند. در کودکي براي وي نيز چيزي بيش از اين متصور نبود ولي از آنجا که قادر متعال بر حسب رأي و اراده مطلقه خويش تقدير هر بندهاي را به مقتضاي علم ناپيدايش، از زماني که در رحم مادر است ميداند و مينگارد، ميرزا عباس نيز سرنوشتي مغاير با ديگر افراد خانوادهاش پيدا نمود.
در کودکي با ديگر کودکان به مکتبخانه رفت، چون نه حواس پرت و نه سر به هوا بود و نه تنبیل و سست و بي اراده خيلي زود ترقي حاصل نمود و در اندک زماني از دروس ابجد به دروس قرآن رسيد و به جهت کثرت تلاش و مهارت ذاتي از ديگر همشاگرديانش گوي سبقت ربود. چون در هر جمعي که سرآمدي در آن يافت شود شيطان رجيم لعنةالله عليه در آن گروه فتنه افکند، کودکان ديگر بر وي حسد بردند، اما وي را آزار همکلاسان خويش چيزي نکاهيد.
چون عباس کودکي ساده بود، جز با هجو ايشان را جواب نميگفت، روزي يکي از همشاگردانش با کلوخ پارهاي سر او را شکست و وي در هجو او فی البداهه سرود:
اي آنکه مرا به سنگ سر ميشکني روباهي و مغز شير نر ميشکني
معلم نادان را از اين شعر ناراحتي پديد آمد و او را فلک و تنبيه نمود ولي اين سرآغازي بود بر دفتر شعر و شاعري ميرزا عباس نشاطي خان. وي را از گفتن اينگونه اشعار که به گفته مکتبدار مزخرف و نا بجا بود منع شد. کودک را چون راه نبدي، به اقتضاي کودکي از راه ديگر ميرود، در ورق پارهاي بيتي در هجو معلم نگاشت و در بيان اوراق کتاب معلم نهاد که:
ريش مولانا شبيه دم خر ماند همي از خريت خر مر او را چون پدر ماند همي
راستگويي وي در نظر مکتبدار ناخوش آمد و وي را عقوبتي سنگين نهاد، ليکن هرگز کسي فکر نميکرد اين کودک هجوسراي، روزگاري مورد الطاف فتحعلي شاه قرار گيرد. از مکتب به مدرسه دينيه رفت و در آنجا صرف و نحو را به خوبي کامل نمود و در تمام علوم فلسفه و ديگر علوم مرسوم سرآمد شد و همگي را به درجه کمال رسانيد. گويند که صرف را به جاي حرف نگذاشت و نحو را به هرنحو کامل گشت، از موضوع و محمول و صغرا و کبراي منطق در احسن اشکال نتيجه گرفت و رد معقول و منقول، مقبولالقول گرديد و فقه و اصول را از رؤس مسائل واقف گشت، تفسير قرآن و معاني و بيان به حافظه سپرد و در فنون رياضي ممتاز گشت. خط وربطش بسيار خوب و عالي گرديد چنانچه گفتهاند، «الخط نصف العلم» به هر کاغذ پارهاي که مييافت مشق خطوط نسخ و نستعليق ميکرد چنانکه گفتهاند آنقدر مشق نستعليق نمود تا شيوه ميرعماد عليهالرحمه را به طور کامل فرا گرفت چنانکه اکثر ارباب فضل و ادب و کساني که کتابي ميخواستند، جهت تحرير به نزد وي ميآوردند و خواهان بسيار بر گرد خويش داشت. به حکم آنکه گفتهاند در گرفتن کتاب و شنيدن جواب منت ميکشيد و منفعت ميبرد. *
ميرزا عباس همچنان پلههاي ترقي را يک به يک در ادب و علم ميپيمود تا هماي اوج سعادت به دامنش افتاد و دست تقدير وي را به سر منزل مقصود رسانيد. از قضا روزي فتحعلي شاه به سفر و گردش در مازندران مشغول بود در اين اثنا به ساري رسيد، ميرزا عباس نيز وقت را غنيمت دانست و خود را به موکب سلطان رسانيد و به آواز بلند اين مطلع را به صورت بداهه در حضور شاه خواند:
بانگ رعد از ساحت کون و مکان برخاست باز
يا غريو از کوس داراي جهان برخاست باز
شا ه از اين بيت بسيار خوشنود شد و فهميد که اين مرد جوان را، علم و هنر فراوان در چنته است. شاه دانست که اين جوان، جهان معاني است و وي را هزارگونه هنر خواهد بود و او را چون نصرت و فتح در رکاب خود رديف کرد و به فرّ فرمان و فرط احسان سلطان گفتي، شعر را چنان شايق شد که بر همه مقربان درگاه سابق آمد و ليلاً و نهاراً و سراً و جهراً قرب حضور را لايق گرديد و به انواع اعزاز قرين گشت. مدت زماني نگذشت که در دستگاه فتحتعليشاه قاجار به عنوان مديحهسراي سلطان مورد اعتماد وي قرار گرفت و ملازم رکابش همي در هر زمان و مکان، عليالخصوص در زمان شکاره با شاه و در کنارش مشغول شاعري بود و شاه هم شکار ميکرد و هم از مصاحبت با او لذت ميبرد. چون مردي به غايت افتاده و خليق بود و از اخلاقش هرگز کسي در عذاب نميبود. همچنين بسيار با هوش و ذکاوت بود و به طرفهالعيِني شعر را در وزن و قوافي عاليه عرضه ميکرد. در ضمن چون هجوگوي بسيار قوي نيز بود، نادرستان از زبانش در امان نميبودند و همه کس از ترس هجوهاي پرمايهاش در هراس بودند. گويند چون دولت روسيه (که در سلسله مقالاتي حرب ميان ايشان و دولت ايران را براي خوانندگان عزيز نقل کرده و اگر عمري در آينده باشد، انشاالله نقل مينمايم)، بر گردن ايران در جنگ اول که روسيه از آن پيروز بيرون آمد غرامت سنگين گذاردند، ناراحتي عظيم و حالي غريب فتحعلي شاه را فراگرفت و هريک از شعرا و مديحهسرايان هر چه کوشيدند نتوانستند که خاطر وي را خوش سازند ولي ميرزا عباس قصيدهاي غرّا ساخت و آن را به عرض شاه رسانيد و شاه را آنقدر انبساط خاطر دست داد که در دم فرمان خاني وي را صادر نمود.
چون روز به روز بر اعتبارش افزوده ميگشت تا نزد فتحعلي شاه مقامي بس والا يافت، به ثروت و مکنت بسيار دست يافت. در همان اثنا بدخواهانش که روي ديدن سعادت و ثروت وي را نداشتند، شروع به نمّامي و فتنهانگيزي نمودند و چون وي بيهوده خرج نمينمود و در لباس و خوراک و... امساک مينمود و قناعت را سر لوح زندگي خويش داشت، اين مسئله را حمل بر بيمبالاتي و سفلگي وي نمودند و پيش شاه بدخواهي کردند ولي از آنجا که عزت و ذلت نزد پروردگار متعال است بدگويي ايشان اثر نکرد.
نشاطي خان را دوازده پسر بود، که هر يک را در مراتب کمال و شاعري تخلص به قرار زير داده بود که چون به حد رشد و کمال رسند، به قدر استعداد خويش از اين فروغ سبز و پر بار خوشهاي چينند:
خيالي، کمالي، جلالي، جدالي، قتالي، وصالي، خصالي، فلکي، ملکي، عرشي
پس از مرگ فتحعلي شاه و جلوس محمد شاه بر تخت شاهنشاهي، نشاطي خان کماکان در دربار حضور داشت و شاه جديد نيز وي را مورد التفات قرار ميداد.
سبک شاعري و اشعار ميرزا عباس بسيار دلفريب و زيباست، قدرت ايشان در ساخت مراثي و مدايح جهت برپا داري عزاي اهل بيت نبوت سلامالله عليهم اجمعين قابل توجه است. گويند کسي از دوستانش پيش از آنکه قصايد مراثي را حاضر کند، وي را در خواب ديد که در صحراي محشر از تمام ابناي بشر يک سر و گردن بالاتر است، چون از خواب برميخيزد، تفألي بر ديوان خواجه شيراز ميزند و «کار به دولت حواله» ميشود و کمتر از سه ماه ديگر ديوان وي چاپ ميگردد.
نشاطي خان را صاحب سبک جديدي در شعر ميدانند و سبک وي را مخصوص به خودش ميشمارند. ديوان وي حدود شصت هزار بيت ميباشد که حدود شش هزار بيت آن در مديحهسرايي و مراثي آراسته گرديده است.
اين ديوان در تهران، در چاپخانه منوچهر خان معتمدالدوله گرجي به دستور حاج ميرزا عباس ايرواني آقاسي به زيور طبع آراسته گرديده است.
خان فلک مرتبت کي مکان معتمدالدوله منوچهر خان
حکم چنين کرد به بهرام بيک آنکه بود بنده ای از بندگان
تا کند اين نسخه همه منطبع چون ورق منطبعان جهان
__________________________
* احتمال اینکه امروز دستخط نشاطی خان را به جای میرعماد بفروشند، به جهت نزدیک بودن خط ایشان زیاد و محتمل است و یافتن و تشخیص خط میر ِ اصل کاری بس دشوار و تخصصی است.
|